گروه فرهنگی- محمدحسين روانبخش: 1- طنز سياسي به عنوان يک گونه ادبي چه خاستگاهي دارد؟ اين سوال را ميتوان مفصلتر هم مطرح کرد: طنزسياسي در چه فضايي و توسط چه کساني پديد ميآيد، شکوفا ميشود، رشد ميکند و به تعالي ميرسد ؟ پاسخگويي به اين سوال مجالي مفصلتر ميطلبد اما آنچه اينک به اجمال و تسامح ميتوان گفت و پذيرفت اين است که چنين طنزي بيش از آنکه محصول و مخصوص فضاي باز باشد، مختص فضاي بسته سياسي است که در آن صاف و شفاف و مستقيم سخن گفتن صلاح نيست!
اين ادعا را از دو جنبه ميتوان بررسي کرد: الف- از ديدگاه نظري ب- از ديدگاه تاريخي
الف- براي بررسي بهتر اين ادعا بايد اول مشخص شود طنز چيست؟ (و به طور اخص طنز سياسي چيست). طنز پردازان بسياري همواره تلاش کردهاند تا اين موضوع را جا بيندازند که طنز با شوخي و مسخره کردن فرق دارد.
اما دريغ که هنوز چنين نشده است! دردناک تر اين است که وقتي به طنز سياسي ميرسيم طنز نه تنها با تمسخر و هجو، بلکه با فحش هم يکسان انگاشته ميشود و ناسزا نويسان و هتاکان کم استعداد احساس طنز نويسي ميکنند اما طنز سياسي چيز ديگري است. طنز سياسي چون طنز است اول اينکه زباني اديبانه دارد چون طنز گونه اي ادبي است. دوم اينکه ظرافتهاي خاص و آرايههاي متنوع و خلاقانه دارد باز هم چون گونهاي ادبي است. سوم اينکه دغدغه اجتماعي دارد (نه دغدغه فردي، حزبي يا گروهي) چون طنز است و اين يکي از مهمترين تفاوتهاي طنز با ساير شوخ طبعيهاست. چهارم اينکه معلوم نيست خنده دار باشد يا دل آدم را خنک کند.چون الزاما ميان طنز و خنده ملازمهاي نيست.
نوشتاري با چنين مشخصهاي يک متن چند لايه، تفسيرپذير و مشکل است و خلق آن در شرايط عادي، خيلي عادي نيست! فرض اينکه در يک فضاي آزاد انتقادي، کسي به خويش زحمت دهد و با طنز حرفش را بگويد، مثل اين است که آدميسالم به جاي تغذيه از راه دهان، از سرم استفاده کند. طنز نويسها آدمهاي عاقلي هستند و کمتر چنين ميکنند و اتفاقا به خاطر همان عقل، سراغ طنز ميروند. طنز اين امکان را ميدهد که آنچه ناگفتني است گفته شود ؛ به عبارت ديگر طنز زبان سرخ را به زباني صورتي تغيير ميدهد تا سر سبز کمي تا قسمتي در امان باشد.
ب- طنز سياسي سابقه اي طولاني دارد. در واقع قبل از آنکه سياست به معناي مصطلح امروزه شکل گرفته باشد، طنز سياسي پديد آمده بود.
با خوانش تاريخي - اجتماعي اشعار حافظ (به جاي خوانش عرفاني - عشقي که قبلا تنها خوانش رايج بود) ميتوان رگههاي عميق، شريف و خالص طنز سياسي را در قرن هشتم يافت. پيش از اين اگر چه هر کس تاملي، هرچند اندک در شعر حافظ داشت لحن طنز آميز او رابه نيکي درمييافت اما طنز سياسي در کلام او مستتر مانده بود. دوران حاکميت امير مبارز الدين، دوران فشار و سرکوب بر مبناي تعصب کور و رياکارانه بوده و شعرهاي مبتني بر طنز سياسي حافظ يادگار همان دوران است:
به آب ديده بشوييم خرقهها از مي
که موسم ورع و روزگار پرهيز است
در آستين مرقع پياله پنهان کن
که همچو چشم صراحي، زمانه خونريز است
عبيد زاکاني هم دقيقا در همان دوران منظومه طنز سياسي «موش و گربه» را سروده است که در اين قصيده معروف 90 بيتي، مقصود از گربه، امير مبارز الدين است که رياکار، ظاهرا عابد و خونريز بود و مقصود از شاه موشان، شاه شيخ ابواسحاق است که با يارانش دستگير شدند و مبارز الدين حتي بر پسر ده – دوازده ساله او رحم نکرد. واقعا امير مبارز الدين نمونه بزرگ حاکمياست که باعث اعتلاي طنز سياسي شده است!
نمونه ديگر طنز متعالي سياسي اشعار اشرف الدين گيلاني معروف به نسيم شمال است که بازگو کننده فضاي سياسي استبدادي قبل و بعد از مشروطه (دوران رضا شاهي )بود:
ز بخت خويش نالانم، نميدانم چه بنويسم
از اين اوضاع حيرانم، نميدانم چه بنويسم
قلم در دست بگرفتم، نويسم از وطن شرحي
مثال بيد لرزانم، نميدانم چه بنويسم
شده ايران زمين برزخ، ميان جنت و دوزخ
قرين نور و نيرانم، نميدانم چه بنويسم...
2- دوباره برگرديم به همان سوال نخست تا پاسخ را کميتکميل تر کنيم: طنز سياسي به عنوان يک گونه ادبي چه خاستگاهي دارد؟
واقعيت اين است که در طول تاريخ اين مرز و بوم، دوران استبداد کم نبوده است. مستبد تر از امير مبارز الدين هم بسيار بوده اند اما چرا طنز سياسي در چنان دوراني آن قدر شکوفا ميشود؟
استاد دکتر محمد رضا شفيعي کدکني (که هر کجا هست خدايا به سلامت دارش) تعريفي دقيق از طنز دارد:»تصوير هنري اجتماع نقيضين و ضدين». وي در توضيح اين تعريف ميگويد: «ميدانيد که در منطق، اجتماع نقيضين يا اجتماع ضدين محال است اما هنر، منطق خويش را دارد و در منطق هنر، يعني از رهگذر خلاقيت و نبوغ هنرمند، ميتوان پذيرفت که يک چيز هم ساکن باشد و هم در همان لحظه در حال حرکت:
ز خود هر چند بگريزم، همان، در بند خود باشم
رم آهوي تصويرم، شتاب ساکني دارم
در مرکز تمام طنزهاي واقعي ادبيات جهان، از داستانهاي چخوف گرفته تا حکايات عبيد و کلمات قصاري که از بزرگان ادب و هنر نقل ميکنند و از مقوله طنز شمرده ميشود، اين تصوير هنري اجتماع نقيضين قابل رويت است».
استاد ادامه ميدهد که طنز تنها در گفتار و هنرهاي زباني جلوه نميکند. گاه در رفتار انسان، طنز، آگاه يا ناآگاه، خود را نشان ميدهد تا بدانجا که مجموعه حرکت يک اجتماع به مرحله طنز ميرسد (با همان تعريف گفته شده) و ساختار يک جامعه تبديل به طنز ميشود. عصر حافظ يکي از بهترين نمونههاي شکل گيري اين تناقض در جامعه است.
با چنين نگاهي، طنز سياسي در شرايطي بستر مناسب خويش را مييابد که رفتار مجموعه قدرت، پارادوکسيکال باشد. مثلا رضا خان مستبدي طرفدار جمهوري شود، امير مبارز الدين بيرحميداعيه دار حفظ دين رحماني اسلام باشد و.... آنوقت است که طنز شکوفا ميشود: ميگويد و نميگويد!
3- آخرين بخش اين نوشته ميخواهد رويارويي قدرتمداران را در برابر طنز تحليل کند اما به نظر، احتياج چنداني به آن نيست! در واقع درک اينکه طنز سياسي چگونه شکل گرفته، خود بازگو کننده نحوه مواجهه ارباب قدرت با طنز سياسي هم هست يعني نا گفته پيداست که طنز سياسي با چنين مشخصه اي اصلا مورد قبول واقع نخواهد شد و در مقابلش شديدا جبهه خواهند گرفت اما نحوه مواجهه چند صورت دارد:
الف- مواجهه با خود طنز: طنز سياسي به دليل مشخصات برشمرده قابل سانسور نيست يعني اگرچه سعي ميشود سانسور شود اما نميشود و در مرحله بعد است که سعي ميشود با اسلحه اي از نوع خودش، کلکش را بکنند! اينجاست که به دليل بيگانگي با گوهر طنز، فحش، تهمت و هتاکي از طرف قدرتمداران طنز تلقي ميشود و به شدت رواج ميپذيرد.
ب –مواجهه با طنز پرداز: طنز پردازان هيچوقت قهرمان نميشوند چون با آنها هم به روشي مشابه برخورد ميشود.به جاي تفضيل اين مطلب بهتر است سرانجام اشرف الدين گيلاني (نسيم شمال ) را به روايت مرحوم سعيد نفيسي بخوانيد:
«...سرانجام گرفتار همان عواقبي شد که نتيجه طبيعي و مسلم اين گونه مردان بزرگ است. او را به تيمارستان شهرنو بردند که در آن زمان دار المجانين ميگفتند. اطاقي در حياط عقب تيمارستان به او اختصاص دادند.بارها در آنجا به ديدن و دلجويي و پرسش و پرستاري او رفتم. من نفهميدم چه نشانه جنون در اين مرد بزرگ بود؟!
همان بود که هميشه بود. مقصود از اين کار چه بود ؟اين يکي از بزرگترين معماهاي حوادث دوران ماست. خبر مرگ او را هم به کسي ندادند. آيا راستي مرد؟ نه، هنوز زنده است و من زنده تر از او کسي را نميشناسم.»