ناگهان فوکوس همه دوربینهای جهان، به طرف فرانسه برگشت. سریال مهیج تحولات ایران و آمریکا، این بار گره داستانی تازهای رو کرده بود، که درام آن را جواد ظریف بر عهده داشت. آقای دیپلمات، شبیه به 4 سال پیش که با دیپلماسی بالکن و توییترش، توجه محافل سیاسی را به خود جلب کرده بود، این روزها میداندار اصلی دیپلماسی ایران است. دکتر ظریف با ایفای این نقش نشان داد، هنوز هم کارتهای زیادی برای تغییر سرنوشت این داستان در دست دارد و میتواند به خوبی از پس این نقش برآید.
پرده اول
ظریف تحریم میشود. آمریکا سعی بر منزوی کردن وزیر خارجه ایران میکند. سفر به اروپا و سپس شرق آسیا، نشان میدهد جهان خیلی هم برای حرفهای بیاساس ایالات متحده احترام قائل نیست. در این میان سفر چند ساعته دکتر ظریف، در میانه مذاکرات گروه هفت، خبرساز میشود. ایران گام دوم در کاهش تعهدات هستهای خود را محکم برداشته و اروپا گام سوم را حتمی میداند. رئیس جمهور جوان فرانسه پیشقدم شده و طرحهایی ارائه میدهد. اما ایران فقط در صورت حذف تحریمها حاضر به مذاکره است. ترامپ ظاهرا پیش شرطی ندارد، اما تاکید میکند ایران نباید هستهای باشد. ماکرون در ازای مذاکره و فریز کردن تحریمها، به ایران پیشنهاد فروش 700هزار تا یک میلیون بشکه نفت را میدهد. در داخل فضا هنوز دوقطبی نشده و عده مخالفان مذاکره، بسیار بیشتر از موافقان آن است.
پرده دوم
روحانی قبلا گفته بود با هر کسی در راستای منافع ملی حاضر به مذاکره است. ماکرون همین حرف پرزیدنت را به فال نیک گرفته بود، اما حالا رئیس جمهور ایران میگوید وقتی مذاکره میکند که تحریمها لغو شده باشد و حاضر به گرفتن عکس یادگاری نیست. امیدها نقش برآب میشود و بسیاری از تحلیلگران، نقش نیروهای تندرو را در این چرخش قطعی میدانند. دوقطبی مذاکره/مقاومت، هنوز شکل نگرفته از بین میرود. از طرف دیگر تندروهای آمریکا هم تاکید میکنند هرگونه مذاکره با ایران خلاف صلح جهانی است و آمریکا قصد مذاکره، یا حداقل امتیازدهی به ایران را ندارد. ماکرون در همه جبههها باخته و امیدواریها برای کشاندن ایران به میز مذاکره شکست خورده است.
پرده سوم
ایران و آمریکا در محاسبات اولیه خود برای زورآزمایی برجامی، دچار خطای محاسباتی بودند. تحلیل ترامپ مبنی بر فروپاشی سه ماهه ایران و دستکم گرفتن تحریمهای آمریکا، از طرف ایران اشتباهاتی بود که هر دو طرف دچار آن شدند. در این میان، عبور از سال دشوار 97، زمان را به نفع ایران تغییر داد، تغییری که البته همیشگی نخواهد ماند.
باید دانست در حال حاضر، همه پروندههای سیاست خارجی ترامپ (کره شمالی، روسیه، ونزوئلا، چین و ایران) به دلیل نگرش زمانپریش دولتمردان آمریکا، در بنبست استراتژیک قرار گرفته است. در این میان تهدید ایران مبنی بر کاهش تعهدات برجام و ممانعت اروپا، در کنار خطر رکود اقتصادی در ایالات متحده به دلیل مقابله تمام قد چینیها، فرصتی طلایی نصیب ایران کرده که بدون مذاکره مستقیم، بتواند روزنههای تنفسی برای اقتصاد، باز کند. ایران با فروش مجدد نفت و در ازای آن صرفنظر کردن از گام سوم، می تواند در زمان باقی مانده تا انتخابات آمریکا، فرصت بیشتری برای بازی داشته باشد.
پرده چهارم
شاید خروج ترامپ از برجام، شروعِ پایان او بوده باشد. ترامپ پس از بازی نابخردانهای که آغاز کرد، تصور نمیکرد ایران در عرصههای منطقهای و موشکی تقویت شده و امروز دست بالا را در منطقه داشته باشد. طوری که متحدین منطقهای آمریکا (امارات و عربستان سعودی) علاقهای به ادامه تنشزایی با ایران نشان نداده و حتی حاضر به عضویت در ائتلاف حفاظت از تنگه هرمز نشوند. این تغییر رویکرد منطقه و عدم اقبال کشورهای جهان به ائتلاف مذکور، به خوبی وضعیت آمریکا در جهان را بازگو میکند. اما باید دانست که این شکل از بازی ممکن است تا زمان انتخابات 2020 ادامه داشته باشد و در صورت انتخاب مجدد ترامپ، نوع دیگری از بازی (احتمالا متهورانهتر) را در مقابل بازیگران جهانی (و ایران) ببینیم.
پرده آخر
با توجه به گزارههای بالا، به نظر میرسد تنها راهی که برای امنیت و صلح جهانی باقی مانده، جلوگیری از انتخاب مجدد ترامپ خواهد بود. برای رسیدن به این مهم نقش بازیگران جهانی، حیاتی و انکارناپذیر است. در مورد ایران، باید دانست هرگونه مذاکره با ترامپ در شرایط فعلی، اهدای یک کارت الکترال به کمپین او و تاییدی بر گزاره «نتیجه بخش بودن فشار بر ایران» است. و باید باور کرد که زیان انتخاب مجدد ترامپ، از هر امتیازی که او در شرایط فعلی میدهد، بیشتر خواهد بود. پس باید با هر وسیلهای، تلاش کرد تا ترامپ برای بار دوم به کاخ سفید نرسد. از طرف دیگر به دلیل پیشبینی ناپذیری فضای سیاسی و احتمال انتخاب مجدد او، ایران باید همه سناریوهای احتمالی، برای رویارویی با مردان (یا زنان) آینده کاخ سفید را در دست داشته باشد. در این سناریو، ظریف قطعا نقش اول این فصل از سریال ایران و آمریکا خواهد بود.