بی گمان گذشت چهل سال از عمر انقلابی و چهار دهه گذران روزگار کشوری، فرصت مغتنمی است تا اهداف و آرمانهای آن انقلاب به عرصه ظهور و بلوغ تحولی رسیده باشد. این که پیروزی انقلاب و تشکیل حکومتی با سبک و سیاق جمهوری اسلامی، تا چه اندازه توانسته است خواستهها و مطالبات مردمی در دهه پنجاه را پاسخ داده باشد، تحلیلها و بررسیهایی را میطلبد که بتواند با کارشناسان و صاحبنظران هر حوزهای ابعاد و مولفههای پیشرفت و توسعه و حتی ضعف و عقب ماندگی را ارزیابی کند و این مجال نه امکان آن را دارد که سنجش دستاوردهای پیروزی را داشته باشد و نه قصد آن را. در بسیاری از اعلام برنامههای انواع و اقسام ستادهای دهه فجر اذعان به این نکته میشود که در کنار نقاط مثبت آنچه تاکنون بوده است به نقاط ضعف هم پرداخته شود. از این رو با استناد به چنین دیدگاهی آنچه این یادداشت بازگوی آن خواهد بود تحلیل کوتاهی از یک معیار خواهد بود که به نظر میرسد تاکنون و پس از گذشت ۴۰ چهل سال هنوز به نقطه برآورد انتظار نرسیده است. شاید مطالبه حضور زنان در عرصههای مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، آموزشی و سیاسی در اوایل پیروزی انقلاب، آن قدر هم که باید و شاید در اهداف گنجانده نشده بود، اما نمیتوان به همان سادگیِ عدم گنجاندن آن، از نقشِ حضور اندیشهای و عملیاتی زنان در پیروزی انقلاب صرفنظر کرد. حتی به جرأت میتوان بیان کرد که در بسیاری از اجتماعات و تظاهرات قد و اندازه فعالیتهای زنان تعیینکننده به ثمر رسیدن و نتیجه بخشی بوده است. بنابراین نه تنها در انقلاب ایران بلکه در اکثر قریب به اتفاق انقلابهای جهانی، نقش زنان انکار ناشدنی است. صدایی که امروز از زنان ایران زمین در خصوص افزایش حضور در مناصب کلان کشور و پستهای مدیریتی به گوش میرسد، دغدغهای است که در طول این چهار دهه کمتر به آن پرداخته شده است. برخی در دفاع از این کاستی بر این تاکید میکنند که زنان نتوانستهاند به ویژگیهای لازم مدیریتی کلان دست پیدا کنند یا اینکه زنان، توانمندی تصمیمگیری و سیاستگذاری را کسب نکرده اند. باید به این دسته از افکار پاسخ داد که زنان ایرانی چه در عرصه علمی و چه در عرصه سیاسی بخوبی مدارج ترقی را طی کردهاند و امروز نه تنها در علم و عمل و فرهنگ و سیاست از مردان ضعیف تر نیستند بلکه گاهی حتی قویتر و شایسته تر نشان دادهاند. در طول چهل سال پس از پیروزی انقلاب تا کنون تنها نماینده زنان در منصب وزارت مرضیه وحید دستجردی بوده است. البته همزمان با پیروزی انقلاب، دیدگاه سنت گرا خواستار شدت یافتن محدودیت زنان و عدم حضور ایشان در صحنههای مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شد و مشخص نبودن حدود واقعی حقوق و جایگاه زن در آن دوران، به این امر دامن میزد. اما در حال حاضر با جهشی که در جهان برای حضور زنان و مدیریت آنان دیده میشود بایستی خط بطلان به روی تمامی آن دیدگاههای سنتی کشید و از مسئولین امر خواست تا برای نقش پررنگ تر مدیریتی و سیاستگذاری زنان، گامهای استوارتری بردارند. حضور زنان صرف اینکه در هیات دولت مطرح و تصویب شود که درصدی از پستهای مدیریتی به آنان واگذار شود، کارگشای امر نیست، بلکه باید حضور زنان از همان سطوح وزارتی آغاز شود. در ایران کم نیستند زنانی که برای انتصاب در مقامات عالی دستگاهها و نهادها، شایستگیها و صلاحیتهای حرفهای فراوانی دارند و توانمند مدیریت در تحولات مثبت و سازنده هستند. انقلاب دستاوردهایی داشته که در زمان و مکان خود باید به دفاع از آنان پرداخت اما در حوزه زنان و مشخصا در مناصب تصمیمگیری، آنچنان که باید و شاید دستاوردی نداشته است. سخن آخر، کلامی از امام خمینی(ره) است: زن باید در مقدرات اساسی مملکت دخالت کند.