نمایش «مثل آب برای شکلات»، براساس رمان لورا اسکوئیل نویسنده امریکای جنوبی نوشته شده است. اثر، داستان عشقهای نافرجامی است که در تقابل با سنت و رسوم خانوادگی رنگ میبازد. تیتا، دختر کوچک ماما النا با بازی رویا نونهالی، عاشق میشود اما ماما اجازه ازدواج آنها را نمیدهد و در نهایت، دختر بزرگ خانواده با معشوق تیتا ازدواج میکند. در کنار مضمون عشق نافرجام، داستان جنگ، تجاوز و فروپاشی خانواده نیز روایت میشود. جنگ عامل بدبختی و عنصر پیش برنده در نرسیدن شخصیتها به عشق زندگیشان است. در واقع اثر، جنگ را بستری برای تجاوز و فروپاشی خانواده فراهم میکند و عواطف انسانی را تحت الشعاع سیمای خشن خود قرار دهد. اما آنچه بر مفاهیم ضد جنگ اثر ارحجیت دارد، البته نگاه زنانه و دغدغه زن جوان عاشقی است که زیر نگاه سنت، امکان رسیدن به خوشبختی از او سلب میشود.
در اقتباس از رمان، فضای نمایش در یک دکور ثابت آشپزخانه میگذرد و قرار است روی میز آشپزخانه بسیاری از اتفاقات و مسائل داستان اجرا و بازگو شود. انتخاب این دکور به نظر میرسد برگرفته از ایده رمانی است که از آن اقتباس شده. در رمان، هر فصل از کتاب با دستور آشپزی یا داروسازی شروع شده و در ادامه به موضوع آن فصل مربوط میشود. اما استفاده از المان آشپزخانه در نمایش پشت کوهی تنها ملهم از نگاهی کلیشهای به زن سنتی است که بیشتر وقت خود را در آشپزخانه میگذراند و حتی مهمترین و سرنوشتسازترین تصمیمات و گفتگوهای روزمره خود را در آشپزخانه میگیرد. در ابتدای نمایش به عنوان افتتاحیه به تماشاگران شکلات داغ تعارف میشود و در نگاه نخست قصد فاصلهگذاری با مخاطب و ورود به روایتی اپیک را دارد، اما پس از گذشت مدتی از نمایش، بی کارکرد و تزئینی بودن آن بر مخاطب آشکار میشود. شخصیتهای نمایش با اینکه هر کدام در پردههای مختلف مشغول آشپزی هستند، اما کار آنها ارتباطی با حوادث بیرون از خانه و قطعا آشپزخانه پیدا نمیکند و صرف قرار گرفتن آنها در این فضای ثابت، از فلسفه رمان در بهرهگیری از این المان پیروی نمیکند. منظور از این عدم پیروی، به معنی الزام وفاداری به متن اصلی نیست، بلکه استفاده بی کارکردی است که در نهایت ایدهای را در نمایش دنبال نمیکند.
دو شخصیتی که در نمایش «مثل آب برای شکلات» با گویش جنوبی بار روایی را با مایههای طنز و کمدی بر دوش دارند، به مانند تعارف کردن شکلات داغ، به نظر میرسد بیشتر به تحرک و پر انرژی بودن روایت کمک میکنند تا جنبه نمایشی اثر. چرا که آنها نیز تنها با نواختن نی انبان و بهرهگیری از سازهای پرکاسیون، وجه تزئینی و بی منطق به اثر میدهند. گویی میان پردههای روایی آنها پاساژی است تا روایت اصلی را کمی از بار تلخی و اتفاقات ناگوار کاسته و کام مخاطبان نمایش را لحظهای شیرین کند. شیرینی که به فلسفه متن نمایش لطمه زده و بیان کمیک آن با معنای اثر در تقابل قرار میگیرد.
شخصیت اصلی نمایش، تیتا آشپزی است که در بستر پخت غذاهایی با مهارت بسیار، به بیان احساساتش میپردازد. در میانه تمام دستور پختهایی که ارائه میکند داستانی نهفته است که بیان آلام زندگی روزمرهاش را روایت میکند. استبداد در خانوادهای سنتی که به شدت پیرو رسوم و آداب پیشینیان است، حتی پس از مرگ مادرش، او را رها نمیکند و او به عنوان آخرین دختر خانواده، به نوعی وارث این استبداد سنتی است. به نوعی روی آوردن او به آشپزی و بیان حقایق و مکنونات قلبیاش به واسطه دستور پخت آشپزی، نبود بیان آزاد و بی دغدغه را تداعی میکند که تنها با واسطه فعالیتی آن هم در دل آشپزخانهای که با هویت زن سنتی گره خورده، نشانگر میزان تسلط و نگاه مردسالارانه است که رمان قصد بیان آن را دارد. ضمن اینکه نگاه فمنیستی در اثر نه تنها جرح و تعدیل نمیشود بلکه در نمایش سعی میشود نسبتی با مخاطب امروز ایران برقرار سازد و آن را با دغدغه زن امروز همسان و مقایسه کند. در حالیکه قیاس مع الفارقی است که امکان جمع پیدا نمیکند.
اما این مفاهیم از دل نمایش «مثل آب برای شکلات» فهم نمیشود و بیشتر به یک برداشت سطحی و روایت کمیک، اثر را به موجودی ناقصالخلقه تبدیل کرده است که نمیتوان از میان اکت و دیالوگهای آن مضامین مطروحه متن را بازشناخت. تنها پرداختی کلیشهای و گذرا و بیان سرنوشت عشقی نافرجام، از آن مستفاد شده است.
نکته دیگر استفاده از موسیقی جنوبی و اجرای زنده آن در نمایش است. اثر گویا مشابهاتی میان فرهنگ جنوب و مکزیک میبیند و به نوعی سعی در تلفیق میان این دو فرهنگ با یکدیگر دارد. نگاه مردسالارانه به هویت زن در مکزیک را با این نگاه در منطقه جنوب کشور شبیه دانسته و قصد دارد از طریق برخی المانهای اجرایی مانند استفاده از گویش، موسیقی و سازهای پرکاسیون به این تشابهات نزدیک شود. اینکه تا چه حد میتوان این دو فرهنگ را در تعریف تصورشان از هویت «زن» یکی دانست، چندان در اثر قابل پیگیری نیست. ضمن اینکه استفاده از این سازها با فضای شاد و پر انرژی که در میان پردهها تزریق میشود، به تئاتر آزادی میماند که برای سرگرمی هم که شده میتوان دمی به ساز و آواز پرداخت و پشت به واقعه در حال وقوع، بشکن زد.
نکته دیگر اما، ایدههای نمایشی اثر است که میتواند مورد توجه قرار بگیرد. به نوعی برخی از مصیبتهایی که شخصیتها از سر میگذرانند نه در قالب دیالوگ بلکه در یک ایده نمایشی به مخاطب نشان داده میشود که این مسئله میتواند اثر صحنه هایی مانند تجاوز، برخورد و درگیری اعضای خانواده با یکدیگر را در ذهن تداعی کند. استفاده از این ایدهها با توجه به اینکه به تنهایی زیبا و نمایشی است اما با کلیت اثر هماهنگی ارگانیک برقرار نمیکند و به مانند متنی میماند که تنها نکاتی در خور توجه دارد، اما در کلیت خود قابل تامل نخواهد بود.
رویا سلیمی