رفتن و آمدن مربیانی همچون کرانجار و فرهاد مجیدی به تیم ملی امید نشان میدهد فدراسیون فوتبال بیشتر از همیشه نسبت به تیم ملی امید بیبرنامه عمل میکند.
به گزارش ایسنا، داستان فوتبال ایران و المپیک، آنقدر طول و دراز شده که شاید بتوان برای آن کتابی قطور نوشت. هر چهار سال یک بار، مدیران فدراسیون فوتبال از صعود به المپیک و تحقق رویاها حرف میزنند اما وقتی پای کار میرسیم، چیزی جز بیبرنامهگی را نمیبینیم. حالا هم همین شرایط را دوباره در تیم ملی امید به وجود آمده است. تیمی که گفته میشد قرار است با هدایت کرانچار برای کسب تجربه و نه گرفتن نتیجه راهی مسابقات آسیایی جاکارتا شود، بعدها دچار تغییرات اساسی در کادر فنی شد و کرانچار جای خود را به فرهاد مجیدی داد. مجیدی هم که بارها قول المپیک رفتن را میداد، نیامده عطای ماندن در راس کادر فنی تیم امید را به لقایش بخشید.
مرور همین اتفاقات نشان میدهد فدراسیون فوتبال، خیلی بیشتر از آن که همگان شاهد هستند، درگیر بیبرنامگی درباره تیم ملی امید شده است. این فدراسیون که با درایت کمیته ملی المپیک، تمام اختیارات انتخاب و معرفی کادر فنی تیم امید را بر عهده گرفته است، در یکی دو سال اخیر آنقدر بیبرنامه بوده که حالا نزدیک به سه ماه به مسابقات مقدماتی المپیک، تیم امید، باید به دنبال انتخاب سرمربی جدید باشد.
داستان آمدن و رفتن فرهاد مجیدی، مصداق بارز همین بیبرنامه بودن فدراسیون فوتبال است. اسطوره آبیهای تهرانی که بعد از خداحافظیاش از فوتبال، مدتی دور از فوتبال ایران بود، با سابقه چند بازی دستیاری شفر و در ادامه چند بازی نشستن به عنوان سرمربی روی نیمکت استقلال، به یکباره به عنوان سرمربی تیم ملی امید معرفی شد. این که او با چه دید و منطقی و برای پیادهسازی چه سبکی از فوتبال توسط فدراسیون فوتبال انتخاب شد بحثی است که باید مسوولان این فدراسیون پاسخگوی آن باشند اما مسأله بسیار مهم این است که وقتی از ابتدا تصمیم گرفته میشود که تیم ملی امید با هدایت مربی خارجی اداره شود، چرا به یکباره با آن مربی قطع همکاری میشود تا هدات تیم امید به یک مربی جوان ایرانی سپرده شود؟ فدراسیون فوتبال که این سالها به عنوان فدراسیون ۵ ستاره خود را معرفی میکند، چرا به یکباره تغییر تاکتیک داد تا از یک مربی خارجی به مربی جوان ایرانی برسد؟
فرهاد مجیدی مربی جوانی است که با کسب تجربه در آینده میتواند تواناییهای فنی خود را بیش از پیش نشان دهد اما فدراسیون فوتبال، که سوزاندن سرمایهها را به خوبی بلد است، کار را به جایی رساند که مجیدی به عنوان یک سرمایه با ارزش، راهی را برود که نه برای خودش خوب باشد نه سودی به فوتبال ایران برساند. زمانی که قرار بود مجیدی به عنوان سرمربی تیم ملی امید انتخاب شود، کمیته ملی المپیک، مخالف این انتخاب بود اما از آنجایی که اختیار تصمیمات به فدراسیون فوتبال واگذار شده بود، کمیته ملی المپیک، به صورت علنی مخالفت خود را اعلام نکرد. در نهایت هم کمیته فنی فدراسیون فوتبال نام مجیدی را رسماً به عنوان سرمربی تیم ملی امید اعلام کرد اما این کمیته وقتی دید سرمربی جوان، در بازیهای تدارکاتی نتایج مطلوبی نگرفته، پروژه برکناری مجیدی را کلید زد. حالا با این تصمیم این سوال در ذهن ایجاد میشود که همین کمیته چند ماه قبل با چه استدلالی مجیدی را به عنوان سرمربی تیم امید انتخاب کرد و آیا حالا که تصمیم به برکناریاش گرفته، مسوولیت تصمیم چند ماه قبل خود و از بین رفتن زمان را میپذیرد؟ البته فرهاد مجیدی پیش از آن که رسما تصمیم کمیته فنی را بشنود استعفا داد تا شاید اینگونه، شأن و شخصیت خود را حفظ کرده باشد.
رفتن و آمدن مربی به یک تیم همیشه برای رسیدن به کسب نتایج بهتر انجام میشود اما در هر مجموعه و باشگاهی، وقتی قرار است مربیای انتخاب شود، بر اساس برنامهریزیهای انجام شده، یک مربی به کار گرفته میشود اما رفتن و آمدن کرانچار و حالا مجدیدی فقط این موضوع را اثبات میکند که فدراسیون فوتبال هیچ برنامه برای تیم امید ندارد. تیمی که میتواند با صعود به المپیک رویای حدود نیم قرنی فوتبال ایران را تحقق بخشد، این روزها درگیر سوء مدیریت فدراسیون فوتبال شده تا مانند همیشه، با امید، به آینده تیم امید نگاه نکنیم.