در هفتههای گذشته با شدت گرفتن اعتراضات در ماجرای بنزین و خشونت حاکم بر کشور، بسیاری از مردم در صحبتهای روزمره و کارشناسان در تریبونهای داخلی و خارجی، از حق اعتراض مردم در نظام های مردم سالار یاد کرده و تاکید داشتند که در این نظامها، اعتراضات غیرخشونتآمیز است و مردم «آزادانه» و در «امنیت»، اعتراض خود را بیان میکنند.
صرفنظر از مردم سالار بودن یا نبودن نظام سیاسی در کشورمان، یکسان بودن تصور در مورد مطلق بودن آزادی و امنیت در تظاهرات علیه دولت مردمسالار نزد کارشناسان سیاسی و مردم، آیا معقول است که نظام سیاسی را مدافع حق اعتراض علیه خود بدانیم؟ آیا در غرب نظامهای سیاسی حامی مردم معترض در خیابانند یا جامعه مدنی قدرتمند (شامل احزاب، فعالان اجتماعی، سازمان های مردم نهاد و اصحاب مطبوعات) که اجازه برخورد دولت و جامعه (که لزوما خشن و دارای اصطکاک شدید است) را نمیدهد؟
فارغ از اینکه مقایسه ایران و هر کشوری در هر زمینهای، قیاسی مع الفارق و بی اساس است، سوال اینجاست که در کدامیک از کشورهایی که به واسطه نظام مردمسالار با ایران مقایسه میشود، مردم به صورت خودجوش، عصبانی، بدون هدف، شعار و محل مشخص در خیابان به اعتراض علیه دولت میپردازند و سرکوب نمیشوند؟ این وضعیت اعتراضی چرا نباید دستخوش هیجانات برساخته رسانهها و عوامل خارجی قرار گیرد تا مردم عصبانی، بعضا دست به تخریب و غارت اموال عمومی نزنند؟ در هفته آخر آبان ماه کدام یک از شاخصهای اعتراضمدنی در کشورهای غربی و ایران یکی بوده که توقع فریب نخوردن مردم (به بیان مسئولین) یا عدم خسارت به اموال عمومی وجود دارد؟ کدامیک از احزاب (در هر دو جریان مسلط سیاسی) پیش از تبدیل شدن اعتراضات به بحران، از مراجع ذیصلاح، تقاضای مجوز تظاهرات کردند؟ در روزهایی که تلویزیونهای فارسی زبان خارج از ایران، با قطع برنامههای عادی خود، تمام روز را به پوشش اعتراضات ایران اختصاص داده بودند، کدامیک از شبکههای صداوسیما، خبر، تحلیل یا گزارشی در خور از وضعیت کشور پخش کرد؟ صداوسیما به عنوان رسانه اصلی کشور (با بودجه و کارمند و خبرنگار و تجهیزات) توانست یک گزارش میدانی از وضعیت شهرها ارائه بدهد یا برای اثبات فرضیات خود، به تصاویر تلفن همراه و دوربینهای شهری قناعت کرد؟ آیا روزنامههای اصلی کشور در طول بحران، یک گزارش یا تحلیل از وضعیت جامعه داشتند؟ آیا جامعه مدنی در ایران (که اتفاقا به لحاظ کمی، حجم بالایی را اشغال کرده) توانست فضای اعتراضی جامعه را مدیریت کند، یا این مهم به دست رسانههای فارسیزبان و براندازان مجازی (که خود را به غلط نماینده مردم معرفی میکردند) افتاد؟ آیا نهادهای مدنی در جنگ تمام عیار با رسانههای خارجی توانستهاند مدیریت فضای فکری جامعه در ده سال گذشته را در اختیار بگیرند که امروز به مرجعی قابل اعتماد در سطح عمومی تبدیل شوند؟ به بیان سادهتر، در فضای مدنی چه کاشتیم که حالا توقع یک اعتراض مدنی و بدون خشونت داریم؟
و سوال مهم اینکه، آیا پس از همه این کش و قوس، خسارتهای مادی و معنوی بسیار سنگین و غیرقابل محاسبه، ناامنی روانی و از همه مهمتر کشته و مجروح شدن تعدادی از هموطنانمان، نتیجه قابل قبول و ملموس در اعتراض به قیمت بنزین چه بود؟ آیا این اعتراضات صرفا شکاف تاریخی مردم-حاکمیت را افزایش نداد و فضا را برای موجسواریهای عوامفریبانه در اینسو و آنسوی مرز مساعدتر نکرد؟
البته ذکر این گزارهها برای توجیه عملکرد و دفاع از روش دولت در اعلام قیمت بنزین نیست، که قابل دفاع نیز نمیباشد. اما اگر بنا بر حضور واقعی و ملموس احزاب، سازمانهای غیردولتی، صداوسیما و مطبوعات در صحنه اجتماعی/سیاسی کشور است، به باور نگارنده مسئولیت فقدان مدیریت روزهای بعد از اعلام قیمت بنزین، برعهده «جامعه مدنی» و «احزاب سیاسی» در کشور است. چرا که احساس سهیم بودن در سرنوشت جامعه را (که مهمترین عامل همبستگی اجتماعی است) نهادهای مدنی به مردم منتقل میکنند. با هیچکدام از تجربیات مدرنیته، دولت مسئول گسترش مردمسالاری و توسعه سیاسی نیست و همیشه طبقه متوسط شهری (با معنایی غیرمارکسیستی) است که با حضور جامعه مدنی و تلاش برای مطالبهگری از دولت میتواند خواستهای معیشتی و کرامتی جامعه را (برای طبقات پایین و محروم) پیش ببرد. چرا که دولتها ذاتا در مفهوم هابزی، مداوما برای کنترل جامعه و گسترش اقتدار خویش تلاش میکنند و این در مورد دولتهای مستقر در ایران، به دلیل ماهیت رانتیر (فارغ از اینکه از کدام جریان سیاسی برخاستهاند)، بیشتر صدق می کند.
پس بر احزاب است که با فعالیت جدی و فعالانه، با جامعه ارتباط برقرار کرده و جلوی شعارزدگی و نفوذ پوپولیسم در طبقه تصمیمساز جامعه بایستند. طبقهای که پس از دههها باید از سیاستبازان عوامفریب به سیاستمداران پاسخگو و علم محور، تحول انگارهای
[1] داشته باشد، که این مهم جز با حرکت جدی، فعالانه و دغدغهمند احزاب، تشکل
ها و سازمان های غیردولتی،
[2] شدنی نیست. همچنین رسانههای کشور و بهویژه صداوسیما اگر دغدغهمندی پیشه کرده و مخاطب پنداری
[3] را از دستور کار خارج کنند، در همین شرایط فعلی نیز میتواند به جنگ تمام عیار رسانهای علیه ایران پاسخ دهند. لزوم چنین تحولی، ورود طبقه نخبه و دانشگاهی (خصوصا در رشتههای علوم انسانی)، به عرصه های مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و رسانهای کشور، برای کمک به ادراک جنگ ترکیبی آمریکا علیه ایران و آگاهی مردم از حقوق شهروندی آنهاست. گزارههای بالا میتواند کلیه نهادهای دولت (به معنی کلیت نظام سیاسی) را نیز پاسخگوتر و کارآمدتر کند. چرا که نهادهای مسئول به واسطه ماهیت قدرت، به خودی خود و به شکل داوطلبانه، در هیچ کشوری تمایل به شفاف شدن و احقاق حقوق شهروندان ندارند.
واقعیت این است که اگر از ناکارآمدی نهادهای سیاسی رنج می بریم، باید برای تقویت نهادهای میانجی تلاش کنیم. باید بپذیریم که در جهان پیشرفته، سندیکاها، احزاب سیاسی و رسانههای دغدغهمند هستند که با در اختیار گرفتن فضای اعتراضی، اجازه هرج و مرج را سلب کرده و مطالبات مردم را به جای بردن به سمت فضای هیجانی و تخریب، به شکل آرام پیگیری و دولتها را وادار به پاسخگویی میکنند. در غیر اینصورت و با به آشوب کشیده شدن فضا، دولتها با ابزارهای کنترلی و در صورت لزوم با اعمال اقتدار، فضا را مدیریت خواهد کرد. نمونه روشن مساله ذکر شده، اعتراض جلیقه زردهاست که خشونت آنها، حتی در یک کشور مدعی دموکراسی، از زردی جلیقهشان، فقط سیاهی نفرت باقی گذاشته
[4] است.
[2] NGO (Non-governmental organization)
[4] تیتر وبسایت رادیوی فرانسه در سالگرد جنبش جلیقه زردها (جلیقه زردها، جنبشی که از زردی آن فقط سیاهی نفرت باقی مانده)