۰
چهارشنبه ۴ ارديبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۰۳
«مردم‌سالاری آنلاین» گزارش می‌دهد

درد بی‌درمان فقر و معلولیت

ریشه‌های فقر و معلولیت چنان درختی تنومند و سالخورده از دیرباز به هم تنیده است. مدعیان توانبخشی و داعیه‌داران پیشگیری از بروز معلولیت اگر مرد ره‌اند ابتدا باید فکری به حال رفع فقر و تبعیض طبقاتی بکنند. معنای این عبارت، ثروتمند کردن آحاد مردم نیست. تنها کافی است زمینه چانه‌زنی برای احقاق حقوق اجتماعی مردم را فراهم آورند. کافی‌ است حق و حقوق قانونی و شهروندی انسان‌ها رعایت شود تا همه طیف‌ها از سطح رفاه نسبی و زندگی معمولی برخوردار شوند. در این حالت همه افراد بدون منت و صدقه به رفع دشواری‌های فردی و جمعی خود قادر خواهند بود.
درد بی‌درمان فقر و معلولیت
ریشه‌های فقر و معلولیت چنان درختی تنومند و سالخورده از دیرباز به هم تنیده است. مدعیان توانبخشی و داعیه‌داران پیشگیری از بروز معلولیت اگر مرد ره‌اند ابتدا باید فکری به حال رفع فقر و تبعیض طبقاتی بکنند. معنای این عبارت، ثروتمند کردن آحاد مردم نیست. تنها کافی است زمینه چانه‌زنی برای احقاق حقوق اجتماعی مردم را فراهم آورند. کافی‌ است حق و حقوق قانونی و شهروندی انسان‌ها رعایت شود تا همه طیف‌ها از سطح رفاه نسبی و زندگی معمولی برخوردار شوند. در این حالت همه افراد بدون منت و صدقه  به رفع دشواری‌های فردی و جمعی خود قادر خواهند بود.
به گزارش مردم سالاری آنلاین، شکی نیست که اغلب افراد دارای معلولیت به طبقات پایین و کم‌درآمد جامع تعلق دارند و همچنین این مطلب حقیقت دارد که این فقرا هستند که در اثر فقر فرهنگی، آموزشی و اقتصادی میراث‌دار پدیده‌ای تلخ و همیشگی به نام «معلولیت» می‌شوند و این نکته، برای صاحبان خرد و اندیشه محل تامل است!
در برخی از شهرها و روستاهای کم‌برخوردار معلولیت‌های سطحی و خفیف بارها توانسته‌ جایگاه انسانی یک انسان را به موجودی جیره‌خوار در پایین‌ترین سطح ممکن تنزل دهد، چرا که در این مناطق «فقر» سالها پیش کرامت انسانی انسان‌ها را تخریب کرده است.
اما هر جا که فقر حتی به‌طور نسبی رفع شده؛ ناخودآگاه پای عزت نفس را به آن‌جا باز کرده و جای خود را به تشخص و شکوفایی خصایل انسانی داده و تحرکات انسانی را از نازل‌ترین حالت ممکن به سطوح مختلف کمال هدایت کرده است.
گویی رهایی از پستی و نزدیک شدن به انسانی که تا حدودی موقعیت انسانی خویش را درک کرده، اولین دستاوردِ برخورداری نسبی از رفاه است.
پس گرفتن رفاه از هر طیفی از جامعه نقض آشکار حق و تحمیل سقوط از درجه متعادل زیستن است.
بنابراین می‌توان گفت: در اغلب جوامع، معلولیت ره‌آورد فقر است. نتیجه توقیف قانونی حقوق یک عده به نفع عده‌ای دیگر.
حاصل نادیده گرفتن برخی از گروه‌های اجتماعی در توزیع ثروت و دارایی.
بی‌اعتنایی به مفهوم عدالت اجتماعی، اهمال در معنای مساوات و دست‌درازی مسلم به اموال بی‌دفاع‌ترها.
اما در پوششی مشروع، در پناه قانون و در طول اعصار و قرون. آنقدر طولانی و طبیعی که در یادها نماند. 
معلولیت فرزند فقر و نداریِ مدون است که بعدها در سال‌های بلوغ خود دکان خیریه‌ها را می‌گشاید و به برنامه‌ریزان خود ثمره‌ای دوباره می‌بخشد.

داستان زندگی عبدالواحد 
عبدالواحد سیستانی یکی از قربانیان فقر و محرومیت است. او ۱۵ سال پیش در سانحه تصادف حرکت نیمی از بدن خود را از دست داده و به علت چیرگی فقر بر زندگی‌اش حتی موفق به مداوای نسبی مشکلات جسمی خودش هم نشده.
او یک جوان ۳۶ ساله و دارای معلولیت است که با وجود نداشتن شغل و منبع درآمد به جبر فرهنگ حاکم باید ازدواج می‌کرد. تا هم عزب نماند و هم پرستار تمام وقتی برای خویش دست و پا کند. در واقع باز این فرهنگ و پدیده معلولیت بود که سبک زندگی او را انتخاب می‌کرد.

درد بی‌درمان
آسیه سیستانیِ ۲۵ ساله همسر عبدالواحد است. دختری خجالتی که عادی حرف نمی‌زند و موقع صحبت کردن معذب بودنش مشهود است.
شاید این رفتار او به مشکلی که در صورتش نشسته، ارتباط داشته باشد. بینی آسیه منحرف و متورم است و پای چشم‌هایش کبود و سیاه.
عبدالواحد می‌گوید: آسیه در کودکی و در حین بازی از دیوار پرت شده و بینی‌اش آسیب دیده. خانواده آسیه هرگز او را پیش پزشک نبرده‌اند و این آسیب تکلمش را هم دچار مشکل کرده.
علاوه بر این آسیه مدتی است از دردی مزمن در ناحیه شکم رنج می‌برد. آنها هزینه مراجعه به پزشک متخصص را ندارند اما پزشک محلی گفته آسیه به سرطان رحم مشکوک است. با این حال عبدالواحد و آسیه دست روی دست گذاشته‌اند. آنها صرف‌نظر از هزینه درمان؛ حتی کرایه ماشین رفتن به شهر را هم ندارند.

حکومت فقر
می‌توان گفت مسیر ازدواج آسیه هم توسط معلولیت او انتخاب شده و همچنان جریان دارد.
معلولیت؛ برای دختران، حق ازدواج قائل نیست. پدیده‌ای است که دختران معلول را چون جنسی معیوب برای همیشه در انبار مغازه و فراموش شده می‌خواهد.
این نگاه ارزیابانه‌ی نامرئی هرچند در دل پایتخت و کلان‌شهرها هم اصیل است اما در شهرستان‌ها و روستاهای دور افتاده جولان می‌دهد.
این پدیده در بهترین حالت ممکن، ازدواج دختران معلول را از سر ناچاری می‌پذیرد و آن را به سخت‌ترین شرایط گره می‌زند تا فقر، همچنان حکومت کند.
به هر روی این زوج آسیب‌پذیر اکنون یک پسر دو ساله دارند به نام سرفراز.
اگر عمرم کفاف دهد سال‌ها بعد زندگی سرفراز را هم روایت می‌کنم تا ببینیم معلولیت ِ توام با محرومیت چگونه برای نسل‌های بعدی نیز تکلیف معین می‌کند هر چند امیدوارم «سرفراز» این قاعده دیرین را زیر پا بگذارد.

صدای پای آوارگی  
آنها در خانه پدری عبدالواحد زندگی می‌کنند. خانه‌ای با چوب خرما و ۴۸ سال قدمت.
عبدالواحد می‌گوید: چوب خرما ۵۰ سال عمر دارد و چوب‌های خانه ما عمرشان را کرده‌اند‌. کار از بازسازی و تعمیر گذشته، این خانه دیگر سست شده و در حال تخریب است. اگر فرو بریزد ما جایی برای زندگی نخواهیم داشت.
یکی دیگر از مشکلات عبدالواحد این است که بهزیستی محل زندگی‌اش هنوز به او مستمری یک نفره پرداخت می‌کند.
او می‌گوید: برای برخورداری از مستمری سه نفره پیگیری‌های زیادی کرده‌ام اما هنوز نتیجه نگرفته‌ام.

یکی از هزاران 
عبدالواحد، سرپرست خانواده‌اش است. اما نه شغلی دارد و نه راهی برای کسب درآمد. او حتی از عهده انجام آزمایشات اولیه برای تشخیص بیماری همسرش هم بازمانده است.
گرچه ما به شنیدن داستان‌هایی از این دست عادت کرده‌ایم اما این اتفاق، طبیعی نیست. شاید جز کشورهای در حال جنگ، یا درگیر قحطی؛ این رویداد در هیچ جای دیگری از دنیا رخ ندهد.
عبدالواحد و همسرش تنها یکی از هزاران نفری هستند که بار سنگین معلولیت ناشی از فقر را به دوش می‌کشند، همچنین بار ناشی از عدم توازن طبقاتی. 
آنها سالهاست با صبر و شکیبایی خود هزینه ریخت‌ و پاش‌های عده زیادی را می‌پردازند.
باشد که گوشی بشنود
باشد که چشمی ببیند
رقیه بابایی
کد مطلب: 106519
برچسب ها: رقیه بابایی فقر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *