کودتای درونحزبی هیتلر که سال ۱۹۳۴ در چنین روزی آغاز و به دست دو سازمان اساس و گشتاپو اجرا شد، چهار روز طول کشید و عملیات مرغ مگسخوار یا شب چاقوهای بلند نام گرفت. طبق اعلام رسمی خودشان ۸۵ نفر دستگیر و اعدام شدند اما منابع دیگر شمار آنهایی را که در آن چند روز سر به نیست شدند بیشتر از هزار نفر برآورد میکنند.
روزنامه اعتماد نوشت: «هیتلر در مسیر تسلط کامل بر آلمان نهفقط احزاب و جریانهای رقیب را حذف و سرکوب کرد، که شماری از اعضای حزب نازی را هم کشت و کنار زد. چون میپنداشت در آنها این ظرفیت هست که در آینده به دشمنانش تبدیل شوند و در جبهه مقابل او قرار بگیرند.
آن زمان حزب نازی حدود ۴ میلیون عضو ثبت شده داشت و هیتلر نگران بود که برخی از چهرههای اصلی و شاخص حزب، در رهبری این جمعیت بزرگ رقیب او باشند. البته شعارهای انقلابی میداد اما به واقع یک ضد انقلاب تمامعیار بود و سوسیالیسم را به اندازه دموکراسی و مسیحیت خطرناک و مانع تحقق اهداف خود میدید. میترسید عدهای از سران و اعضای حزب، شعارهای سوسیالیستی را بیشتر از آن چه برای پیشبرد کارها لازم است، جدی بگیرند و در سرکوب جنبشهای کارگری و انحلال اتحادیهها، چشم و گوش بسته دنبالهروی حزب حاکم نباشند.
به قول سرژ برستاین در کتاب تاریخ اروپا «هیتلر با این که در ادای سخنان مردمفریبانه با هدف جلب تودهها ید طولایی داشت، اساسا به راست رادیکال و ناسیونالیسم افراطی تعلق داشت.» چون خودش برای کارگران و کل جامعه حق اعتراض قائل نبود، نمیپذیرفت که دیگران فکر دیگری در سر داشته باشند و حق اعتراض را به رسمیت بشناسند.
نمیخواست زمانی که کشور را برای «کارهای بزرگ» - به عبارت دقیقتر جنگ - آماده میکند، مدام شاهد اعتراض و اعتصاب باشد. خلاصه این که اعتقاد داشت از جامعه فقط باید یک صدا بلند شود و آن صدا هم انعکاس صدای حزب حاکم (یا در واقع خودش) باشد. در آغاز، وجدانهای بیدار جامعه را سرکوب کرده بود اما چون تصمیم به برچیدن همه نشانهها و بقایای دموکراسی داشت چارهای نمیدید جز این که وجدانهای نیمهبیدار را هم، ولو به زور خفه کند.
شرایط آرمانی او برای اداره کشور این بود که اگر روزی قدرت را در انحصار خود گرفت کسی مخالفش نباشد؛ اگر تصمیم به کشتار عده زیادی داشت کسی معترض نشود؛ اگر آلمان را در جنگی پرهزینه درگیر کرد کسی مخالفخوانی نکند؛ اگر مردم را به دو دسته «وفادار به حزب» و «خائن به کشور» تقسیم کرد، کسی این دستهبندی جعلی را زیر سوال نبرد؛ اگر در تبلیغات رسمی مشکلات قدیمی و جدید را به گردن دشمنی موهوم و ساختگی انداخت، کسی این پروپاگاندا را به نقد نکشد و اگر دستور داد که فرد یا عدهای را بیجرم و محاکمه زندانی یا اعدام کنند کسی به قانون برای جلوگیری از این ظلمها استناد نکند.
کودتای درونحزبی هیتلر که سال ۱۹۳۴ در چنین روزی آغاز و به دست دو سازمان اساس و گشتاپو اجرا شد، چهار روز طول کشید و عملیات مرغ مگسخوار یا شب چاقوهای بلند نام گرفت. طبق اعلام رسمی خودشان ۸۵ نفر دستگیر و اعدام شدند اما منابع دیگر شمار آنهایی را که در آن چند روز سر به نیست شدند بیشتر از هزار نفر برآورد میکنند. بسیاری از قربانیان، نه دشمن حزب نازی که اتفاقا رقیب خود او در رهبری حزب بودند و او از برخیشان دلخوریها و کینههای شخصی داشت. مانند همه پاکسازیهای اینچنینی عده زیادی هم بیدلیل حذف شدند. بعد از اجرای این عملیات، سیطره هیتلر بر آلمان کامل شد و او به کمک سازمانهای مخوف زیر فرمانش، روح و جسم آلمان را به دست گرفت.»