کهن الگوی سفر قهرمان، همواره در سینمای قصهگو یکی از راههای ورود به جهان داستان است. در این سفر قهرمان به همراه مخاطب به کشف دنیایی دست میزند تا در نهایت به درک و نگاهی تازه از جهان پیرامون خود دست یابد.
اولین ساخته محمد کارت در دقایق ابتدایی گره اصلی را ایجاد کرده و قهرمان فیلم علیرغم ظاهر و مسلک شخصیت، اتفاقا سربهراهترین شخصیت دنیایی است که مخاطب وارد آن میشود. حجت با بازی جواد عزتی، برادر یکی از لاتهای معروف تهران است و قصد دارد به کشف راز گره اصلی داستان بپردازد. از این جهت قهرمان قابل پیگیری و جذابیت است که به درستی فیلمساز با فاصله گرفتن از نگاه «انسان محصول شرایط»، به نفع دیدگاه دیگری حرکت میکند و آن تعهد و مسئولیت فردی در قبال اعمال و رفتار است. و این مضمون را صراحتا و بی هیچ تکلفی به زبان میآورد.
قهرمان داستان نه لاتهای کوچه خلوتی هستند که برای لیدر شدن از خانواده و ناموس و برادر خود میگذرند بلکه مردم عادی کوچه بازاری هستند که برای حفظ خانواده و روشن شدن عامل اصلی بی آبرویی بدون منفعت شخصی دست به مهره میبرند. اما در شیوه و منش تفاوت چندانی با «قیصر» دهه چهل ندارند. محاکمه در خیابانهایی صورت میگیرد که نظارت و کارکرد نهادهای متولی حذف شده و افراد برای گرفتن حق و آبروی از دست رفته، منتظر دادگاه و قانون نشده و دست به انتقام شخصی میزنند. عدم تاثیرگذاری نهادهای متولی در سرنوشت این طبقه، گویا از دهه چهل تا به امروز تغییری نکرده و قرار نیست شهرنشینی و مدرنیته و حاکمیت قانون، چتری بر زندگی آنها بگستراند. در این مفهوم سعی دارد با فوکوس کردن بر روی قشری بسیار خاص از جامعه امکان تعمیمدهی را نسبت به این شیوه برخورد آنها از بین ببرد. چراکه عموم جامعه چندان نسبتی با آنها ندارد و جهان ایزوله این قشر برای خودشان قابل تعریف است. این قشر در کنار دیگر آدمهای جامعه گویا قانون و منش خاص خود را دارند. با اعمال خارج از عرف و قانون تعریف میشوند و حتی ابزار و ادوات خاصی نیز برای شیوه برخورد خود دارند که با دیگر گروه از خلافکاران عمدتا متفاوت است. شخصیت حجت نیز تا قبل از کشف راز داستان، علیرغم فاصلهای که در فیلمنامه میان او و برادرش در تمام جهات ایجاد میکند، گویا او نیز برای برخورد با مسئله باید به شیوه آنها دست به عمل بزند. او برای این عمل/ انتقام خود که البته چندان دراماتیزه نشده سه علت را برای مخاطب تبیین میکند. نکتهای که البته با دقت و تامل در مسیر کلیت اثر میتوان آن را به عنوان اهرم پیش برنده او برای گرفتن انتقام در نظر داشت. در حالیکه میتوانست انگیزههای او را برای پیگیری موضوع شفافتر و واقعیتر ترسیم کند. اینکه پروانه بعد از فهمیدن ماجرا به جای صحبت و همفکری با همسرش، به او پناه میبرد. اصلیترین عامل پیگیری حجت برای رسیدن به حقیقت ماجرا بازگو میشود. نکته دیگر کمک متظاهرانه هاشم با بازی امیر آقایی در زمانی که او در زندان بوده و سوم التماسی که در سومین سکانس فیلم با بازی خوب پدر خانواده نسبت به نجات هاشم برای او درواقع حجت را برای او تمام میکند و عزمش را جزم.
اما این تنها نقطه شروع یا به نوعی آغاز سفر او به جهانی است که در ظاهر با آن آشناست. کهن الگوی سفر قهرمان در «شنای پروانه» به جای دیگری سفر نمیکند. بلکه سرک کشیدن و سراغ گرفتن او، به نوعی بازشناسی آدمهایی است که باید به بطن روابط و مناسبات آنها نفوذ کند تا به شناختی برسد که کلید معمای قصه در پس آن نهفته است. پرسه زدن در کوچه پس کوچههای محله امام زاده یحیی(ع) و پرده برداشتن از شیوه زندگی و تفکرات این قشر که به تنهایی میتواند برای مخاطب جذابیت داشته باشد، سفر او را میسازد. چنانچه پلات اصلی و پرده دوم به طور کامل به این سفر اختصاص مییابد. از این منظر کارگردان سعی کرده با تکیه بر جذابیت به تصویر کشیدن گروهی که همواره جامعه نگاهی شمایلی از آن در ذهن دارد، درام خود را پیش ببرد. ضمن اینکه این جذابیت با نبود شخصیت تاثیرگذار که عملا فیلم درباره اوست در قاب فیلمساز پر رنگتر میشود. در کل فیلم بیش از ده دقیقه هاشم را نمیبینیم. اما تمام طول فیلم از زبان دیگران او را میشناسیم و او نماینده گروهی است که در نهایت نقاب از چهره اسطورهای اش برداشته میشود. اتفاقا لباس قیصر داستان در قامت شخصی عادی که مکانیکی دارد مینشیند و ناساز هم نیست. بدین معنا که در پلان نهایی، مخاطب کاملا او را باور کرده و قهرمانش میداند. این تغییر و جابجایی قهرمان از نقطه الف به نقطه ب مستلزم همان کهن الگوی سفر قهرمان است.
در پایان نیز سعی میشود با گفتن دیالوگ صریحی با این مضمون «که هر شخصی مسئول اعمالی است که انجام میدهد.» از دیتیرمینیستی بودن اینگونه از فیلمها نیز فاصله آشکار میگیرد.
عموما در سینمای ایران، این مضامین در دل طبقه فرودست جامعه، با جبر و اجبار همراه میشود که احتمالا گریزی از آن نیست. اما حجت در پلان نهایی سر سفرهای که خانواده دور هم جمع شدهاند، اختیار خود را برای انتخاب راهی درست به رخ مخاطب میکشد. در میان آسیبها و مسائلی که در جنوب شهر میگذرد، آدمها میتوانند نقش خود را در این میان ایفا کرده و سرنوشت دیگری برای خود رقم بزنند. سرنوشتی که در آن خانواده رکن اصلی آن محسوب میشود. که البته همانطور که اشاره شد این سرنوشت فراتر از حدود و ثغور مرزهای قانون، به شکلی شخصی و به تنهایی صورت میگیرد. قهرمانی تنها که نظم موجود را بر هم نمیزند اما نظمی در چارچوب قواعد و قوانین حاکم بر محیط پیرامونی خود ایجاد میکند.
نکته دیگر در مورد پرداخت به این قشر از جامعه، مسئله حریم خصوصی و نوع مواجهه آنها با شبکههای اجتماعی است. در دنیای امروز، آنها تنها در دایره تنگ نوچهها و گندهلاتهای دیگر محله جای نمیگیرند و این فضا ابزاری است که به واسطه آن لشگرکشیهایی علیه یکدیگر انجام میدهند. به نوعی آنها در دنیای مجازی به بازتولید نقش کلیشهای خود به مانند دنیای حقیقی میپردازند و این ابزار به پررنگتر شدن حضور حداقلی آنها در سطح جامعه کمک میکند. در اینجا نیز حذف و نبود نهادهای متولی برای نشر مطالب خلاف عرف و قانون از سوی سازندگان فیلم محلی از اعراب ندارد.