خرداد سال 93 بود که مشخص شد، ناظم يک مدرسه ابتدايي پسرانه در تهران به تعدادي از دانشآموزان مدرسه تجاوز ميکرده؛ آموزش و پرورش هنوز به اين مورد رسيدگي نکرده بود که خبر رسيد معاون يک مدرسه ديگر در همين شهر اين کار را تکرار کرده است.
به گزارش پایگاه خبری فریادگر، آن زمان، مظفر الوندي، دبير مرجع ملي کنوانسيون حقوق کودک و مشاور وزير دادگستري ايران در واکنش به يکي از اين اتفاقها، برخي از اين موارد را رابطهاي دو طرفه دانست؛ يعني هم گرايش ناظم و هم دانشآموز.
علل و عوامل متعددي در تجاوز معلم به دانشآموز وجود دارد؛ برخي از اين علتها را بايد به صورت ريشهاي در جامعهاي جستجو کرد که در آن زندگي ميکنيم؛ عوامل شخصي و روحي و رواني فرد با ريشهيابي شرايط رشد و زندگي فرد متجاوز را هم نبايد از نظر دور داشت؛ از سوي ديگر به اين دليل که چنين اتفاقي در «مدرسه» رخ ميدهد نبايد آموزشهاي مدرسه را براي آگاهسازي فرزندان و والدينشان ناديده گرفت؛ زماني که کودک از ماهيت عمل«تجاوز» آگاه باشد و در صورت رخداد چنين حادثهاي اولياي مدرسه و والدين خود را آگاه کند بيشک اقدامات پيشگيرانهاي هم در زمان مناسب خود انجام خواهد گرفت و ميتوان از اين طريق مانع بروز فاجعه يا فجايع بعدي شد.
تجاوز معلم به دانشآموز
آنچه که مسلم است تجاوز به هر نحوي که باشد تنفربرانگيز بوده و مورد قبح و مذمت جامعه است و مسلمتر از آن اينکه متجاوز قبل از آنکه مجرم باشد، قرباني آموزش غلط و ندانمکاري در جامعهاي است که در آن تجاوز صورت گرفته است. مهدي فتحي که دبير رياضي ناحيه يک شهرستان سنندج است، معتقد است: فردي که مورد تجاوز قرار ميگيرد هم قرباني ملاحظات بيهوده والدين و سيستم آموزشي جامعه - در آشنايي افراد با چنين پديدههايي- است، ضمن اينکه، معلم هم يک انسان همانند همه انسانهاي روي کره خاکي است و او را بَري از هر گناه و اشتباهي دانستن، دور از عقل سليم است .
از سوي ديگر، او تاکيد ميکند که چنين موضوعي صرفا مخصوص کودکان نبوده و تقريبا ميتوان گفت ارتباط چنداني با سن و سال افراد ندارد؛ اما با توجه به ارتباط مستقيم و مداوم معلم و دانش آموزان خردسال، اين موضوع در اين قسمت از جامعه بايد بيشتر مورد توجه قرار گيرد.
بيشتر در کدام مدارس اتفاق ميافتد؟
آموزگار شهرستان سنندج، در خصوص اينکه تجاوز در مدارس بيشتر به کدام نواحي يا بخشهاي کشور مربوط است، ميگويد: موضوع کودکآزاري و تجاوز در مدارس، بيشتر در قسمتهاي حاشيه و روستاها اتفاق افتاده و در مدارس شهري با توجه به گستردگي رفتوآمد معلمان و دانشآموزان و همچنين اولياي دانشآموزان و بالا تر بودن نسبي سطح آگاهي کودکان و خانوادهها، کمتر شاهد وقوع چنين اتفاقاتي هستيم.
فتحي، توضيح ميدهد: در روستاها همچنان که اطلاع داريم معمولا معلم به تنهايي خود همهکاره مدرسه بوده و اولياي دانشآموزان به علت مشغلههاي کاري و همچنين نگاه بيتوجهانه به مسئله کودکان و مدرسه، کمتر به مدارس سر زده، و غالبا کودکان خود را به دست معلمان ميسپارند و به آنها اعتماد کامل دارند. لذا در اينجا اگر معلميداراي اختلالات رواني، به دور از مراقبتهاي ويژه و آموزشهاي بدو خدمت در اين خصوص باشد، ممکن است تسليم وسوسههاي شيطاني شده و همه تعهدات کاري و وجداني خود را زير پا بگذارد و دست به اعمالي بزند که حتي در مخيله ديگر معلمان هم نميگنجد.
معالوصف آنچه که بايد مورد توجه فرادستان قرار بگيرد اين است که در گزينش افراد براي شغل مهم و حساس معلمي، که سر و کار آن با کودکاني است که پيکره آينده اين مملکت را تشکيل ميدهند، دقت فراوان کرده و آيتمهاي روحي و رواني را نيز در کنار ديگر موارد گزينشي بگنجانند. همچنين ميبايست بعد از گزينش و استخدام اوليه واجدين واقعي شرايط، عليالخصوص در مراکز تربيت معلم و پرديسهاي دانشگاه فرهنگيان در کنار دروس تخصصي و عموميارائه شده، و کلاسهاي بدو خدمت معلمان، دورههايي را براي آشنايي افراد با اين پديده و پديدههاي مشابه برگزار کرده و متقاضيان را از هر لحاظ آماده ورود به مدارس و کلاسهاي درس کنند. او در ادامه توضيح ميدهد که البته بروز چنين رفتاري از جانب افراد، وابسته به خيلي مسائل و پيشينه زندگي افراد، شرايط زندگي، محيطي که فرد در آن بزرگ شده و پرورش مييابد، نوع تربيت افراد و از همه مهمتر نوع سيستم آموزشي حاکم بر جامعه است. پس در چنين جامعهاي که کمترين توجهي به امر آموزش و تربيت، و از آن مهمتر متوليان اين امور در جامعه که همان معلمان هستند نميشود، نبايد انتظار مدينه فاضله داشت و همه چيز را در جاي خود متصور شد.
اما در کنار آموزش معلمان، که اين آموزگار از آن ياد ميکند، آموزشهاي ديگر هم لازم است؛ خانوادهها و سيستم آموزشي حاکم بر کشور بايد از پرهيزهايي که به خاطر معذورات بيهوده در آموزش کودکان ميشود خودداري کرده و تا حد ممکن کودکان را براي مواجهه با چنين اتفاقاتي آگاه کنند. فتحي توضيح ميدهد: بيترديد هرچه سطح آگاهي و شناخت قربانيانِ تجاوز و ديگر بزهکاريهاي جامعه بيشتر و بالاتر باشد، از در معرضِ اين جرايم قرار گرفتنشان بسيار کاسته شده، و وقوع اين نوع جرايم در جامعه خيلي کمتر خواهد شد.
تجاوز، دستمايهاي براي سرشکستگي
اما در جامعهاي مانند ايران، وقتي فردي در معرض تجاوز از جانب هر فرد ديگر با هر جايگاهي قرار ميگيرد، قبل از آنکه بهعنوان قرباني و ستمديده نگريسته شود، بهعنوان دستمايه سرشکستگي براي خانوادهاش مورد عتاب قرار ميگيرد؛ فتحي توضيح ميدهد: فرد مذکور و خانواده او توان و تابِ نگاههاي تمسخرآميز اطرافيان و سرزنشهاي بيفکرانه آنها را نداشته و لاجرم مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شده و به دياري مهاجرت ميکنند که لااقل اگر اسمشان در آنجا پخش شده است، خودشان را بهصورت حضوري و از نزديک نشناسند. اينجاست که بايد در ورود به چنين مسئله مهميکه آبروي دو طرف مهاجم و متهاجم در آن مطرح است، خيلي محتاطانه عمل کرده و تا از وقوع قطعي واقعه اطمينان کامل پيدا نکرديم به آن ورود عجولانه با هدف دلسوزي که در پارهاي مواقع کاملا کورکورانه است نکنيم.
ادامه تحصيل متاثر از تجاوز
اين آموزگار اظهار تاسف ميکند که بيشترِ جرايد و رسانهها بيشتر از آنکه به اين اخبار با هدف روشنگري و اصلاح جامعه بنگرند، با هدف جلب مخاطب و پر کردن ستونهاي سايتها و روزنامهها و بخشهاي خبري داغِ رسانهها نگريسته و در قالب کاملا شعاري، خود را دلسوزِ قربانيان تجاوز قلمداد ميکنند. غافل از آنکه با انتشار چنين اخبار داغ و پر مخاطبي، بزرگترين ضربه را در اولين قدم به قرباني تجاوز، در دومين قدم به جايگاه سازماني و حقوقي متجاوز، و در آخرين و مهمترين قدم به کل بدنه جامعه ميزنند. او توضيح ميدهد: بيشک زماني که «عوام»، خبر تجاوز يک معلم به يک يا چند دانشآموز را ميشنوند، قبل از آنکه به جايگاه فردي متجاوز فکر کنند، به جايگاه اجتماعيِ حرفه او فکر کرده و همه معلمان را با چنين نگاهي مورد لطف خود قرار ميدهند و حتي ممکن است از ورود فرزندان خود (عليالخصوص دخترانشان) به مدارس جلوگيري کرده و مانع ادامه تحصيل آنان شوند. که اين مورد در روستاها با توجه به نگاه اوليه بيشتر مردمان روستا در مورد ادامه تحصيل دختران بسيار پرمخاطرهتر ميکند.
به اعتقاد فتحي، بايد اجازه دهيم چنين مواردي بعد از بررسي جوانب و جزئيات آنها به قطعيت کامل برسند، بعد قضاوت کرده و حکم صادر کنيم و اخبار مربوط به آن را منتشر کنيم تا نگاه جامعه را به سمت و سوي باطل منحرف نکرده و بيشتر از آنکه مخرب افکار جامعه باشيم، سازنده فرهنگ صحيح باهم زيستن و از وجود هم بهرههاي مثبتبردن باشيم.
گزارش : آساره کیانی