محصولات فرهنگی عامهپسند، همواره از یک الگوی ثابت تبعیت میکنند. رعایت تمام الگوها قطعا جهت رسیدن به جذب مخاطب انبوه است. در نگاه کلی یکی از این الگوها، ماندن در سطح بیان مفاهیم مختلف است. این سطحی شدن، نیاز به اندیشیدن را در مخاطب به حداقل میرساند و مواجهه او با اثر، فراتر از لحظه خواندن- تماشا – شنیدن نخواهد بود و در ادامه چیزی به او اضافه نشده و درکی او را همراه با خود از اثر بیرون نمیبرد.
نمایش «بک تو بلک» به نویسندگی، کارگردانی و بازی سجاد افشاریان که این روزها در تماشاخانه شهرزاد اجرا میشود، از مشخصههای محصولات فرهنگ عامهپسند تبعیت میکند. نمایش مجموعهای از مونولوگهایی است که گاهی با ترانهای در سبک پاپ همراه میشود و همه چیز در سطح روایت میشود و به سطحیترین شکل ممکن پلات نمایش پیش میرود و در انتها مکانیک وار پایان را تجربه میکند. اما این سطحی انگاری در کنار نگاه پوچگرایانه به جهانی که ترسیم میکند، تناقضی عجیب را نسبت به دنیایی که خلق کرده به وجود میآورد. ظرف و مظروف «بک تو بلک» سازهای ناسازگار و غیرمنطبق با یکدیگر را تشکیل میدهند که نامنسجم و غیر همخوان است.
علی، شخصیت اصلی نمایش که در مستطیلی سیاه قرار دارد و دائم در میزانسن محدود مستطیل شکلی دور خود میچرخد، تنها حرف میزند و به همین حرف زدن اکتفا میکند. این حرف زدنهای پی در پی او در مورد زندانی، عشق، تنهایی، فقر و...روایت یا عمل نمایشی در پی ندارند. از این رو، اگر چشمانمان را ببندیم با نمایش رادیویی هم روبه رو نخواهیم بود و آنچه می ماند لحن و صدایی است که تکراری می شود. در «بک تو بلک» اکت نمایشی یا موقعیت نمایشی رقم نمیخورد. او مشغول خاطرهگویی از گذشته است و در گذشته، حال خود را میگذارند و این خاطرهگویی نقشی در رساندن روایت از نقطه اول به نقطه دوم ندارد. عشق و ازدواجی که در زمان مرخصی از زندان به وقوع پیوسته و در نهایت عدم تحمل زندان و تنهایی، خاطرات او را تشکیل میدهد. سجاد افشاریان گویا مشغول ارائه سرگذشت شخصی است که در زندان دست به خودکشی زده است. بیش از این نکته دیگری برای نمایش باقی نمیماند. نمایش بی چیز و فاقد دکور و صحنه، نور و ... حالا فاقد متنی نمایشی هم هست. استدلال نمیایش بی چیز به لحاظ اجرایی، در مورد نمایشی عامهپسند بیشتر ناشی از کم کاری و کم سلیقگی در اجرا است تا تبعیت از بیان نمایشی خاص.
در این میان اما مضامینی که از آن صحبت میکند یکسر رنگ اگزیستانسیال به خود میگیرد. روح اثر در پوچی مطلقی غوطهور میشود که از ابتدا و با عنوانی که برای آن انتخاب کرده تا انتها و تصمیم به خودکشی و اقدام به آن سیر خود را طی میکند. «بک تو بلک» به معنای بازگشت به سیاهی و تاریکی، به گونهای روایت قبل از تصمیم به خودکشی را بیان میکند. هنگامیکه در ابتدای نمایش، حرکت انداختن چهارپایه را دوباره تکرار میکند و روایت خود را از نو ادامه میدهد، روند این تکرار را در ذهن مخاطب میکارد و در تمام طول نمایش نیز این تکرار مضامین بارها صورت میپذیرد. انسانی که در «بک تو بلک» تعریف میشود از هیچ و از تاریکی وارد جهانی یکسر تاریک دیگر شده و در زندانی از مصائب دست به گریبان بوده و در انتها مجدد به همان تاریکی بازمیگردد. این نگاه پوچانگارانه به هستی، مبدا و معاد با پایانبندی آن همخوانی داشته و تمام مسائلی که در نمایش مطرح میشود در این نگاه قابلیت تفسیر و تعبیرپذیری دارند. ضمن اینکه تنهایی را ذاتی وجود انسان دانسته و بر این اساس، شخصیت اصلی هر چند در بحرانیترین لحظات هم صدایی پشت تلفن همراهیاش میکند، اما این همراهی راه به جایی نمیبرد. او در خود و با خود به سیر و شناخت میرسد. شناختی همواره آمیخته با یأس و هیچانگاری که کورسوی روشنی در دل این تاریکی، مرخصی کوتاه مدت او و عشق و ازدواجی است که اتفاقا لحن کمیک به خود میگیرد. یکی از مسائلی که به سطحیترین شکل به آن میپردازد، عشقی است که روایت میشود و در قالب همخوانی با خواننده زن به نمایش در میآید. عشقی در یک نگاه و اصطلاحا تینیجری که به ازدواج میانجامد و روایتی تک خطی از این بخش زندگی علی با بازی سجاد افشاریان است. اما اگر این بخش روایت یا بخشهای دیگر را کم یا زیاد کنیم، یا نشنویم، چیزی از کل اثر از دست ندادهایم.
در کنار بازی – روایت افشاریان که احتمالا قرار است سویه رئال نمایش را در کنار کل واقعگرای خود به مضمون همراهی کند، روایت رئال مانند رمانهای عامهپسند یا احتمالا تینیجر پسند، خیلی زود به اوج خود میرسد و خیلی زود و بدون مقدمه و ماخره به اتمام میرسد. عمق اتفاقات واکاوی نمیشود و فراتر از بیان خاطرهای از اتفاقی که پیش از این رخ داده، نمیرود. آنچه بیش از هر چیز بر آن تاکید میشود، روایتی غلوآمیز از عشقی آتشین است که در تنهایی گویی شعلههایش بیش از پیش بر جان او مینشیند، اما کمکی به روشنایی مستطیل تاریکی که علی در آن گرفتار افتاده نمیکند. تاریکی همواره و در همه حال جهان پیرامون شخصیت را فرا گرفته و هیچ مفری او را به سمت روشنایی سوق نمیدهد.
رویا سلیمی