چهارشنبه ۸ تير ۱۴۰۱ ساعت ۱۵:۵۱
نگاهی به فیلم «بدون قرار قبلی»
غرب یا شرق؟ مسئله این است
آخرین ساخته بهروز شعیبی، با ایده مرکزی بازگشت به خویشتن، دوگانه شرق و غرب یا تردید میان ماندن و رفتن را مطرح میکند. اما این مضامین نمیتواند ایده مرکزی را بسط داده و کل منسجمی را ارائه دهد. ضمن اینکه «بدون قرار قبلی» با توجه به مضمون شعارزده خود میتوانست در مدیوم تلویزیون بیشتر دیده شود، در کارگردانی و بازی گرفتن از کارکترها نیز برای پرده عریض و جادویی سینما در نظر گرفته نشده است
فیلم درامی است خانوادگی با محوریت سفر قهرمان به دنیایی مادی و در معنای دوم آن معنوی و درونی. شخصیت اصلی فیلم پزشکی ایرانی الاصل است که در آلمان زندگی و کار میکند. بدون اینکه شناخت درستی از پدرش داشته باشد، برای مراسم تدفین و گرفتن ارثیه به ایران میآید. در معنای دوم او از جهانی مادی، سرد و بی خدا، وارد دنیایی گرم، پر از زندگی، معنویت و عشق میشود. تقابل جهان غرب سرد و ساکن را در چند سکانس ابتدایی در لوکیشن آلمان و در ادامه تعدد پلانهای گرم و پر حرارتی که گویای برتری و ترجیح زندگی بهتر در شرق است، توجه به اصل و اساس و بازگشت به خویشتن را در سطحیترین شکل ممکن ترسیم میکند. اگر اندازه نماهای قدم زدن شخصیت اصلی در خیابانهای آلمان را دقیق ببینیم، لانگ شاتی است از جهان مدرن و سرد و بی روحی که شخصیتها در آن و در مقایسه با ساختمانها و برجهای سر به آسمان کشیده، چندان موضوعیت ندارند. تنالیته انتخاب شده برای نماهای آلمان عموما آبی، خاکستری، سفید و در مجموع سرد و یخ زده است. در کنار کارگردانی، مضمون نیز همین ایده را تقویت میکند. هنگامیکه در نمای ابتدایی فیلم، یاسمن با بازی پگاه آهنگرانی، در تلاش برای احیایی جوانی نیمه جان در بیمارستان موفق به تجات او نمیشود، مانیفست مطلقنگر کارگردان تیر خلاص را بر غرب و مدرنیته وارد میکند و دوربینش را به سمت شرق گرم و پر از زندگی میچرخاند. همین سکانس ابتدایی فیلم، امکان مقایسه میان دو دنیای مختلف را به راحتی فراهم میآورد. آن هم در شرایطی که یاسمن فرزندی مبتلا به اوتیسم دارد که از ابتدی فیلم به عنوان موتیفی موثر حضور پر رنگی در بازنمایی جهان کنده شده از غرب ایفا میکند. نقطه اتصال ناگزیر او با جهانی است که از آن مهاجرت کرده است. پسرک –الکس- فارسی نمیفهمد و امکان ارتباط برقرار کردن را با شخصیتها ندارد. عامل جدایی پدر و مادرش است و در طول فیلم بیماریاش مانند استخوانی در گلو روزهای خوش بازگشت به سرزمین مادری را کمی تلخ میکند. اما الکس در پلان نهایی در حرم امام رضا (ع) شاد و خوشحال و پای کوبان با نوای نقارههای حرم میدود و بازی میکند. گویی رنگ بیماری از چهره زردش رخت بربسته و شرق، بهشتی میشود پر از گمشدههایی که او و مادرش در آلمان از آن محروم بودند. او شفا میگیرد بدون اینکه خواستهای در این شفا گرفتن مطرح شده باشد.
«بدون قرار قبلی»، به نقد مهاجرت پرداخته و تاکید و تشویق بر بازگشت به وطن و البته معنویت دارد. این بازگشت در المانی موازی با سفر مطرح میشود. سفر قهرمان به موطن و البته خویشتن خویش که در اینجا در سطحیترین شکل ممکن رخ میدهد. رخداد مرکزی که علت بازگشت او به وطن است، اساسا نمیتواند نقطه عزیمت او را به خویشتن با گذشته ای که دارد منطقی ارزیابی کند. ضمن اینکه پافشاری او و ماندنش نیز به هیچ انگیزهای وصل و قلاب نمیشود. وقتی که پدر عارف مسلکش از تمام مال و املاک هنگفتش قبری در حرم امام رضا(ع) برایش در نظر میگیرد. این بازگشت میتواند به معنای بازگشت به اصل و اساس انسانیت و فلسفه حقیقی زندگی قهرمان باشد. سفر قهرمان در سلوکی معنوی به منزل مقصود میرسد. او که تا سکانس پایانی فیلم، هیچ علاقهای به دیدن قبری که برایش به ارث گذاشته شده ندارد، تمایل به دیدن قبر پیدا میکند و این تمایل همان پذیرش جهانی است که تا پیش از ان از آن دور و محروم بود. رسیدن او نقطه شروع فیلم تا لحظه پذیرفتن دیدن قبر از نزدیک، مملو از خرده روایتهایی است که تصویری توریستی و تماشایی از ایران امروز عرضه میکند که البته نسبتی با انگیزه شخصیت برقرار نمیکند. یاسمن مسیر رسیدن به خویشتن را بدون اینکه خواسته باشد یا قدم در آن راه گذاشته باشد، مانند امری محتوم تجربه می کند. گویی همین که او پا به وطن پدری میگذارد، این امر محقق شده و درهای خوشبختی و آرامش یکی پس از دیگری به روی او گشوده میشود. نکته دیگر که در این میان مغفول مانده و به نفع بیان شعاری مضمون اصلی فیلم حذف شده است، شناخت ناکافی و پر از ابهام شخصیت پدر است. شخصیتی که عنصر و انگیزه اصلی یاسمن برای مثلا بازگشت به خویشتن را فراهم میسازد که به جز چند دیالوگ کوتاه و مرموز میان چند شخصیت، نکته دیگری مطرح نمیشود. ضمن اینکه علت تصمیم پدر برای به ارث گذاشتن قبر موروثی نیز مطرح نمیشود. تمام این نکات تنها بهانهای است برای رسیدن به همان مضمونی که قرار نیست پایههای منطق داستان را محکم نگه دارد و ما را با قهرمان فیلم قدم به قدم برای رسیدن به آن آماده و مهیا سازد.
نکته دیگر در مورد استفاده از تمهید روایت موازی، تاکید بر زندگی نرگس با بازی الهام کردا است. او علاوه بر اینکه صاحب دو فرزند سالم و شاد است، رابطه خوبی با همسرش دارد. خانهای سنتی و قدیمی همراه با ویژگیهای زندگی اصیل ایرانی را به نمایش میگذارد.
نماهایی از ساز ایرانی و انار و حیاط پر از گلو حوض فیروزهای و... جلوه کارت پستالی شرقی که نماد زندگی است را پر رنگتر میکند. در حالیکه مخاطب فیلم نیز از این خانههاو نشانهها دیگر در همان کارت پستالها یا فیلم و سریالهای قدیمی خاطره دارد تا در ابتدای قرن جدید. این طراحی صحنه و فضا نمایشی میشود از شادی، خوشبختی در دل خانوادهای تابع سنت و مذهب که گویی جنس سرزمینی بر آن تاثیر گذاشته و گویا به جز ایران چنین فضایی قابل دسترسی و تصور نیست. در مقابل نیز زندگی یاسمن با شکست در روابط زناشویی و مادری همراه بوده. همسرش تحمل فرزندی بیمار را نداشته و پیشنهاد بر ترک و سپردن او به مرکز درمانی برای همیشه میدهد. قرار دادن دو سبک زندگی ایرانی و غربی در فیلم و تاکید بر خوشبختی اینجایی، بدبختی محتوم غربی نکته دیگری است که کاملا در فیلم بر آن اصرار و تاکید میشود. عدم صمیمیت و توجه به فردگرایی و رسیدن به خواست شخصی و فردی، ویژگی جامعه و انسانهای غربی معرفی شده و انسانیت، عشق، محبت و زندگی صمیمانه در میان اعضای خانواده، ویژگی جامعه ایرانی است. چنین درک و دریافت و ساختن دوقطبیهای مثبت و منفی مطلق، به نظر میرسد برای مخاطب امروز سینما چندان قابل پذیرش نباشد و بتوان از آن در سریالهایی صحبت کرد که خیلی جدی گرفته نشده و یکی پس از دیگری از رسانه ملی پخش میشود. توجه به عمق و ذات مفهوم بازگشت به خویشتن در «بدون قرار قبلی» نه تنها در سطح باقی میماند بلکه تبدیل به شعاری خوش رنگ و لعاب و باسمهای میشود.
رویا سلیمی