نفسهای سیستان به شماره افتاده است.
نامِ سیستان این روزها دیگر نه یادآورِ پهلوانانِ سیستانیِ شاهنامه همچون رستم و زال و سام است و نه یادآورِ آن روزهایی که سیستان، به برکتِ هامونش، کشاورزیای پررونق داشت و انبارِ غلهی ایرانزمین به شمار میآمد. واقعیت این است که این روزها سیستان و سیستانیان حالِ خوشی ندارند.
به گزارشِ «مردمسالاری آنلاین»، دریاچهی هامون خشک شده است و دیگر آبی ندارد که همچون گذشته سخاوتمندانه فرادست سیستانیان نهد. زمینهای کشاورزی از میان رفتهاند. ریزگردها امان مردم را بریدهاند. زیستبوم و جانورانِ بومی سیستان واپسیننفسهایشان را میکشند. خشکسالی چنان بیداد میکند که به گفتهی نمایندهی شهروندانِ زابل، زهک، هیرمند، هامون و نیمروز در مجلس: «عمق
خشکسالی در منطقهی سیستان به حدی است که آن را میتوان
فراتر از یک زلزله دانست». حبیبالله دهمرده افزوده است: «استمرارِ بیش از
دو دهه خشکسالی در استانِ سیستان و بلوچستان وضعیتِ معیشتی مرزنشینان را در
وضعیت بسیار نامناسبی قرار داده است.
بیش از 100 هزار هکتار از اراضی زراعی منطقه به دلیل کمبود منابع آبی
فاقد کشت شدهاند.»
افول کشاورزی و دامداری در سیستان
بیش از نیمی از مردمانِ سیستان و بلوچستان در دِهها زندگی میکنند و از راهِ کشاورزی زندگی خویش را میگذرانند. با کاهشِ منابعِ آبی، از دو دهه پیش بدین سو، زندگی بر این مردمان سخت و دشوار شده است.
کاهشِ ۹۰ درصدی بارندگی در سیستان کشاورزیِ آن را نابود کرده است آنسان که بارِ ۴۰ هزار هکتار زمینِ زیرکشتِ سالِ گذشته یکسره از میان رفت. امسال نیز بهتر از پارسال نیست. برای نمونه، به انگورِ یاقوتی بنگریم. از این انگور که زودرسترین انگورِ ایران و سازگار و پایدار در برابرِ خشکسالی و توفانهای شن است، هر ساله، از ۲۵۰ هکتار باغِ انگورِ یاقوتیِ بارور در زابل ۲۰۰۰ تن انگور برداشت میشد، اما امسال ۴۰۰ تن هم برداشت نشده است!
دامدارانِ سیستان نیز زندگیای بهتر از کشاورزانِ سیستانی ندارند. در روستاهای پیرامونِ هامون
۴۰ هزار دامِ بزرگ و ۸۰۰ هزار دامِ کوچک نگهداری میشوند که اکنون با خشکسالیِ پیشِ رو تامین آبشان شدنی نیست. پیشتر نیز با خشکیِ بسترِ دریاچه و از میان رفتنِ پوششِ گیاهیِ هامون علوفهی موردِ نیازِ این دامها از دیگر استانها تامین میشده است.
حقابهای که دیگر داده نمیشود
با همهی اینها، باز امروزه یک میلیون و ۳۰۰ هزار سیستانی چشم به حقابهی هیرمند دوختهاند؛
حقابهای ۸۵۰ میلیون مترمکعبی در سال که افغانستان از روانه کردنش سرباز میزند و دولتِ ایران نیز توانِ گرفتن این حق را ندارد.
در سالِ ۱۳۵۱، با همکاریِ امریکا، کانادا و شیلی و با رایِ کمیسیونِ بررسیِ حقابهی هیرمند که کمیسیون دلتا نام گرفت، پیماننامهای در کابل میانِ امیرعباس هویدا، نخستوزیر آن زمانِ ایران، و موسی شفیق، نخستوزیرِ وقتِ افغانستان، امضا شد که برپایهی آن در هر ثانیه ۲۶ مترِ مکعب آب (برابرِ ۸۵۰ میلیون مترِ مکعب در سال) حقِ سیستان و دریاچهی هامون شد.
با همهی این، با فروپاشیِ حکومتِ مرکزی در افغانستان، ساختِ بندِ کجکی بر رویِ هیرمند و نصبِ پمپهای انتقال آب به زمینهای کشاورزی از سوی کشاورزانِ افغان در مسیرِ رودخانه، سهمِ ورودیِ آبِ هیرمند به هامون روزبهروز کاهش یافت. در ایران نیز، گسترشِ کشاورزیِ بیبرنامه با بهره از آبِ هامون، انتقالِ بخشی بزرگ از آبِ هامون به زاهدان و نیز چاههای نیمهی زابل، اندکاندک دریاچهی هامون را که هفتمین تالابِ بینالمللی و یکی از ذخیرههای زیستکرهی جهان بود خشکاند. خشکیِ هامون نه تنها یکی از کهنترین دریاچههای جهان را نابود کرد که در پیِ آن سرچشمهی زندگیِ نیم میلیون سیستانی قطع شد، پرندگانِ بومی سیستان کاهش یافتند، گاوِ سیستانی رو به انقراض نهاد، صنایع دستیِ سیستان افول کرد و فقر و ناامنی با افزایشِ فعالیتهای گروههای تروریستی و قاچاقچیانِ موادِ مخدر چنان گسترده شد که به مهاجرتِ گروهی بزرگ از سیستانیان انجامید.
چه باید کرد؟
باید رو به
استفادهی بهینه از منابعِ آبی در زمینهی مصارفِ خانگی، صنعتی، دامداری و کشاورزی آورد.
در زمینهی کشاورزی، باید کشت را بهینه کرد و الگوهایی را سازگار با کمآبی تدوین کرد و فرادستِ کشاورزانِ سیستانی نهاد. برای نمونه، باید از کشتِ هندوانه در سیستان که یک کیلوگرمِ آن ۵۰۰ لیتر آب میخواهد دست کشید و رو به کشتِ محصولاتِ بومی همچون خرما و ... آورد.
در زمینهی زیستبوم نیز با کاشتِ گیاهانِ کمآبخواه پوششِ گیاهیِ سیستان را بازسازی کرد تا بندی استوار در برابرِ بادهای موسمی ساخته شود.
بالاتر از همهی اینها، بایسته است تا با دولتِ افغانستان وارد تعامل و گفتوگوهایی سازنده شد تا با اتخاذِ راهکارهایی مشترک و پیشبردِ سیاستِ برد برد حقابهی هامون را تامین کرد تا به سیستان ـ این کهنسرزمینِ تاریخی و اسطورهای ـ جانی تازه بخشید.