هاکان بایراکچی، تاریخپژوهِ ترکیهای.
در چند روزِ گذشته، سخنانِ هاکان بایراکچی (Hakan Bayrakçı)، تاریخپژوهِ ترکیهای، در شبکهی سیانانِ ترکیه، از پربازدیدترین ویدئوهای پخششده در شبکههای اجتماعیِ کشور بوده است؛ تا آنجا که پس از زیرنویس شدنِ این سخنان از سویِ
یکی از کاربرانِ خوشذوقِ توئیتر، این گفتهها به سرعت در فضای مجازی پراکنده و چند میلیون بار هم دیده شد.
به گزارشِ «
مردمسالاری آنلاین»، این تاریخنگارِ ترکیهای ایران را یک دولت و جامعهای شگفتانگیز و کهنترین دولت ـ ملت جهان میداند که واژگونهی همهی دولت ـ ملتهای دیگر، همچون ملتهایی اروپایی و نیز ترکیه، همیشه در سرزمینِ خود (ایران) بودهاند. بایراکچی همچنین ایرانیان را پایهگذارِ امپراتوری و شیوهی فرمانروایی در جهان برمیشمرد.
او میگوید:
«میخواهم دربارهی ایران سخن گویم. ایران یک دولت و جامعهی شگفتانگیزی است. همینگونه نگویید ایران و از آن بگذرید.
امروزه بیشترِ ملتهای جهان، همچون ملتهای اروپایی و نیز خودِ ما (ترکیه)، در نتیجهی کوچهای طولانی، از جایی به جای دیگر، در هزار یا دو هزار سالِ اخیر شکل گرفتهاند. این شاملِ آلمانها هم میشود که ۱۹۰۰ سالِ پیش، با ریشهای دراز و تبرهای بزرگ در جنگلهای اروپا، بربر بودند. آلمانها ۱۹۰۰ سالِ پیش از شمالِ دریای سیاه به اروپا مهاجرت کردند - تنها آلمانها هم نیستند، همهی اروپاییها [مانندِ] هلندیها، بلژیکیها، اسپانیاییها و گُلها (فرانسویها)، همه، را دربرمیگیرد. در جهان، در واقع، در این منطقه تنها یک دولت داریم که برای پنج هزار سال مهاجرت نکرده و همواره در جای خود استوار مانده است، دومی هم نداریم. میدانید چه کسانیاند؟ ایرانیان هستند.
نکتهی دوم: نخستین کسانی که در جهان مفهومِ امپراتوری را ساختند باز هم ایرانیان بودند. پارسیان جاهایی را که میگشودند، در آن سرزمینها مفاهیمِ حکومتداری و حکمرانی را که امپراتوری اینگونه است [ابداع کردند]. پیش از پارسیان [چنین مفاهیمی] وجود نداشتند. رومیان پس از پارسیان هستند. پارسیان هشتصد، هفتصد، پانصد سال پیش از میلادند.
ایران یک کشورِ شگفتانگیزی است.»
سخنانِ هاکان بایراکچی، تاریخپژوهِ ترکیهای، را در زیر ببینید و بشنوید:
این سخنان که بر راستیهای تاریخِ تمدنِ ایرانیان انگشت میگذارد، چندان تازگی ندارد. همانندِ این سخنان را فیلسوفِ بزرگِ آلمانی، هگل، در بیش از دویست سالِ پیش، نیز گفته است. هگل، همچون فیلسوفانِ بزرگِ دیگر، بر این باور است که ایرانِ باستان آن فروغی است که از پیشِ خود درخشید و جهان را به نورش روشن کرد.
هگل در کتابِ «عقل در تاریخ»، صفحههای ۳۰۱ تا ۳۰۴، که زندهیاد حمید عنایت به پارسی ترجمه کرده است، مینویسد:
«با امپراتوریِ ایران، نخستین گام را به پهنهی تاریخِ پیوسته میگذاریم؛
ایرانیان نخستین قومِ تاریخی هستند؛ ایران نخستین امپراتوریِ ازمیانرفتهی تاریخ است؛ در حالی که چین و هند در وضعیتی ثابت ماندهاند و تا زمانِ ما همچنان به شیوهی طبیعی و گیاهی زیستهاند، تنها ایران میدانِ آن رویدادها و دگرگونیهایی بوده است که از وضعِ زیستنِ تاریخ حکایت دارد. اگر امپراتوریهای چین و هند جایگاهی برای خود در تاریخ داشتهاند، تنها از دیدگاهِ خودشان و ما (نه همسایگان و جانشینانشان) بوده است. ولی
ایران است که نخستبار آن فروغی که از پیشِ خود میدرخشد و پیرامونش را روشن میکند سربر میزند. زیرا روشناییِ زردشت به جهان آگاهی، به روح، به عنوان چیزی جدا از خود متعلق است.
در جهانِ ایرانی، یگانگیِ ناب و والایی را مییابیم که هستیهای خاصی را که جزِء ذاتِ آناند، به حالِ خود آزاد میگذارد؛ همچنین روشنایی که تنها نشان میدهد که اجسام به خودیِ خود چه هستند؛ این یگانگی تنها از آن رو بر افراد فرمان میراند که ایشان را برانگیزد تا خود نیرومند شوند و راهِ تکامل در پیش گیرند و فردیت خویش را استوار کنند.
از دیدگاهِ سیاسی،
ایران زادگاهِ نخستین امپراتوریِ راستین و حکومتی کامل است که از عناصری ناهمگن (بیگمان به معنای نسبی) فراهم میآید. در اینجا نژادی یگانه، مردمانِ بسیاری را در بر میگیرد، ولی این مردمان فردیت خود را در پرتوِ حاکمیتِ یگانه نگاه میدارند. این امپراتوری نه همچون امپراتوریِ چین، پدرشاهی، و نه همچون امپراتوریِ هند، ایستا و بیجنبش، و نه همچون امپراتوریِ مغول، زودگذر، و نه همچون امپراتوریِ ترکان (عثمانی) بنیادش بر ستمگری است. برعکس، در اینجا ملتهای گوناگون در عینِ آنکه استقلالِ خود را نگاه میدارند، به کانونِ یگانگیبخشی وابستهاند که میتواند آنان را خشنود کند. از این رو
امپراتوریِ ایران روزگاری دراز و درخشان را پشتِ سر گذرانده است و شیوهی پیوستگیِ بخشهای آن چنان است که با مفهومِ راستیِن کشور یا دولت، بیشتر از امپراتوریهای دیگر مطابقت دارد.»
گفتنی است که نگرشِ هگل دربارهی «عقل در تاریخ» را، که از مهمترین نظریههای فلسفیِ تاریخِ اندیشه است، فیلسوفِ ایرانیِ بلندپایه، ارسلان پوریا، در کتابِ «دیباچهای بر فلسفهی تاریخِ ایران» فروگشوده است.