; ?>; ?> مرگ در کار خویش است - مردم سالاری آنلاين
۹
يکشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۱۴:۳۶
نگاهی به فیلم «جهان با من برقص»

مرگ در کار خویش است

مرگ بخشی از زندگی است. اما انسان درگیر مناسبات و روزمرگی‌هایی است که او را برای مدت زیادی از این حقیقت دور می‌سازد.
مرگ در کار خویش است
مرگ بخشی از زندگی است. اما انسان درگیر مناسبات و روزمرگی‌هایی است که او را برای مدت زیادی از این حقیقت دور می‌سازد. حضور مستمر آگاهی از مرگ یا همان مرگ اندیشی، نحوه مواجهه و برخورد انسان را با پدیده ها و مسائل گوناگون پیرامونش تغییر می‌دهد. این تغییر شاید همان پذیرش و کنار آمدن با موضوعاتی باشد که انسان در سایه فراموشی از مرگ آن را تبدیل به گره ای کور و حل نشدنی می‌کند. «جهان با من برقص»، داستان انسان از پس مرگ اندیشی است.
جهان با بازی علی مصفا، در آخرین روزهای عمر خود به سر می برد. برخی از دوستانش برای بهتر گذراندن این چند روز باقی مانده به ویلای او در روستایی دورافتاده می‌آیند. این شیوه دورهمی شخصیت‌ها، از نمونه های تجربه شده در سینمای ایران و جهان است. معروف ترین نمونه این تم شاید فیلم «مادر» علی حاتمی باشد. در این فیلم نیز شخصیت‌ها  پس از آگاهی از رسیدن مرگی، زندگی خود را بازروایی و بازنگری می‌کنند. اختلافات، سوتفاهم‌ها، مناقشات ذهنی و درگیری‌هایی که زندگی امروز انسان را به تلخی نشانه رفته است؛ در پس این خبر رنگ می‌بازد و همه چیز شکلی دیگر یا بهتری به خود می‌گیرد. در این فیلم "جهان" گویی همان جهانی ناپایدار و رو به مرگی است که هر انسانی پیش روی خود دارد. انسانی که با فاصله‌های متفاوت، غرق زندگی روزمره می‌شود اما گویی این غرق شدن معنای حقیقی زندگی نیست بلکه مرگ اندیشی است که زندگی را معنایی واقعی می‌بخشد. درواقع فهم حقیقت مرگ است که به فهم معنای زندگی رهنمون می‌شود. هایدگر معتقد است «اندیشه مرگ نجاتمان می‌دهد و انسان را از شیوه غیر اصلی، منحرف، آسوده و سرشار از نگرانی‌های روزمره؛ به شیوه‌ای اصلی و مسئولانه از زندگی می‌رساند.»
جهان در این فیلم، مشتاق دیدار با مرگ نیست، از رسیدن آن گله دارد و علیرغم اینکه می‌گوید زندگی سالمی داشته در ابتدای میانسالی، سرطان لحظه‌های پایانی زندگی‌اش را نشانه گرفته است. از ابتدای فیلم او را شخصیتی ساکت‌ و کم کنش‌ نسبت به دیگر دوستان و همراهانش می‌بینیم. سکوت او حضور مستمر آگاهی از مرگ را تداعی می کند. او تا نیمه پایانی فیلم با دوستانش خیلی تعامل ندارد و در فضای ذهنی خود حتی به خودکشی و رها شدن از این کابوس فکر می‌کند. اما فیلم در ادامه همراه با خرده داستان‌های دیگر شخصیت‌ها، که هر کدام درگیر مسائلی هستند؛ با درک معنای مرگ به یک پذیرش و شاید آرامشی دست می یابد. آرامشی سرخوشانه که در رقصیدن و در آغوش گرفتن ناملایمات، نهفته است.
دیگر شخصیت‌های فیلم هر کدام قرار است نوعی خاص از درگیری انسان معاصر را با خود و محیط پیرامونش تصویر کنند. کارخانه داری میانسال که با دختری جوان ازدواج کرده و از انگیزه مالی دختر برای این ازدواج آگاه است و آن را پذیرفته. پذیرش ازدواج مجدد همسر سابق یکی از شخصیت‌ها با صمیمی‌ترین دوستش که یکی از خرده داستان‌های پر رنگ فیلم است و در نهایت به یک آرامش و نقطه رهایی به واسطه آن پذیرش می‌رسد. عشقی تینیجری که در تضاد با مرگی در حال وقوع، رنگ و بویی طنازانه به فیلم می‌دهد و زندگی را در کنار ناملایمات متعدد آن شیرین می‌کند. ضمن اینکه لذت بردن از اکنون را نیز یادآور می‌شود.
اما پذیرش و باور مرگ از سوی جهان به نظر می‌رسد پس از مرگ ناگهانی سرایدار رخ می دهد. مرگی که  جهان در انتظارش است ولی ابتدا به سراغ دیگری می‌رود. بدین معنا که آگاهی از لحظه وقوع مرگ می‌تواند معنا بخش و سازنده باشد و رسیدن نابهنگام آن گویی به معنازدایی و فهم نکردن حقیقت زندگی منجر می‌شود.
اما در نگاه کلی به جهان فیلم، سروش صحت از یک دهری مسلکی و دم را غنیمت دانستن صحبت می‌کند. علیرغم اینکه مرگ را همواره پیش روی انسان می‌داند، به باور فیلم آنچه می‌تواند آن را پذیرنده و قابل قبول نماید، همانا خوش بودن در اکنون و حال حاضر است. این خوشی به زعم او در کنار دوستان و نزدیکانی معنا می‌یابد که انسان تنها و دورافتاده از محیط اجتماعی را به آرامشی برای پذیرش، آن هم در مواجهه با مرگ می‌داند.
اما شخصیت جهان که داستان حول محور او رقم می‌خورد، علیرغم اینکه می‌تواند شمایلی از جهان ناپایدار انسان باشد، مرگ آگاهی است که با توجه به زیست جهانی که در آن نفس می‌کشد، به جز خانواده تسکین دیگری بر مرهم این پایان ناخواسته نمی یابد. این سرگشتگی و سرگردانی او را حتی از حضور مدام در طویله و صحبت کردن با چهارپایان باز نمی‌دارد. با این حال این خوشی‌ها و در کنار هم بودن گویی از یک ناامیدی و استیصالی نشات می‌گیرد که مرگ را پایان زندگی می‌داند. یا به تعبیری دیگر، انسانی را به تصویر می‌کشد که هیچ علقه و آشنایی با لاهوت ندارد. ماندن و لذت بردن از اکنون، تنها راه تسکین دردی است که او به ناچار مجبور به تحمل و مواجهه با آن است. درد ناخوشایند او با رقصیدن در میان دوستان تسکین نمی‌یابد بلکه برای دقایقی فراموش می‌شود. او برای در آغوش کشیدن مرگ، نیاز به باوری قلبی به خدا و جهانی پس از مرگ دارد که فیلم نشانی از این راه، پیش روی شخصیت اصلی خود باز نمی‌کند.

رویا سلیمی
 
کد مطلب: 123895
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *