احسان یارشاطر پس از عمری خدمت به ایران و زبان فارسی چشم از جهان فروبست.
پرفسور احسان یارشاطر ـ استادِ زبانهای ایرانی و ادبیاتِ فارسی، بنیادگذارِ بنگاه ترجمه و نشرِ کتاب در تهران، مرکزِ مطالعاتِ ایرانشناسی در نیویورک و دانشنامهی بزرگ ایرانیکا ـ در ۹۸ سالگی، در امریکا و دور از میهنی که همهعمر بدان خدمت کرده بود، چشم از جهان فروبست.
به گزارشِ «
مردمسالاری آنلاین»، هر آیندهای دستاوردِ اندیشه، گفتار و کرداری است که اکنون برمیگزینیم. همهی رازهای جهان در همین دمِ اکنون است. گشودنِ این راز نیز در پذیرشِ مسئولیتی است که در اندیشه و گفتار و کردارِ همین دممان بر دوش گرفتهایم. در این کوشش برای مسئولیتپذیری در برابرِ خود، خانواده، ملت و کشورمان، بالابردنِ آگاهی و نیز میهندوستی برای آفریدنِ فردایی روشنتر، الگوهای انسانی کم نداشتهایم. احسان یارشاطر نمونهای از این زیستِ مسئولیتپذیر، اثرگذار و آگاهانه است.
یارشاطر عشقی سوزان به فرهنگِ ایران و زبانِ پارسی داشت و زمانی که امکانِ بازگشتش به ایران نبود، زبانِ پارسی را میهنِ راستینِ خویش عنوان کرد و نوشت: «وطن ما، به یک معنی، سرزمینی است پر از صحراهای فراخ و کوههای بلند و رودها و دریاچههایی که در درازای زمان بارها زیرِ پای مهاجمانِ مختلف کوفته شده و باز بهپاخاسته... ولی ما وطن دیگری هم داریم که در ذهنمان جای دارد. وطنی که رودکی در آن چنگ مینواخت و فردوسی از خِرَد و دلاوریهای قهرمانان سخن میگفت، و خیام سرگردانی انسان را بازمینمایاند و ابوسعید و نظامی و سعدی و مولوی و حافظ، با استادیِ حیرتانگیز، از ظرایفِ روانِ انسان – بیش از همه عشق – سخن میگفتند. این وطن را میتوان از گزند حوادث در امان داشت. وطنِ من این وطن است...
وطن من زبان فارسی است.»
در جستوجوی معنا
احسان یارشاطر به سالِ ۱۲۹۹ خورشیدی در همدان از خانوادهای کاشانی چشم به جهان گشود. در ۱۳۱۳ به تحصیل در دانشسرایِ مقدماتی تهران پرداخت و در سالِ ۱۳۲۰ کارشناسیِ خویش را در رشتهی زبان و ادبیاتِ
هر آیندهای دستاوردِ اندیشه، گفتار و کرداری است که اکنون برمیگزینیم. همهی رازهای جهان در همین دمِ اکنون است. گشودنِ این راز نیز در پذیرشِ مسئولیتی است که در اندیشه و گفتار و کردارِ همین دممان بر دوش گرفتهایم. در این کوشش برای مسئولیتپذیری در برابرِ خود، خانواده، ملت و کشورمان، بالابردنِ آگاهی و نیز میهندوستی برای آفریدنِ فردایی روشنتر، الگوهای انسانی کم نداشتهایم. احسان یارشاطر نمونهای از این زیستِ مسئولیتپذیر، اثرگذار و آگاهانه است.
فارسی از دانشسرایِ عالیِ دانشگاه تهران دریافت کرد.
پس از آن، به مدتِ شش سال (از ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۶) به آموزشِ ادبیاتِ فارسی در دبیرستانِ علمیهی تهران و معاونتِ دانشسرایِ مقدماتی تهران مشغول شد. در ۱۳۲۳ کارشناسیِ دیگری در رشتهی حقوق از دانشگاهِ تهران گرفت و در ۱۳۲۶ نیز دکتری خود را در رشتهی زبان و ادبیاتِ فارسی از دانشگاه تهران با پایاننامهی «شعرِ فارسی در عهدِ شاهرخ» دریافت کرد و در همان سال نیز دانشیارِ زبان و ادبیاتِ فارسی دانشگاهِ تهران شد. او سپس به لندن رفت و زیرِ نظرِ پروفسور هنینگ، از ایرانشناسان نامدار، در ۱۳۳۲ در رشتهی زبانهای ایرانی باستان و میانه از دانشگاهِ لندن کارشناسیِ ارشد گرفت و پس از آن، به مدتِ هشت سال (۱۳۳۲ تا ۱۳۴۰) زبانهای ایرانیِ باستان را در دانشکدهی ادبیاتِ دانشگاهِ تهران به دانشجویان درس داد و در این میان نیز با سفر به روستاهای دوردستِ ایران به بررسی و گردآوری گویشهای ایرانی پرداخت.
در ۱۳۳۳ بنگاهِ ترجمه و نشرِ کتاب را در تهران پایه گذاشت. در ۱۳۳۵ به معاونتِ «انجمنِ شناختِ گویشهای ایرانی» رسید و سرپرستِ گردآوریِ گویشهای پراکنده در ایران شد. یک سال بعد، با همکاریِ ایرج افشار و مصطفی مقربی «انجمنِ کتاب» و مجلهی راهنمایِ کتاب را بنیاد نهاد. دو سالی نیز (۱۳۳۷ تا ۱۳۳۸) استادِ میهمان در دانشگاهِ کلمبیا در نیویورک شد. در ۱۳۳۹ با بازنشستگیِ استادِ زندهیاد ابراهیم پورداود جانشینِ وی در کرسی استادی زبانهای پارسی باستان و اوستایی در دانشگاهِ تهران گردید. در این سال نیز دکتری خود را از دانشگاهِ لندن با موضوع گویشِ تاتیِ قزوین، گویشی که با ترکتازیِ زبانِ ترکی اکنون در آستانهی نابودی است، دریافت کرد.
در سال ۱۳۴۰ با بانو لطیفه علویه ازدواج کرد و در همین سال نیز به استادی کرسیِ ایرانشناسیِ دانشگاهِ کلمبیا رسید و در میانِ سالهای ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۲ رئیسِ بخشِ زبانها و فرهنگهای خاورمیانهی این دانشگاه شد.
او از سال ۱۳۵۲ تا زمانِ درگذشتش (۱۳۹۷) رئيسِ مرکزِ
احسان یارشاطر: «وطن ما، به یک معنی، سرزمینی است پر از صحراهای فراخ و کوههای بلند و رودها و دریاچههایی که در درازای زمان بارها زیرِ پای مهاجمانِ مختلف کوفته شده و باز بهپاخاسته... ولی ما وطن دیگری هم داریم که در ذهنمان جای دارد. وطنی که رودکی در آن چنگ مینواخت و فردوسی از خِرَد و دلاوریهای قهرمانان سخن میگفت، و خیام سرگردانی انسان را بازمینمایاند و ابوسعید و نظامی و سعدی و مولوی و حافظ، با استادیِ حیرتانگیز، از ظرایفِ روانِ انسان – بیش از همه عشق – سخن میگفتند. این وطن را میتوان از گزند حوادث در امان داشت. وطنِ من این وطن است... وطن من زبان فارسی است.»
ایرانشناسیِ دانشگاه کلمبیا بود و در همین مرکز نیز دانشنامهی عظیمِ ایرانیکا را به زبانِ انگلیسی دربارهی تاریخ و زبان و فرهنگِ ایران منتشر کرد.
کتابهای «میراثِ ایران» (۳۵ جلد)، «تحقیقاتِ ایرانی» (۱۲ جلد)، «ادبیاتِ جدیدِ ایران» (۸ جلد) و «هنرِ ایران» (۱ جلد) از کتابهاییاند که زیرِ نظرِ وی به زبانهای خارجی به چاپ رسیدهاند. یارشاطر، تاریخِ طبری (تاریخِ الرسل و الملوک) را از عربی به انگلیسی در ۳۹ جلد ترجمه و منتشر کرده بود و همچنین نویسندهی کتابهای «داستانهای ایرانِ باستان» و «داستانهای شاهنامه» نیز بود.
ایرانیکا: شناسنامهی فرهنگِ ایرانی و بزرگترین منبعِ ایرانشناسانِ جهان
دانشنامهی ایرانیکا به سرایِ دانش یا دانشگاهی بزرگ میماند که در هر یک از کلاسهایش استادی بزرگ و پژوهشگری نامدار از گوشهای از گیتی، به بررسی و گفتوگوی باریکبینامهی علمی و بحث با دانشجویان سرگرم است. این دانشنامه، از سالِ ۱۳۵۳ تا به امروز، با پشتکار و پایداری و مدیریت احسان یارشاطر به ثمر نشسته و جلوهای از کاری برجسته و دوراندیشانه در زمینهی ایرانشناسی است. این دانشنامه که به زبانِ انگلیسی و در اینترنتِ به نشانیِ iranicaonline.org در دسترس است، مرجعِ مستندِ دانشمندانِ سراسرِ جهان و همهی پژوهندگانی است که سرِ آشناییِ علمی با تاریخ و فرهنگ و ادبیات و تمدنِ ایرانزمین را دارند. چنین اعتباری، بیگمان، برآیندِ تیزنگریِ دانشی و رنجهای دانشورانهی یارشاطر و یارانِ ایرانپژوه او است.
برخی کساناند که میآیند و میروند، بیآنکه اثری ماندگار از خویش به جای بگذارند. برخی دیگر به تنهایی بار نسلی را بر دوش میکشند. یارشاطر از آن دست کسانی بود که یکتنه خدماتی وافر به فرهنگ و زبانِ ایران کرد؛ زبانی که در غربت آن را وطنِ خویش میدانست. او با پشتکاری بیمانند و صرفِ زندگی و داراییِ خویش ایران را به جهانیان شناساند. یادش گرامی!