سیل گلستان حاوی چند تناقض در رفتار مسوولان و چند حاشیه و البته یک نکته مثبت بود :
مهمترین موضوع در سیل گلستان، غیبت استاندار گلستان بود. انتصاب مناف هاشمی که معاون محمدباقر قالیباف در شهرداری تهران بود، از همان آغاز در دولت و پیش از استانداری گلستان هم با انتقاداتی همراه بود چراکه طبیعتا انتظار این است که وقتی فردی معاون مهمترین رقیب منتخب مردم بوده، در دولت فرد منتخب مردم مسوولیتی نداشته باشد. ضمن اینکه نام او در فهرست دریافت کنندگان املاک نجومی شهرداری دوره قالیباف هم قرار داشت. اما مناف هاشمی در دولت اول روحانی معاون توسعه و پشتیبانی وزارت ورزش و جوانان بود و در دولت دوم روحانی هم استاندار گلستان شد. اما نکته اصلی تناقضات در سخنان او و وزیر کشور است. وزیر کشور گفته بود مناف هاشمی از یک ماه پیش به دلیل مشکلات خانوادگی در سفر خارج از کشور بوده و مرخصی خود را تمدید کرده اما مناف هاشمی در سخنان جدید خود مدعی شده "من در طول ۱۸ ماه خدمت در استان گلستان فقط ۲ روز مرخصی داشتم". تناقض دیگر این است که وزیر کشور گفته او به خاطر مشکلات خانوادگی به خارج از کشور رفته و برخی منابع دیگر از سفر او به دلیل جراحت شیمیایی دوران جنگ خبر داده اند! واقعا این حجم از تناقض در بین مدیران جامعه اسلامی تاسف آور است.
وزیر کشور که خودش متهم است که چرا در مقابل چنین مدیری تا این حد کوتاهی کرده، حتی تمایلی به برکناری استاندار گلستان هم نداشت و اسحاق جهانگیری معاون اول رییس جمهوری، مناف هاشمی را برکنار کرد. اما تناقض بعدی از همین جا شروع می شود. در این که اقدام جهانگیری در برکناری مناف هاشمی بسیار صحیح و در جهت مطالبات مردم بود تردیدی نیست اما پرسش بی پاسخ این است که مگر جهانگیری چند ماه پیش نگفته بود اختیار تغییر مسوول دفتر خود را هم ندارد؟ چطور شد که ناگهان استاندار عوض کرد؟ آن حرفش را باور کنیم یا این عملش را؟!
سوال مهمی که پاسخی برایش نکرده ایم این است که حسن روحانی کجاست؟ از آغاز سال نو تاکنون به جز پیام نوروزی، به یک دستور به وزیر کشور اکتفا کرده و دیگر از روحانی چیزی ندیده ایم به جز شایعه سفرش به جزایر جنوبی. غیبت روحانی را با هر متر و معیاری اندازه بگیریم نمی توانیم توجیه کنیم. آن هم در شرایطی که پس از پیام رهبری، نیروهای مسلح هم وارد عرصه کمک رسانی شده اند.
در این که سیل در گلستان پیش از آغاز سال نو شروع شد و مسوولان دیر به داد مردم رسیدند، تردیدی نیست. اما صداوسیما به عنوان رسانه به اصطلاح ملی کجا بود؟ به عنوان مثال حتی روز دوم فروردین هم که سیل به اوج خود رسیده بود اخبار نیمروزی شبکه یک سیما، خبر سیل را به عنوان یکی از اولویتهای خبری آخر خود و حدود پانزده دقیقه بعد از آغاز بخش خبری پخش کرد. آنچه در سیل گلستان موجب تقویت همبستگی عمومی برای کمک به سیل زدگان و ایجاد فشار به مسوولان برای سفر به مناطق سیل زده یا برکناری استاندار غایب شد، قدرت شبکه های اجتماعی و از جمله تلگرام فیلترشده بود. صداوسیما با تشکیلات عریض و طویلش باز هم از شبکه های اجتماعی عقب ماند تا اثبات شود کشور ما نیاز به شبکه های رادیو تلویزیون خصوصی دارد.
شاید تنها نکته مثبت درباره سیل گلستان، محوریت هلال احمر در کمک به سیل زدگان بود. هرچند سلبریتی ها در زلزله سرپل ذهاب نقش بسیار مثبتی برای جمع آوری کمکهای مردمی داشتند و ثمره تلاش برخی از آنها همچون علی دایی یا نرگس کلباسی هم بر همگان آشکار شد، اما همان جا هم ثابت شد تعدد مراکز جمع آوری کمکهای مردمی توسط اغلب سلبریتی ها یا مردم عادی، به جز ایجاد سرگردانی در کمک رسانی، فایده دیگری ندارد. این بار به هر دلیلی نقش سلبریتی ها کمتر بود و مردم بیش از گذشته به هلال احمر اعتماد داشتند. اما از اینجا مسوولیت هلال احمر هم سنگین تر می شود چراکه حالا باید شفافتر از قبل درباره کمک رسانی به سیل زدگان استان گلستان به مردم گزارش دهد.