پنجمین کنگره سراسری حزب کارگزاران سازندگی ایران در شرایطی برگزار شد که یک سال از اعتراضات اجتماعی در کشور میگذرد و در بحران جنایات نفرتانگیز اسراییل قرار داریم و کمتر از چند ماه به انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی باقی مانده است. آنچه از آن اعتراضات بر جای مانده، یأس و خشم و سرخوردگی ناشی از برخوردهای سهمگینی است که شکاف میان حاکمیت و ملت را تشدید کرده که آثار خود را در انفعال سنگینی نسبت به سرنوشت کشور در جامعه نشان میدهد؛ در هیچ دورهای از ادوار انتخابات، کشور با این حجم از بیتفاوتی نسبت به انتخابات مواجه نبوده است. اقدام وزارت کشور نیز در طراحی پیشثبتنام که قرار بود اندک شور و نشاطی در انتخابات بیافریند نه تنها بازار سیاست را گرم نکرد بلکه سبب سردی مضاعف سیاسیونی شد که فکر میکردند هنوز فرصت تفکر و تدبیر برای رقابت را دارند و به یکباره با ضربالاجلی مواجه شدند که بیشتر برای نهادهای نظارتی فرصت مهار رقابت و مشارکت را ایجاد میکرد. از سوی دیگر، اصلاحطلبان بیش از هر زمان دیگر در تعلیق سیاسی به سر میبرند. اعتراضات سال ۱۴۰۱ نه تنها قدرت که جریان اصلاحات را هدف انتقادات خود قرار داد و در واقع، محصول حذف جریان اصلاحات و جایگزینی خیابان به جای احزاب سیاسی بود. البته گذشته از اراده قدرتطلبان، انفعال اصلاحات در این وضعیت واجد نقش بود و در واقع برنامه حذف اصلاحات با قهر این جریان و کم رونقی انتخابات مجلس یازدهم و دولت سیزدهم تکمیل شد و مجلس اقلیت و دولت اقلیت پدید آمد. این انفعال بیش از هر زمان در ترکیب رهبری اصلاحات خود را نشان میدهد و راهبردهای موازی در میان سران اصلاحات از مانیفست ۱۵ مادهای آقای سیدمحمد خاتمی تا طرح مجلس موسسان، نمادی از این تفاوت نگرش در جریان اصلاحات است. در چنین شرایطی، فقدان چهرهای معتدل و میانجی میان «حاکمیت و ملت» از یک سو و «حاکمیت و اصلاحات» از دیگر سو، بیش از هر زمان دیگری به چشم میآید. فقر رهبری سیاسی معترضان و منتقدان در درون کشور با وجود بزرگانی نامور در منظومه سیاسی اصلاحات و اعتدال اما هنوز جای خالی مصلحان معتدل و میانجی مانند آیتالله اکبر هاشمیرفسنجانی در میانه «ملت و حاکمیت» و «اصلاحات و حاکمیت» را پر نکرده است. از سوی دیگر، تغییر نسل و عبور از مردسالاری سیاسی در جامعه و فرهنگ ایران حضور مکرر رجال سیاسی سابق را زیر سوال برده است.
میهندوستی مدنی» برای کارگزاران سازندگی ایران در این دوران نه از نوع ملیگرایی مغایر با اسلامخواهی یا معارض با جهانی شدن که تاکید بر قرار گرفتن وطن به عنوان کانون حاکمیت ملی است. این مفهوم به ما کمک میکند که همزمان هم با دخالت خارجی در امور داخلی ایران مقابله کنیم هم از تنگنظریهای داخلی در نادیده گرفتن حقوق شهروندان انتقاد کنیم. چون در نهایت این اکثریت ملت است که باید حکومت کند نه اقلیت. در تداوم این راهبرد سیاسی است که کارگزاران سازندگی ایران بر سه راهکار اجرایی در مقطع کنونی اصرار دارد.
یکم: تحقق توسعه
تحقق توسعه به عنوان برنامه رشد جامع و متوازن سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که سال ۸۴ از دستور کار دولتهای ایران خارج شد و زنجیره ۱۶ ساله دولتهای سازندگی و اصلاحات را پاره کرد و حتی دولت تدبیر و امید با وجود گشایشهای چهار ساله اول در سیاست خارجی نتوانست این زنجیره را احیا کند و با ظهور تندروی افراطی در غرب موجب بازگشت اصولگرایان رادیکال به دولت ایران شد، بار دیگر ایران در مدار توسعهنیافتگی قرار گرفت. ما توسعه را هدف و دموکراسی را ابزار توسعه میدانیم و معتقدیم هر بار که به ملت ایران جواز انتخاب کامل داده شد، درستترین انتخابها را انجام داده است. یعنی رشد اقتصادی به رشد سیاسی میانجامد و رشد سیاسی زمینه تداوم رشد اقتصادی را فراهم میکند.ما نیازمند سرمایهگذاری داخلی و خارجی، بازاریابی تولیدات ملی و توسعه بازار و انتقال فناوری در پرتو اقتصاد آزاد و بازار رقابتی ضد انحصار هستیم که در پناه یک برنامه اجتماعی مناسب در تامین اجتماعی بتوانیم به اصلاحات اساسی در اصلاح قیمتها، هدفمندی یارانهها و تقویت زیرساختها دست بزنیم. تنها یک دولت منتخب و مشروع است که میتواند حجم نابودکننده یارانه، رانت و سرمایه دولتی را از اقتصاد ایران به سوی نظام تامین اجتماعی هدایت کند و بازار را به بازار بسپارد تا در نظام عرضه و تقاضا، قیمتها به تعادل برسد، تورم مهار شود و تولید رشد کند. هدف نهایی ما باید تاسیس دولتی سیاستگذار به جای دولت مداخلهگر باشد و کار و سرمایه در بخش خصوصی به تعادل در روابط کارگر و کارآفرین برسد. آزادسازی اقتصاد ایران بر مردمیسازی آن مقدم است و خصوصی.سازی نیازمند شفافیت در قانون.گذاری و واگذاری است.
دوم: احیای جمهوریت
احیای جمهوریت فراتر از نهاد انتخابات است اما انتخابات مهمترین صورت آن است.وجمهوریت برای کارگزاران سازندگی ایران تکامل مشروطیت است که امروزه متاسفانه از سوی جریانهای واپسگرا مصادره میشود. ما جمهوریت را تکامل مشروطیت میدانیم که در آن ملت ایران موسس نهاد دولت میشود و نه تنها حق خود را به یک خانواده تفویض نمیکند بلکه هر چند سال یک بار، فردی را مسئول تشکیل دولت میکند و برخی را در مجلس به وکالت میگمارد تا بر دولت نظارت کند. کارگزاران سازندگی ایران با تکیه بر اصول قانون اساسی که جمهوریت نظام را همپای اسلامیت آن غیرقابل تغییر دانسته است، صیانت از این نهاد را صیانت از نهاد مسئولیت سیاسی خود میداند. به نظر ما با نظارت استصوابی شورای نگهبان و قانون جدید انتخابات که به حذف چهرههایی چون آیتالله هاشمیرفسنجانی و حتی برخی چهرههای اصولگرای میانهرو رسیده است، جمهوریت نظام در معرض خطر جدی قرار دارد. ما در انتخابات ۱۴۰۰ با مشارکت در تاسیس «جبهه جمهور» سعی کردیم تا جایی که میتوانیم با این روند مبارزه کنیم. هنوز هم معتقدیم باید با احیای نهاد انتخابات، نهاد جمهوریت را نجات داد؛ اما متاسفانه تداوم نظارت استصوابی و البته قانون جدید انتخابات میتواند به قهر جامعه از صندوق رای بینجامد و بعید است بتوان در فرصت کوتاه باقی مانده بدون همراهی اصلاحطلبان، صندوق رای را از دوگانه «انحصار و انفعال» نجات داد. با وجود این فکر میکنیم با راهکارهایی مانند اصلاح قانون اساسی در چارچوب مواد قانون اساسی باید در فرصت مقتضی که نمایندگان اکثریت ملت در دولت و مجلس حضور داشته باشند در تعامل با حاکمیت، حقوق اساسی ملت را ارتقا داد و نقش نهادهای دموکراتیک در قانون اساسی را تقویت کرد و نهاد ریاست جمهوری «که مهمترین دستاورد جمهوریخواهانه انقلاب اسلامی است» را به عنوان مسئول اجرای قانون اساسی تقویت کرد و مجلس را به جایگاه واقعی خود در نظارت بر اجرای قانون اساسی بازگرداند.
سوم: پیگیری مطالبات زنان
از صدر مشروطیت تا عصر جمهوریت و از آغاز اصلاحات تا اعتراضات اخیر حقوق زنان یکی از معیارها و شاخصهای توسعه ایران بوده است. توسعه بدون حضور زنان دانش آموخته ممکن نیست. لازم است در اینجا یادآوری کرد که اولین حضور سیاسی کارگزاران سازندگی ایران در سیاست و انتخابات که با قرار گرفتن نام فائزه هاشمی در صدر فهرست انتخاباتی کارگزاران در مجلس پنجم همراه بود و همپای رئیس وقت مجلس توانست رأی ملت را جذب کند، نمادی از حضور زنان در سیاست بود. جنبشی که با اعتراض زنان در دوره مشروطه آغاز شد، به تاسیس نهادهای مدافع حقوق زنان انجامید و در نهایت با وجود مخالفت اولیه نهادهای سنتی، این حضور زنان با دعوت امام در صحنه بود که انقلاب را پیروز کرد. ما انتخاب سبک زندگی را حق زنان میدانیم و لاجرم در تبدیل احکام شرعی به قوانین اجتماعی باید به ظرافتها و مهارتهایی توجه شود که از صلاحیت مجلس موجود خارج است و اساسا یکی از علل بحرانهای اجتماعی در یک ساله اخیر را نقش ضعیف مجلس به عنوان خانه ملت در بیتوجهی به حقوق و کرامت زنان میدانیم که جای خالی آن را دیگران پر کردند. کارگزاران سازندگی ضمن تاکید بر ضرورت رعایت اخلاق و عفت از سوی مردان و زنان و حفظ نهاد خانواده تاکید دارد نباید با ایدئولوژیک کردن شریعت و سیاسی کردن مسئله حجاب، جامعه زنان را به واکنش در برابر تبدیل هنجارهای مذهبی به هنجارهای حکومتی تحریک کرد. تجربه ناموفق گشت ارشاد نشان میدهد، قوانینی که اخیراً به نام عفاف و حجاب در مجلس بررسی میشود هم نتیجه عکس خواهد داد. ترویج فرهنگ عفاف پدیدهای مدنی و اجتماعی است که مسئولیت مردان در حفظ آن کمتر از زنان نیست. تنها در جامعهای توسعهیافته و مردمسالار است که میتوان به نظم خودجوش اخلاقی و عرفی دست یافت و همانگونه که در جریان انقلاب اسلامی با جاذبه روحانیت مترقی و روشنفکری، مذهبی، زنان بسیاری به سوی حجاب رفتند. با کارآمدی جمهوری اسلامی بار دیگر میتوان این تجربه را در نسل جدید احیا کرد بدون اینکه نهادهای امنیتی و پلیسی وارد اجرای شریعت شوند. اما تقلیل مسائل زنان به مساله حجاب، تقلیلگرایی ناروایی است که اهداف جنبش زنان را به بدیهیات محدود میکند. بحران توسعه و رشد و رفاه، نهاد خانواده را در ایران تهدید میکند. بیکاری، فقر و فساد و تبعیض همه زنان بردان را تهدید میکنند. آنچه از نظر ما کارگزاران سازندگی ایران در موضوع حقوق زنان فراتر از مسأله حجاب اهمیت دارد، مشارکت زنان در جامعه سیاسی است. به نظر ما همپای مردان و گاه فراتر از آنان، زنان شایسته و تحصیل کردهای وجود دارند که میتوانند به عنوان وزیر، وکیل و مدیر در حکومت مشارکت کنند. اینکه در ۴۵ سال گذشته فقط یک وزیر زن داشتهایم در کارنامه همه دولتها به خصوص دولتهای اصلاحطلب با درک مشکلات سیاسی غیرقابل قبول است. ما به عنوان حزبی که بر اساس قاعده تبعیض مثبت برای جبران عقبماندگی تاریخی احزاب سیاسی به زنان در کنگره خود اهمیت ویژهای دادهایم، پیشنهاد میکنیم در آینده نزدیک در هیچ فهرست انتخاباتی تعداد زنان، از یکسوم فهرستهای انتخاباتی و در آیندهای دورتر، از ۵۰ درصد کمتر نباشد. به نظر ما وجود وزیران، مدیران و نمایندگان زن در دولت و مجلس سبب میشود که قوانین به سود حقوق برابر زنان اصلاح شود. حفظ و تقویت خانواده را لاجرم باید در روابط برابر زن و مرد جستوجو کرد بدون اینکه مقام مادران را در تربیت جامعه آینده انکار کنیم.
حزب کارگزاران سازندگی ایران به نام ایران برای ایران در امتداد جنبشهای تاریخی ملت ایران از زن و مرد میکوشد با تبدیل اعتراضات به مطالبات قانونی و حقوقی راهی برای مصالحه و توسعه ایران بیابد. ما هنوز نهاد انتخابات را مهمترین مجرای جمهوریت در کشور میدانیم و از قدرت سیاسی حاکم دعوت میکنیم با پذیرش لوازم انتخابات آزاد، مسیر راهیایی نمایندگان واقعی اکثریت ملت را به ارکان قدرت باز کند و این دعوت را مقدم بر دعوت ملت به رای دادن و شرکت در انتخابات بداند. دشمنان ایران در بیرون و درون میکوشند با استفاده از فرصت بیثباتی در کشور، زمینه تضعیف و حتی تجزیه ایران را فراهم آورند. برای ایجاد ثبات باید مشروعیت حکمرانی را تقویت کرد و برای مشروعیت باید مشارکت ملت را در اداره کشور بیشتر نمود و برای مشارکت باید رقابت بر سر تغییرات و تحولات در حاکمیت را مهیا ساخت. با یک اقلیت میتوان قدرت را تسخیر کرد اما بعید است بتوان آن را حفظ کرد. آنچه امروز بر حفظ قدرت مقدم است، حفظ ایران است و ایران مفهومی تاریخی، جغرافیایی و فرهنگی است که بدون توسعه امکان تداوم ندارد و نهایتاً در برابر این خطر قرار میگیرد که به خاطرهای تاریخی بدل شود. ما ایران را نه فقط برای تاریخ که برای آینده میخواهیم: ایرانی توسعه یافته، مردمسالار و مقتدر که در آن همه شهروندان از زنان و مردان بار دیگر به یک ملت بدل شوند. ملتی متحد که دولتی مقتدر را با رأی خود بر سر کار آورد و از توان تغییر آن در صورت ناکارآمدی بهرهمند باشد. دولتی که بتواند بار دیگر ایران را به مدار توسعه و اقتدار جهانی بازگرداند. باید از انفعال بیرون آمد و به افراطگرایی از هر سو، چه در حکومت و چه بر حکومت پایان داد.
برای ایران ...
با حضور ۴۸۲ عضو کنگره سراسری کارگزاران سازندگی ایران، ۱۸ کرسی از ۳۵ کرسی شورای مرکزی حزب، مشخص شدند.
به گزارش روابط عمومی کارگزاران سازندگی ایران، پنجمین کنگره کارگزاران سازندگی ایران با حضور ۴۸۲ عضو حزب در تهران برگزار و طبق اساسنامه نیمی از کرسیهای شورای مرکزی انتخاب شدند. بر این اساس، محسن هاشمی، شهربانو امانی، امیر اقتناعی، کوروش دستپاک، فرزانه ترکان، ناعمه علینژاد، علی هاشمی، احمد نقیبزاده، محمد عطریانفر، محمدهادی جلیلی، علی جمالی، طیبه اصفهانی، جهانبخش خانجانی، محمود علیزاده طباطبایی، فاطمه احمدی، مجید صالحی، حامد منتظری و ارسلان شهنی به عنوان اعضای جدید شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران انتخاب شدند.همچنین ۱۷ عضو شورای مرکزی نیز از دوره پیش انتخاب شده بودند و در این دوره نیاز رای مجدد نداشتند که اسامی این افراد عبارتند از: سیدحسین مرعشی، غلامحسین کرباسچی، فائزه هاشمی، فاطمه سعیدی، سیدعلیرضا سیاسیراد، پروانه مافی، ناهید تاجالدین، محمد قوچانی، یداله طاهرنژاد، بهرام فیاضی، علیمحمد نمازی، مصطفی پهلوانی، محمود سعیدیزاده، ولیاله افخمی، عبدالواحد شهنوازی، مهدی بهزادیان و طاهره میرساردو.
در پنجمین کنگره حزب کارگزاران سازندگی ایران علی باخرد، مهدی محبی و بهروز نادرینسب نیز به عنوان بازرسان شورای مرکزی انتخاب شدند.
اعضای علیالبدل شورای مرکزی نیز عبارتند از: غلامرضا پناه، کامبیز مشتاقی گوهری، افضل موسوی، عبدالله حسینی، ابراهیم امینیپور، داریوش خسرویار، محمدرضا علیحسینی، اسماعیل محمدیخواه آستانه و جواد پاریادزنجانی.
اسحاق جهانگیری، معاون اول ریاست جمهوری در دولت یازدهم و دوازدهم نیز در این کنگره حضور پیدا کرد. او در سخنرانیاش گفت که؛ «اصلاحطلبی کمهزینهترین و موثرترین راه برای خروج حکومت و نظام از تنگناها و بحرانهاست.» مشروح سخنان او را در زیر میخوانید: قبل از هر چیزی مثل همه مردم ایران و انساندوستان در دنیا همدردی خود با مردم مظلوم غزه را اعلام میکنیم به خصوص کسانی که بدون هیچ سرپناهی، بمبهای وحشیانه بر سرشان ریخته میشود. نظام بینالملل برای حل این گونه مسائل بسیار عاجز است و قادر نیست این مسائل را به نحوی حل کند و ۷۰ سال است که مردم فلسطین به دنبال حق اولیه خود هستند که زندگی کنند. به خاطر حادثه تلخ و ناگواری که در هفته گذشته برای هنرمند نامی ایران آقای مهرجویی و همسرش رخ داد، ابراز تاسف میکنم و هنرمندان و اهل فرهنگ کشور در یک شوک و حیرت فرو رفتند و بر مسئولین کشور است که به سرعت و با قاطعیت موضوع را روشن کنند و نحوه مواجهه با افکار عمومی باید طوری باشد که توضیحات مسئولین برایشان قانعکننده باشد. نیروی انتظامی قاتلین را شناسایی کرده و امیدوارم مرهمی باشد بر جراحتی که بر دل هنرمندان کشور افتاده است. هنرمندان کشور سرمایههای مهمی هستند و باید قدرشان را دانست. به اعضا و هواداران حزب و همه کسانی که دغدغه امروز و فردای ایران را دارند برای برگزاری کنگره حزب کارگزاران تبریک میگویم و برای همه آرزوی توفیق دارم و امیدوارم خداوند توفیق خدمت بیشتر و توفیق راهگشایی برای حل مشکلات کشور را فراهم کند. یکی از توفیقات زندگیام این بود که در سال ۷۴ به دلایلی از جمله مسائلی که در انتخابات مجلس چهارم افتاد و نظارت استصوابی شکل گرفت، دوستان جناح چپ در آن مقطع علاقمند نبودند که در انتخابات شرکت کنند و جلسات زیادی در تهران برگزار و صحبت شد و دوستان اکراه داشتند و میگفتند با این کمتوجهی که نسبت به ما شده و بسیاری از چهره.های شاخص ما رد صلاحیت شدند دیگر شرکت نمیکنیم؛ ولی دغدغه توسعه و سازندگی کشور داشتند و به این رسیدند که نمیشود سنگر انتخابات را رها کرد و ایستادند و جلسات گذاشتند. در انتخابات سال ۷۴ و برای مجلس پنجم کاری کردند، کارستان و به تعبیر آیتالله هاشمیرفسنجانی زلزلهای ایجاد کردند و وقتی آن بیانیهها صادر شد، امیدی ایجاد شد که جریانهایی هستند که پای مسائل کشور میایستند. میشود در مواقع سخت کارهایی کرد و مهم این است که ارادهای باشد تا این کار اتفاق بیفتد. از آن موقع در جلسات حضور داشتم که البته در آن مقطع استاندار بودم و در مرکز نبودم؛ اما زمانی که در دولت آقای خاتمی بودم و حزب رسمی مجوز گرفت و شورای مرکزیاش تشکیل شد، عضو شورای مرکزی بودم تا سال ۹۵؛ چند سالی بود که معاون اولی ادامه داشت که ادامه حضور در حزب یک ادامه بیخاصیت بود چون هیچ امکان حضور و شرکت در جلسات وجود نداشت. دوستان کارگزاران گاهی اوقات در نقد دولت حرف میزدند و بعضی از دوستان بلافاصله به من میگفتند، دوستان کارگزارانی شما اینطور میگویند و انتظارشان این بود که در مقابل واکنشی داشته باشم، به همین دلیل به این جمعبندی رسیدم که از هر دو جهت مصلحت در این است که کنارهگیری کنم و استعفا دادم و از سال ۹۵ تا الان عضو شورای مرکزی نیستم و نظرات مستقل خودم را اعلام میکنم. ولی دغدغهام همواره دغدغه اصلاحگری است و باور دارم که اصلاحطلبی کمهزینهترین و موثرترین راه برای خروج حکومت و نظام از تنگناها و بحرانهایی است که پیشرویش قرار دارد. هیچ راهی برای همه مشکلاتی که گفته میشود و برای کشور شمرده میشود جز راه اصلاحطلبی قبول ندارم و معتقدم با اصلاحات میشود این کارها را انجام داد. راجع به اصلاحات فارغ از جریانها و احزاب سیاسی باوری دارم و اصلاحات و اصلاحطلبی را فراتر از گروه سیاسی اصلاحطلبی میدانم و معتقدم هرکس در هر گوشهای از کشور کاری انجام میدهد که در جهت حل مشکلی در کشور یا پیشرفت و توسعه کشور است یک کار اصلاحطلبی است و آن فرد اصلاحطلب است چه عضو گروههای اصلاحطلبی باشد یا نباشد. کسی که امروز در دانشگاه نیروی انسانی مستعد تربیت میکند که این نیروی انسانی در توسعه آینده ایران موثر است حتما کار اصلاحطلبی میکند چه عضو گروههای اصلاحطلبی باشد یا نباشد یا کسی در کارخانهاش کاری انجام میدهد که منجر به کیفیت بالای کالایش و قیمت پایینش و تصاحب بازارهای صادراتی میشود حتما یک کار اصلاحطلبی است؛ لذا با این ذهنیت فکر میکنم باید از هر کار اصلاحطلبی حمایت و فکر کنیم، میتوانیم کشور را با هزینههای کم از بنبستها و تنگناها عبور دهیم.
توسعه محوریترین مسالهای است که باید به آن پرداخته شود. ایران از هر نظر شایسته این بود که توسعه کند. وقتی به گذشته نگاه میکنیم همواره بحث توسعه ایران در سدههای تاریخی و در دهههای اخیر مطرح بوده و در دوره صفویه به خصوص بعد از مرگ شاه عباس جریان توسعه ایران متوقف شد و به همین دلیل با اینکه از کشورهای اروپایی خیلی عقب نبودیم و در برخی از زمینهها جلوتر بودیم ولی توسعه ایران متوقف شد و تا دوره امیرکبیر طول کشید. امیرکبیر بنای توسعه را گذاشت و به عنوان یک پیشگام اصلاحات از بالا به سرعت به قتلش منجر شد و با قتل امیرکبیر بار دیگر توسعه ایران متوقف شد. در پهلوی اول گامهایی همراه با تجدد آمرانه برداشته شد و بنای ساختارهای اداره حکومت گذاشته شد اما روحیه استبدادی و دیکتاتوری و حذف روشنفکران و نخبگان موجب توقف توسعه شد. در دوره پهلوی دوم بعد از کودتای ۲۸ مرداد، جمعی از نخبگان و متخصصان و اقتصاددانان کشور دور هم جمع شدند و بنای سازمانهای مرتبط با توسعه را گذاشتند و توسعه را در ایران راه انداختند و بنای بسیاری از نهادهایی که به عنوان نهادهای توسعهای مطرح است مثل سازمان برنامه، سازمان گسترش، سازمان مدیریت صنعتی و بانکهای توسعهای در آن دوره گذاشته شد و توسعه ایران شروع شد اما منبعی که باید مهمترین عامل توسعه باشد یعنی درآمدهای نفت به محض اینکه این درآمدها افزایش پیدا کرد نه تنها توسعه متوقف شد بلکه دستاوردهای توسعه قبلی هم از بین رفت. تغییر دیواره هلندی اولین بار در ایران در سال ۵۳ و ۵۴ اتفاق افتاد که مسیر توسعه متوقف شد. مردم ایران به دلیل اینکه همواره بهدنبال توسعه بودند برای آزادی، عدالت، استقلال و پیشرفت در طول کمتر از ۱۰۰ سال دو انقلاب کردند؛ هم انقلاب مشروطیت و هم انقلاب اسلامی و به دنبال این بودند که بتوانند از دل این انقلابها توسعه کشور را شکل دهند و کشور را به مرحله توسعه یافته برساند. انقلاب اسلامی ۸ سال اول دهه ۶۰ درگیر جنگ بود و اداره امور جاری کشور در جنگ بود و از مهمترین دغدغههای دولت بود.
پس از جنگ آیتالله هاشمیرفسنجانی بانی اول توسعه در انقلاب اسلامی شد. سیاستهایی که وضع کرد مثل سیاست تعدیل و خصوصیسازی، سرمایهگذاریهای بزرگ و اجرای طرحهای بزرگ در بخش آب، کشاورزی و صنعت، دستاوردهای مناسبی داشت. با استمرار در دولت آقای خاتمی این پرچم برافراشته ماند و سیاستهای اقتصادی ادامه و مسیر توسعه استمرار پیدا کرد و برخی از نواقصش مثل توسعه سیاسی و توسعه فرهنگی به آن افزوده شد و آقای خاتمی به این بخش بیشتر توجه داشت و به این بخش به عنوان بخش غالبی که باید به توسعه اضافه میشد، اضافه شد. در سالهای آخر دولت آقای خاتمی وقتی به شاخصهای ایران نگاه میکردید خصوصا برنامه پنج ساله سوم (که به نظرم موفقترین و بهترین برنامه توسعهای از قبل از انقلاب و بعد از انقلاب است هم از نظر تدوین و نگارش و هم از نظر اجرا و عملکرد) به نقطهای رسیدیم که رشد اقتصادی مستمر و رشد سرمایهگذاری بالا بود. در وزارت صنایع و معادن، سیاستهای توسعه صنعتی و راهبرد توسعه صنعتی با محوریت دانشگاه صنعتی شریف با استفاده از تجربیات موفق کشورهای شرق آسیا و آمریکای لاتین که امر توسعه صنعتی و توسعه خود را انجام داده بودند با آقای دکتر نیلی تدوین کردیم. رشد صنعتی در کل پنج سال سالانه حدود ۲۰درصد بود و رشد اقتصادی یعنی رشد ارزش افزوده بخش صنعت در آن پنج سال مداوم دو رقمی بود و سالانه اشتغال برنامه سوم متوسط ۶۰۰ هزار شغل بود که جهش خیلی خوبی بود و با اتکا بههمین جهش بود که رهبری سیاستهای اصل ۴۴ قانون اساسی را اعلام کرد که بخش خصوصی هیچ سقفی برای پرواز نداشته باشد. چشمانداز ۲۰ ساله کشور را نوشتند که معلوم باشد در چه نقطهای باشیم که یک سال به آن ۲۰ سال باقی مانده است. بنا بود رتبه اول اقتصادی و الهام بخش باشیم و در حوزه تکنولوژی پیشرفتها قابل ملاحظهای داشته باشیم. حساب ذخیره ارزی باز شدهبود که درآمد نفتی به آن حساب واریز شد و از آنجا دولت در بخش خصوصی سرمایهگذاریهایی خوبی کرد.زمانی که دولت به آقای احمدینژاد داده شد، ۱۲ونیم میلیون دلار پول در آن حساب وجود داشت؛ آن زمانی که نفت هنوز بشکهای ۳۰ دلار بود. اگر همین روال در دولت بعد ادامه پیدا میکرد، یعنی در پایان دولت آقای احمدینژاد باید این حساب ۳۰۰ تا ۴۰۰ میلیارد دلار موجودی میداشت. بیماری هلندی به شکل بدتری وارد کشور شد. نه تنها توسعه متوقف شد بلکه برخی از دستاوردهای قبلی هم از بین رفت. فضای بینالملل به شدت متشنج شد با شعارهای حاشیهای که یک ریال برای مردم ارزش نداشت و فقط هزینه تحمیل کرد.
مثل هولوکاست، مثل اینکه تحریمها کاغذ پاره است، مثل اینکه آنقدر تحریم کنید تا تحریم دانهتان پاره شود. سرنوشت یک کشوری به بازی گرفته شد. نتیجه این شد شورای امنیت ۶، ۷ قطعنامه ذیل فصل هفتم صادر کرد که ایران مخل صلح جهانی است و به کشورهای دیگر این اختیار را میداد با کشوری که صلح جهانی را به خطر میاندازد هر رفتاری بکنند. کدام کشور سالم از قطعنامه ذیل فصل هفتم سالم بیرون میآمد. مردم همت کردند، سیاسیون کشور همت کردند، احزاب سیاسی از خودگذشتگی نشان دادند و بدون اینکه خودی و ناخودی کنند فقط به این دلیل که فرد میتواند به توسعه کشور کمک کند، برای توسعه کشور دست به دست هم دادند. آقای روحانی رای آورد. آقای ظریف وزیر خارجه شد و وزرای دولتهای آقای هاشمی و خاتمی مسئولیت قبول کردند. از لحظهای که وارد وزارتخانه شدند، میدانستند چه کارهایی که در گذشته انجام شده را باید اصلاح کنند و چه اقداماتی را در برنامه کاری خودشان قرار بدهند. لذا به اعتقاد من ۴ سال اول آقای دکتر روحانی جزو برجستهترین سالهای یک دوره ریاستجمهوری بود. برجام به نتیجه رسید و کشور بدون کمترین درگیری از ذیل فصل هفتم بیرون آمد و قطعنامهها حذف و شرایط برای توسعه کشور فراهم شد. در داخل گروهها و جناحها با هم، همگراتر شدند. فضای داخلی آرامتر شد. اعتماد در میان مردم شکل گرفت و سرمایه اجتماعی شکل گرفته بزرگترین سرمایه برای توسعه کشور بود. به هر حال یک فرصت به وجود آمد اما به دو دلیل عمده این دستاوردها ادامه پیدا نکرد. یکی این بود یک عدهای از چهرهها شاخص داخل حکومت اصرار داشتند که آقای روحانی نباید دور دوم ادامه بدهد، با خود من خیلیشان صحبت کردند. یکی دیگر از دلایل این بود که موجودی مثل ترامپ در آمریکا بر سر کار آمده بود. ترامپ با نتانیاهو دست به یکی کرده بودند که شهید حاج قاسم سلیمانی را ترور کنند اما چند دقیقه پیش از شهادت، نتانیاهو اعلام میکند که نمیخواهم در این کار دخالت داشته باشم. عنصری بدتر، خبیثتر و کثیفتر از نتانیاهو در این دنیا میشناسید؟ او اما در لحظه آخر گفت که نمیخواهد در ترور حاج قاسم سهیم باشد. من هنوز خیلی از حرفای دوران تحریم را نگفتهام. نفتکشهای ما را یکی بعد از دیگری در آبهای خلیج فارس منفجر میکردند. همزمان کرونا هم شرایط را سخت کرد. میگفتند اینها تشریفاتی هستند و اهل کار نیستند، فکر میکردند یک دکمهای هست که آن را میزنند و اقتصاد کشور راه میافتد. چون یک روز کار اجرایی نکرده بودند، یک دهداری، یک فرمانداری اداره نکرده بودند که بفهمند کار چیست. بدون مذاکره، بدون برجام میتوانیم اداره کنیم. اگر تحریمها هست، تیمی بچینید که بتواند در تحریم کشور را اداره کند؛ چهرههای جوان. دغدغه و نگرانی زیادی درباره فرسایش منابع کشور وجود دارد به ویژه آب که به شرایط بحرانی رسیده است. برای استفاده از منابع گازی و نفتی به سرمایهگذار بسیار بزرگ نیاز داریم. هر نیروی متخصصی که بتواند از کشور میرود و این خواست دشمنان است. کشوری که منابع مادی و معنویاش از بین رفته است در این کشور باید راهکارهایی پیدا کنیم که بتوانیم افق خوبی پیش روی مردم قرار بدهیم. اما متاسفانه یأس بزرگی بر سر راه مردم قرار گرفته و افقگشایی بزرگترین کاری است که باید انجام شود و برای افقگشایی همه کسانی که میتوانند نقشی داشته باشند، باید نقشی ایفا کنند. باید از حضور مقام معظم رهبری استفاده کرد، باید از نخبگان استفاده کنیم، احزاب خیلی میتوانند کمک کنند.
محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه سابق کشور در پنجمین کنگره سراسری حزب کارگزاران سازندگی ایران حضور پیدا کرد.
هر چند قدرت نظامی، اصل مهمی است اما قدرت اصلی یک کشور بر مبنا مشروعیتی است که مردم به حاکمیت میدهند و بدون همراهی مردم ارکان قدرت تکمیل انسان نه تنها محور توسعه است بلکه محور امنیت و حیات اجتماعی است و توجه به عامل انسانی مهمترین ارزش در یک نظام زمامداری است. زمامداری بهینه در شرایط کنونی بینالمللی بدون توجه به ارزش انسانها و نقش انسانها غیرقابل تصور است. در جهان امروز شاهد یک گسست از دورانهای گذشته هستیم و این گسست شاید مهمتر از فروپاشی جهان دوقطبی باشد. گسستی که امروز با آن مواجهایم از قرن ۱۷ میلادی براساس قرارداد وستفالی نظام کشور - ملت و بر مبنای مونوپلی و اتصال دولتها در کنشگری در صحنه بینالمللی شکل گرفته بود، در حال از دست دادن اتصال دولتی است. نقش کنشگران غیردولتی در جهان به حدی بالا رفته که بسیاری از اندیشمندان رئالیست که معمولاً غیردولتها را حتی در تحقیقاتشان از مسائل بینالمللی قابل نگرش نمیدیدند و معتقد بودند همه چیز را باید از نگاه بالا و سیستمی نگاه کرد، امروز همان تحلیلگران معتقدند که دولتها در یک لایهای از تحولات بینالملل، نقش خود را از دست دادند. قبلاً لایه، لایه اقتصادی و فرهنگی و روابط اجتماعی بود اما امروز این لایه با آمدن هوش مصنوعی و سلاحهای هوشمند حتی به سطح امنیتی هم رفته و دولتها توان کنترل امنیت جهان را از دست دادهاند.
آنچه که امروز از رفتار رژیم صهیونیستی در غزه میبینید، بر هم ریختن یک تصور پوشالی شکستناپذیری اسرائیل است. این شکستناپذیری بر اساس خشونت و روش قهرآمیز در جامعه فلسطینی و جامعه عربی و جامعه بینالمللی آنچنان جا افتاده بود که بسیاری از ما تصور نمیکردیم عملیاتی که انجام شد، واقعی باشد. خیلیها گفتند خود اسرائیلیها خواستند چنین اتفاقی بیفتد؛ اما واقعیت این است که عصر ابرقدرتی به پایان رسیده و آمریکا ابرقدرت نیست. متاسفانه تندروها و کسانی که شعارهای ضدآمریکاییشان گوش فلک را کر کرده بیش از همه به قدر قدرتی آمریکا باور دارند؛ یعنی فکر میکنند اگر آمریکا پای برجام را امضا کرد، یعنی حتماً میخواست و خواسته آمریکا بود. میگفتند تحریم تسلیحاتی چه اهمیتی دارد؟ اما امروز به لطف خدا از سوی سازمان ملل متحد هیچ تحریمی ایران را تهدید نمیکند. میگفتند اگر مهم بود، آمریکا اجازه نمیداد ایران بتواند از زیر تحریمهای تسلیحاتی خارج شود؛ اما فراموش کردند در سال ۲۰۱۹ آقای پمپئو روزشماری در سایت وزارت خارجه آمریکا گذاشت که فلان روز دیگر تحریم ایران در حوزه تسهیلات تمام میشود. اگر مهم نبود چرا بزرگترین قدرت نظامی دنیا چنین تبلیغاتی راه انداخت و بعد با دو بار کوتاه آمدن قطعنامه ۳۵ بندی ارائه کرد سپس آن را به قطعنامه چهار بندی تبدیل کرد و این قطعنامه چهاربندی برای اولین بار در تاریخ شورای امنیت با رای ۲مثبت در مقابل ۱۱ ممتنع و دو منفی شکست خورد. اگر آمریکا مهم نبود و این را میخواست چرا به این اندازه تلاش کرد که آن را به هم بزند اگر آمریکا و اروپا همین را میخواستند چرا روز پنجشنبه همزمان با پایان یافتن تحریمهای شورای امنیت، بیانیه دادند که تحریمهایمان را تمام نمیکنیم؟ چون مهم است و برای اینکه دنیا دیگر ابرقدرت ندارد. چرا اینقدر اسرائیل وحشیگری میکند؟ برای اینکه هیمنهاش شکسته است. ۷۰ سال مردمی را در یک زندان نگه داشته است. غزه یک زندان در فضای باز است. یک بار همین مردم در سال ۲۰۰۵ میلادی در زمان حکومت یکی از شنیعترین حکمرانان اسرائیلی، یعنی قصابی به نام آریل شارون - کسی که به نام قصاب صبر و شتیلا معروف است - اسرائیل را ناگزیر کردند از غزه خارج شود. همین مردم در لبنان اسرائیل را ناگزیر کردند که سال ۲۰۰۰ بدون قیدوشرط از لبنان خارج شود. اسرائیل، لبنان را تصاحب و اشغال کرده بود؛ به خاطر اینکه برای خروج از لبنان شرط بگذارد. چگونه اسرائیل از غزه خارج شد؟ با گرفتن امتیاز شناسایی.
دلیل تصورش گزارش آقای بیکر همیلتون در سال ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ میلادی است و از این روز به بعد آمریکا وارد جنگ نشده بود؛ اما تا آن روز آمریکا هر روز و هر سال چه کلینتون و چه بوش پدر و پسر وارد جنگ میشدند و معتقد بودند که افغانستان کافی نیست و باید بر یک دولت پابرجا و دولت مستقر پیروز شوند تا بتوانند دنیا را به زیر بکشند و احساس تکقدرتی بودن یا تکقطبی بودن در دنیا را که به نظرم توهمی بیش نبود تداوم ببخشند. در لابی مفصل اعراب گفتند: پسربچهها به بغداد میروند و مردان واقعی به تهران میروند. مقالاتی که در آن زمان نوشته شده، میگوید: آمریکا به این پیروزی نیاز داشته و این پیروزی در ایران به دست نخواهد آمد چون مردم مقاومت میکنند. ما چگونه در جنگ پیروز شدیم؟ کسی تعداد توپها و تانکهای ما و عراق را مقایسه نکرد؛ چون اگر مقایسه میکردند حتماً عراق بر ما برتری داشت. در لابی مفصل اعراب گفتند: پسربچهها به بغداد میروند و مردان واقعی به تهران میروند. مقالاتی که در آن زمان نوشته شده، میگوید: آمریکا به این پیروزی نیاز داشته و این پیروزی در ایران به دست نخواهد آمد چون مردم مقاومت میکنند. ما چگونه در جنگ پیروز شدیم؟ کسی تعداد توپها و تانکهای ما و عراق را مقایسه نکرد؛ چون اگر مقایسه میکردند حتماً عراق بر ما برتری داشت. توپ و تانک مهم است؛ ولی ابعاد قدرت در دنیای کنونی چندوجهی شده و قدرت فقط قدرت نظامی یا قدرت اقتصادی یا قدرت سیاسی نیست و قدرت مردمی و قدرت انگیزشی هم هست.
آنچه که در چشمانداز ۲۰ ساله سال ۱۴۰۴ که به تلاش مرحوم آنچه که آیتالله هاشمیرفسنجانی به سرانجام رسید، نشاندهنده نگرش مقام معظم رهبری است. در این چشمانداز میگوید، ایران باید در سال ۱۴۰۴ الهامبخش باشد و قدرت الهامبخشی داشته باشد و الهامبخشی مبنای قدرت است و مشروعیت در نگاه مردم یک کشور و در نگاه جهانی مبنای قدرت است و اگر راجع به قدرت حرف میزنیم باید اینها را بپذیریم؛ همانطور که در قرآن میگوید: باید انواع ابزارهای قدرت را فراهم کنیم لذا همه معتقدیم باید کشورمان از نظر نظامی بسیار قوی باشد و همه ما مدیون سرداران جان بر کف به ویژه شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی هستیم و در همه گفتوگوهای خارجی گفتم که همه مدیون شهید سلیمانی هستند که منطقه را از لوس وجود داعش پاک کرد. این قدرت همراهش نیاز به مشروعیت، توان اقتصادی و رضایتمندی مردم دارد و تنها در این صورت است که میتوانید به قدرت خود ببالید. در جهان کنونی ابزار قدرت متنوع شده و تکیه بر توانمندی انسان به عنوان مهمترین ابزار قدرت بسیار ضروری است. حضور شاداب و پرنشاط مردم در انتخابات است که نظام و کشور ما را در برابر خطرات مصونیت میبخشد. به همه کسانی که انتقاد دارند، میگویم حضور نیافتن کمکی به حل مشکلات نیست و نشانههای غلطی است. امروز باید برای همه ما باور شده باشد هیچکس در اروپا، آمریکا و کانادا برای حقوق من و شما دل نمیسوزاند و اگر ذرهای برای انسانیت دل میسوزاندند امروز این چنین از کارهای غیرانسانی اسرائیل حمایت نمیکردند و اهداف و بازی خود را دارند و نباید گول این بازی را خورد. آیتالله هاشمیرفسنجانی میگفت: رای مردم حقالناس است و نباید کسی روی رای مردم بازی کند و بازی با رای مردم بازی با حقالناس است و خدا از هر چه میگذرد جز حقالناس و حقالناس را باید از صاحب حق رضایت گرفت و این واقعیت یک واقعیت قدرتبخش هم در سطح ملی و هم در سطح جهانی است و امروز بارها و بارها این واقعیت را با چشم خودمان ملاحظه کردیم. مردم بودند؟! در اواخر فوریه سال ۲۰۰۲ بعد از سخنرانی محور شرارت، آریل شارون به آمریکا رفت و به آمریکاییها میگوید، بغداد آدرس غلط است و آدرس درست تهران است. برای اینکه حمله نظامی که آمریکا میخواست انجام دهد به عراق انجام ندهد و به ایران انجام شود. حمله نظامی آمریکا به دلیل مبارزه با سلاحهای کشتار جمعی نبود و به دلیل این تصور غلط بود که آمریکا از طریق نهادینه کردن قدرت نظامیاش میتواند مانع برآمدن چین و دیگران شود و تنها ابرقدرت دنیا باقی بماند که آمریکا در این تصور شکست خورد.
سیدحسین مرعشی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی ایران به عنوان آخرین سخنران این نشست بود. سخنان دبیرکل حزب را در ادامه میخوانید: شاید بتوانیم بگوییم ناشی از اتفاقاتی که در گذشته تاریخ اتفاق افتاده ما را در شرایط مطلوبی قرار نداده و ما به لحاظ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در وضعیتی مطلوبی نیستیم. مثلا در موقعیت سیاسی ما به حداقل مشارکت رسیدیم؛ از جهت امیدواری به آینده در یک نقطه بسیار نامناسبی هستیم، از جهت ظهور به عنوان یک ملت در وضعیت بسیار نامناسبی هستیم وقایعی که در سال ۱۴۰۱ اتفاق افتاد بسیار تکاندهنده بود. آنچنان که ما در بازی فوتبال میان ایران و آمریکا نتوانستیم به عنوان یک ملت یکپارچه پشت تیممان بایستیم. ایرانیها و خصوصاً قشر جوان ما، از برد تیم ملی آمریکا کف زدند، یعنی در چنین شرایطی قرار گرفتیم که در موضوع بسیار مشترکی چون تیم ملی هم نتوانستیم در کنار یکدیگر بایستیم. خب چرا این مشکلات به وجود آمده. من میخواهم یک برداشت کاملاً متفاوت به شما عرض کنم. ملت ایران بین دو سنگ آسیاب گرفتار شده. یک سنگ آسیاب انقلابی که حاکمیت از آن دفاع میکند. همین چیزی که الان میبینید، میگویند مجلسی انقلابیتر از مجلس یازدهم نداریم. مجلسی با پشتیبانی اقلیتی کوچکتر از مجلس یازدهم. این میل حاکمیت است که میخواهد خیال خود را راحت کند تحت عنوانی که هیچ اصالتی ندارد، به عنوان یک گرایش انقلابی که نفهمیدیم مال انقلاب ۱۳۵۷ است یا انقلاب جدیدی که اتفاق افتاده است. در انقلاب ۱۳۵۷ ماهها و سالهای آخر اوج استعداد و شکوفایی و موفقیت امام است در به صحنه آوردن همه. کاری که در انقلاب امام کرد، تمام ملت و گروههای سیاسی را در کنار هم قرار دارد. از منتهیالیه راست، یعنی حزب موتلفه اسلامی تا چریکهای فدایی خلق. یعنی چه که الان میگویند ما مجلس و دولت انقلابی میخواهیم اما پشتوانهاش ۲۰ درصد ملت نباشد. یعنی ۸۰ درصد را حذف کنیم که ۲۰ درصد به اسم انقلابی بودن بر جامعه حاکم شوند. سنگ دوم آسیاب این است که حتی مصلحان و اصلاحطلبان هم انقلابی هستند. خب بین این دو نیرو کشور خرد میشود. سرمایهها از بین میروند. شما امروز دیدید سخنرانانی که امروز صحبت کردند با چه سوز و آه و دردی از مسائل ایران حرف میزنند. عزیزان این چیزی که به عنوان سند توسعه نوشتید توجه داشته باشید که شکاف میان ایران و همسایگان بسیار بزرگ میشود. شکاف میان ایران و کشورهای عربی بسیار بزرگ میشود. ما ۲۰ سال دیگر هم نمیتوانیم به اقتصاد عربستان و ترکیه برسیم. اینها واقعیات تلخ ایران است. اگر کسی مصلح باشد، میچسبد به چرخ این کشور که درست بچرخد. مصلحان با هم صفر و صدی و انقلابی هستند یا همه چیزی یا هیچ. البته این ریشه تاریخی دارد. مثال خوبش میرزا تقیخان امیرکبیر است. او در ۱۲۳۰ هجری شمسی برکنار میشود به حمام فین و کشتهشدن میرسد. شهادت حتماً برایش ارزش بوده. امیرکبیر قهرمان ملی ایران شد اما منفعت ملت ما کجا رفت و چی شد. از سقوط و کشتهشدن امیرکبیر ۷۴ سال زمان گذشت. ۷۴ سال، یعنی حداقل ۲ نسل اصلاحات ایران عقب افتاد. در تاریخ معاصر ما با همین شورای نگهبان با همین رهبری و با همین نظارت استصوابی یک مدیریت سیاسی توانستیم مجلس پنجم را به جای مجلس چهارم بنشانیم و آقای خاتمی را رئیس جمهور ایران بکنیم. ملت ایران ۲ بار به آقای خاتمی یک بار ۲۰ میلیون و یک بار ۲۱ میلیون رای دادند. توانستیم مجلس ششم را شکل بدهیم کی گفته که همه آنچه اتفاق افتاد به خاطر حاکمیت بوده. بله برخی در حاکمیت به این نتایج علاقهمند نبودند اما ما چه کردیم. آیا ما مصلحان درست عمل کردیم؟ ما باید مسئولیت اشتباهات خود را بپذیریم. انقلابی و اصلاحطلبی یک نحله سیاسی صرف نیست. اصلاحطلبی یک باور است. یک بسته سیاسی به دردبخور و در مقابل انقلابیگری است. اگر اصلاحطلبی را باور داشته باشید، نمیتوانید نفهمید که بین صفر و صد میلیونهای عدد با اعشار وجود دارد. نمیتواند مسائل را نسبی نبیند و به نتیجه کار نگاه نکند. ما باید به نتیجه کار خود نگاه کنیم. یک روز من به وزارت کشور پیش آقای موسویلاری در آستانه انتخابات مجلس هفتم رفتم. یک سالونیم به انتخابات مانده بود.
من در انتخابات مجلس ششم کامل سکوت کردم یک نطق نکردم. وقت نطقم را به هیچکس ندادم. یک مصاحبه هم نکردم. آقای موسویلاری گفت: چرا ساکتی. خیلی اصرار کرد. من گفتم آقا متوجه هستید که دولتتان رو به پایان است. گفت یعنی چی؟ گفتم، یعنی وقتی در حزب کارگزاران در موقعیت شما بودیم و در دولت هاشمی فهمیدیم وقتمان رو به پایان است، فهمیدیم که باید جریان آقای هاشمی را به یک جریان سیاسی تبدیل کنیم. شما چرا این کار را انجام نمیدهید. نکردند، بعد از مجلس ششم، مجلس هفتم با آن وضعیت تشکیل شد. ریاست جمهوری آقای خاتمی به ریاست جمهوری احمدینژاد رسید. اینها واقعیاتی است که ما با آن روبهرو هستیم. اولین حرف من این است که ما در حزب کارگزاران سازندگی به دنبال این نیستیم که قهرمان ملی شویم. ما میخواهیم گرهای از کار این مملکت باز کنیم. ما دنبال این هستیم که در کشور ریلگذاری انجام دهیم که به نتیجه مطلوبی برسیم و ما وظیفه بزرگی در این عرصه داریم. حزب کارگزاران سازندگی امروز حامل میراث سیاسی مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی است. آن نقش بیبدیل فردی ایشان را اگر نتوانیم در قالب حزب نهادینه و اثرگذاریاش تثبیت کنیم وظیفه ملی خودمان را به خوبی انجام ندادهایم. میراث آقای هاشمی میراث کمی نیست. هفت دهه تاریخ سیاسی ایران به محوریت آقای هاشمی قابل تحلیل، تفسیر و مطالعه است و ما نمیتوانیم با چنین میراث بزرگی شوخی کنیم. یکی از خصوصیات مهم آقای هاشمی این بود که بنبست را به رسمیت نمیشناخت. آقای هاشمی قادر بود همیشه بنبستها را بشکند و این از نظر من یک وظیفه مهم برای حزب کارگزاران سازندگی است؛ باید بنبستهای موجود سیاسی ایران را با راهحلهای عاقلانه بشکند. راهی غیر از این نداریم و وظیفه ماست. همه جریانات در همین یک سال اخیر خودشان را آزمایش کردند. امروز هیچکس نمیتواند مدعی شود که من ایدهای دارم و میخواهم آن را روی میز بگذارم. تمام براندازان روی صحنه آمدند و تکلیفشان روشن شد. حتی اگر هم بخواهند براندازی کنند، مطمئن باشید نمیتوانند جایگزین درستی داشته باشد. دیدید که چه درگیریهای و مشکلاتی داشتند.
ما به عنوان کارگزاران سازندگی در درون نظام هستیم حامی منتقدیم. ما حتماً انتقاد داریم. ما منتقدیم چتر رهبری حضرت آیتالله خامنهای باید بر سر همه ملت باشد. آقای خامنهای رهبر مذهبیهای ایران و حزباللهیهای ایران نیست. واللهبالله همه ما بیشتر از جلیلی و امثال جلیلی و آقای قالیباف و آقای رئیسی هم دلسوز این نظامیم، هم متعهد به این نظام و هم رهبری هستیم. ما منتقد نظامیم، که چرا به هماناندازه که مسائل امنیتی که در جای خودش مهم است، به هماناندازه که حضور ایران در جبهه مقاومت برای نظام اولویت دارد، چرا توسعه ایران برای نظام اولویت ندارد. تکلیف ما روشن است. ما با درک درست از گذشته باید بدانیم از نیروهای انقلابی چه در سمت حاکمیت باشند چه در سمت اصلاحطلبان و منتقدان باشند، آبی برای این مملکت گرم نمیشود. ما باید مصلح و اصلاحطلب واقعی باشیم. با آن درک با توجه به اینکه میراث آقای هاشمی را حل میکنیم، مسئولانه باید بنشینیم و برای کشور راهکار تهیه کنیم. راهکاری که باید تهیه شود، راهکاری نیست که حزباللهیها کنار بروند و لیبرالها بیایند. هر راهحلی که بخواهد برای ایران مفید باشد برای همه نحلههای فکری، گروهها و گرایشهای سیاسی و اجتماعی به اندازه وزن و رایشان در جامعه سهم بدهیم. امروز فکر میکنیم کارگزاران سازندگی در موضعی است که میتواند طرح جامعی را روی میز بگذارد که در آن طرح حتماً دغدغههای رهبری برای حفظ نظام و اصلاحات نظام دیده شود. حتماً به سهم و نقش نیروهای مسلح به خصوص سپاه توجه شود. حتماً به حقوق مردم توجه شود. به نحلههای مختلف سیاسی سهم داده شود. اگر بتوانیم طرحی آماده کنیم که این واگرایی شدید که هر روز در این کشور حاکمیت را هم به جهت سیاسی و کارشناسی و مدیریت، ضعیفتر و ضعیفتر میکند این واگرایی را تبدیل به همگرایی کنیم و بتوانیم با مسائل واقعی کشور که یکی از مهمترین آنها در برنامه سوم آمده به عنوان پیگیری مطالبات زنان فائق بیاییم.
زنان ایران امروز تحصیل کردهتر از مردان ایران هستند. شجاعانهتر و مسئولانهتر از مردان ایران در صحنه ظاهر میشوند. حقشان نادیده گرفته شده است. حتماً نمیشود در چنین شرایطی از تفسیر مضیف شورای نگهبان قانع شد که زن نمیتواند رئیس جمهور ایران شود. این حرف غلط است. این تفسیر مضیف از قانون اساسی است. این اشتباه بزرگی است که متاسفانه حتی مراجع محترم قم انجام میدهند که زن نباید وزیر شود. با کدام مبنای فقهی مبنای حقیقی و تجربی به چه دلیل زن نباید وزیر و استاندارد شود و به اندازه مرد در جامعه محترم باشد. چه در عرصه آموزشی، سیاسی و اجتماعی و حقوق فردی خیلی از آنچه امروز در مبانی حقایق ما وجود دارد باید حلوفصل شود و من فکر میکنم در شورا با حضور حضرتعالی و سایر دوستان و بزرگان آقای قوچانی و آقای عطریانفر در کمیته سیاسی من خواهش میکنم این مصوبه را از کنگره بگیریم که حزب کارگزاران سازندگی با پیوندهای محکم سیاسی با گروههای مختلف با هدف نجات کشور و ملت باشد. اینکه امروز به نقطهای برسیم که نتوانیم در قالب یک ملت ظاهر شویم، یک ضعف بزرگ است. ما باید طرحی را روی میز بگذاریم که هم اصولگرایان، هم اصلاحطلبان و هم حاکمیت بفهمند که راه نجات ایران و کسب آبرو برای اسلام و نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه طرحی است که بتواند کشور را در مسیر بهبودی و صلاح قرار دهد.
عبدالناصر همتی، رئیس اسبق بانک مرکزی کشور نیز از جمله سخنرانان کنگره بود. او ضمن ابراز همدردی با مردم مظلوم فلسطین، محوریت صحبتش را به حوزه اقتصادی و توسعهای کشور اختصاص داد. وقتی از توسعه صحبت میکنیم، صحبت این است که مردم باید در زندگی احساس خوشبختی کنند نه احساس اینکه فقط زندهاند. برای همین کشوری مثل کره به توسعه اقتصادی میرسد و کشورهایی مثل چین و روسیه نمیتوانند به توسعه برسند در حالی که رشد اقتصادی خوبی داشتند و نتوانستند مردمشان را به چیزی که احساس کنند خوشبختند برسانند؛ به خاطر اینکه تحول در سایر ابعاد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نشأت گرفته است. باید به دو نکته کلان اقتصادی توجه کرد؛ یکی رشد اقتصادی و دیگری تورم است. رشد اقتصادی پیشنیاز توسعه است و بدون آن نه توسعهای اتفاق میافتد و نه پایدار خواهد بود. رشد اقتصادی رشد طبیعی کشور است و تورم نشانه ثبات و بیثباتی اقتصاد کشور است. اشتباه است که فکر کنیم با وجود تورم ۴۰ درصدی بتوانیم به یک رشد پایدار برسیم. لازمه رشد اقتصادی ثبات و فقدان نااطمینانی در کشور است و نمیتوانیم با وجود بیثباتی اقتصادی شاهد رشد پایدار اقتصادی باشیم. در پنج دهه گذشته نتوانستیم رشد اقتصادی پایداری داشته باشیم؛ چون رشد اقتصادیمان منابع محور بوده و نه بهرهوری محور.
سال ۹۵ بعد از برجام که تلاشها برای حل توافق با غربیها بود، رشد اقتصادی دوازهونیم درصد مثبت بود و بعد که ترامپ آمد و تحریمهای حداکثری راه افتاد، یعنی طی سالهای ۹۷ و ۹۸ رشد اقتصادی پنجونیم و ششونیم درصد منفی شد. اینکه در دورهای رشد اقتصادی صفر شد نباید آن را به سیاستهایی که در کل کشور جاری و ساری بود، ارتباط بدهیم چون عوامل آن برونزاست و خارج از کشور اتخاذ میشد. بنابراین در رشد اقتصادی نتوانستیم آنگونه که باید پیش برویم. رشد تشکیل سرمایه ثابت ناخالص در کشور طی ۳۴ سال گذشته ۳ و چهاردهم درصد بوده که خیلی کم است؛ یعنی نتوانستیم سرمایهگذاری کافی در کشور کنیم که این ناخالص است و اگر استهلاک را از آن کم کنیم چیزی باقی نمیماند. نمیشود نه بهرهوری و نه سرمایهگذاری رشد کند و رشد اقتصادی داشته باشیم و بتوانیم در منطقه و دنیا حرف اول را بزنیم. اگر بر مبنای نرخ ارز بازار مقایسه کنیم، توسعه کشور و رشد اقتصادی با دنیا بر اساس آخرین آمار که متعلق به سال ۲۰۲۲ است؛ «البته نرخ آزادی که محاسبه میشود، نرخ ۲۸۰۰۰ تومانی است و نرخ ۵۰۰۰۰ تومانی بازار نیست» رتبه ما در جهان ۴۱ است؛ یعنی رتبه رشد تولید ملیمان ۴۱ شده و عربستان ۱۷، ترکیه ۱۹، رژیم صهیونیستی ۲۸، امارات ۲۹ و مصر ۳۲ است و از این نظر در منطقه پنجم هستیم، در حالی که قرار بود دو سال دیگر اول شویم. وقتی بر مبنای برابری قدرت خرید محاسبه میکنیم، یعنی اقتصاد را براساس چیزی که برای مردم تمام میشود حساب میکنیم؛ مثلاً بنزین یک هزار و ۵۰۰ یا ۳ هزار تومان است یا روی برخی از کالاها سوبسید جدی داریم؛ ولی این هم به تدریج تعدیل میشود و ناچاریم تعدیل کنیم و به خاطر مشکلات دولت راهی وجود ندارد.
بر مبنای برابری قدرت خرید، رتبه ایران ۲۱ است و عربستان ۱۷، مصر ۱۸ و ترکیه ۱۱ است؛ یعنی برابری قدرت خرید که بهترین شاخصی که میتوانیم خود را بالا بکشیم و بر مبنای آن رتبهمان در منطقه چهارم است و نشان میدهد که نتوانستیم به هدفمان برسیم و چیزهایی که تحت عنوان برنامههای توسعه نوشتیم و مینویسیم همه یکسری ایدهآلهاست و ایدهآلهایی مثل رشد ۸ درصد، رشد بهرهوری ۴ونیم درصد، تورم تکرقمی و نقدینگی ۲۵ درصدی که در عمل تحقق پیدا نمیکند؛ زیرا رشد اقتصادی و استراتژی توسعهمان مشخص نیست و در هیچ یک از این برنامهها استراتژی توسعه وجود ندارد. سه سال است که رشد ۴ درصد داریم. دولت فعلی تاکید میکند رشدمان ۴ برابر شده است. سال ۹۹ هم ۴ درصد بود و ربطی به دولت ندارد و رشد ما منابع محور است. وقتی از اواسط ۹۹ یعنی آبان به بعد که کرونا کمی افت پیدا کرد و قیمت نفت هم قدری بالا رفت و صادرات نفتمان به حدود ۹۰۰ هزار بشکه رسید، در آبان ماه که ترامپ شکست خورد، رشد شروع شد و اواخر سال ۹۹ رشد داشتیم و ۱۴۰۰ باز هم قیمت نفت بیشتر شد و ۱۴۰۱ هم این اتفاق افتاد و رشد اقتصادی ۴ درصد شد. با توجه به اینکه در دو سال ۹۷ و ۹۸ به خاطر فشار حداکثری در ماه اول سال ۹۹ درآمد بانک مرکزی ۲۰ میلیون دلار بود با ۲۰ میلیون دلار کشور و واردات را اداره میکردیم.
نیمه اول سال ۹۹ کل درآمد ارزیمان یک میلیارد دلار شد؛ کرونا نفت را به زیر ۱۰ دلار آورده بود و صادرات ۳۰۰ هزار بشکه شده بود و طبیعی بود این اتفاق بیفتد. اگر این سه سال و ۹۷ و ۹۸ را در نظر بگیرید ۶ونیم منفی با حدود ۴ درصد مثبت میانگین صفر میشود؛ یعنی دولت مهم نیست و میانگین رشد کشور ظرف ۵ سال گذشته صفر درصد بوده است. با رشد اقتصادی که تا الان تجربه کردیم ۴۵ درصد عقبیم و ثروت کشور ۴۵ درصد به خاطر تحریم عقب افتاده است. اگر با همان رشد دوره سازندگی و اصلاحات پیش برویم ۱۰ سال دیگر به امروزمان میرسیم که باید میبودیم؛ پس باید رشدهای ۸ یا ۱۰ درصدی داشته باشیم تا به یک دهه آینده تکانی بدهیم که البته با وجود ادامه تحریم امکانپذیر نیست.
تجربه حدود ۴ و ۵ دهه گذشته نشان داده چون رشد اقتصادیمان منابعمحور است، امکانپذیر نیست از این تله خارج شویم و فاجعه رشدی است. خوشحال نشویم ۴ یا ۵ درصد رشد کردیم؛ بعد از ۲ سال پشت سر هم منفی یک باره ۴ درصد رشد کردن چیز مهمی نیست. ظرف ۳۴ سال گذشته میانگین رشد نقدینگیمان ۲۸ درصد بوده که در دوره.های کم و در دورهای بیشتر بوده است. وقتی ۲۸ درصد رشد میکنید، میانگین رشد حقیقی اقتصاد ۳ونیم درصد بوده و اختلافش نیم درصد است؛ یعنی علم اقتصاد ادعا دارد در کوتاهمدت ممکن است نقدینگی موجب تورم نشود ولی در بلندمدت قطعا میشود. آقای احمدینژاد میگفت: اقتصاددانان نمیفهمند و نقدینگی برای رشد و توسعه خوب است و حالا هم حامیان ایشان در دولت میگویند نقدینگی مهم نیست و تورم اثری ندارد؛ گویی با علم اقتصاد مقابله میکنند و این مسجل شده و قبول شده در دنیاست که در بلندمدت عامل اصلی تورم، رشد نقدینگی است. در دوره اصلاحات کمترین تورم را داشتیم و میانگین تورم نزدیک به ۱۵ درصد شد و در دوره احمدینژاد ۱۷ درصد شد.
در دوره احمدینژاد میزان درآمدهای نفتی آنچنان بالا رفت که با واردات توانستند تورم را کنترل کنند و این یکی از مهمترین ضعفهای دولتهای ماست که وقتی قیمت نفت بالا میرود، رشد اقتصادی را نیز بالا میبرد و درآمد دولت و کشور را افزایش میدهد و واردات را زیاد میکند و نرخ ارز حقیقی را سرکوب میکنند. وقتی نرخ ارز حقیقی را سرکوب میکنند، واردات کالاهای قابل معامله را سخت میکنند؛ چون ارزان تمام میشود، قیمت را پایین نگه میدارند و تورم را کنترل میکنند اما تولید را نابود میکنند و برای همین است که طی دو دهه گذشته ۴۰ درصد منابع ارزی بانک مرکزی را صرف پایین نگه داشتن قیمت کردند و حدود ۲۸۰ میلیارد دلار را که عمدتاً در دوره احمدینژاد بود در بازار تزریق کردند تا نرخ تهیه ارز را پایین نگه دارند و این یعنی نرخ حقیقی ارز را خراب کردند. اشکال در حکمرانی اقتصادی است و عادت کردیم، خرجمان بیشتر از دخلمان باشد و این یعنی با نقدینگی کشور را اداره میکنند.
ناترازی دولت، ناترازی بانکها و ناترازی صندوقهای بازنشستگی نتیجه بالا بودن خرج نسبت به دخل بوده و یعنی بیکفایتی در برخی بخشها وجود دارد. وقتی بانک مرکزی استقلالی ندارد برای اینکه بتواند سیاستهای پولی را در مقابل سیاست مالی اعمال کند، نمیتواند تورم را کنترل کند. رشد پایه پولی منتهی به مرداد ماه ۴۱ درصد بوده؛ یعنی ظرف یک سال گذشته ۲۸۰ هزار همت پول چاپ کردند؛ یعنی ماهی ۲۳ هزار میلیارد پول در کشور چاپ میشود و نمیتوان تورم را کنترل کرد و رشد اقتصادی پایدار داشت. اگر حکمرانی اقتصادی را اصلاح نکنیم و به اینکه توسعه فقط رشد و پیشرفت نیست، توجه نکنیم نمیتوانیم بدون تحول تدریجی در ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی رشد پایدار داشته باشیم. در زمانی در کمیته اقتصادی در کنار مرحوم دکتر نوربخش بودم و تلاش میکردیم این ادبیات را در دولت و جامعه پیش ببریم؛ ولی حالا به این توجه جدی نمیشود و نیاز داریم که به طور جدی به این مسائل توجه شود. نمیشود بدون مشارکت مردم به توسعه رسید و امکانپذیر نیست. بدون مشارکت جدی مردم نمیتوان ساختارهای اجتماعی را تغییر داد تا بر کارآفرینی تاکید شود و جلوی رانتخواری گرفته شود. اگر قرار باشد کشور بر مبنای رانت و بدون حضور مردم اداره شود، توسعه پایداری رخ نمیدهد. اگر هدف کشور رسیدن به توسعه است باید ابزارهای توسعه را داشته باشیم وگرنه با این روندی که داریم و با این تحریمها و فشار و قطع ارتباطات بینالمللی و بدون تکیه بر بانکداری بینالمللی نمیشود توسعه داشت. کشور نیاز دارد به یک بازنگری اساسی در نحوه حکمرانی اقتصادی و انشاالله کشور و کسانی که تلاش میکنند این مسائل را در جامعه مطرح سازند در این زمینه موفق باشند.