مراسم تشییع پیکر عسل بدیعی صبح روز 18 فروردین از مقابل تالار وحدت برگزار می شود
وقتی در سال ۱۳۷۶ فیلم «بودن و نبودن» کیانوش عیاری ساخته می شد ، کسی گمان نمی کرد که سرنوشت بازیگر آن مشابه همان باشد که در فیلمنامه به آن اشاره شده است.
به گزارش پایگاه خبری فریادگر، مراسم تشییع پیکر عسل بدیعی روز یکشنبه 18 فروردین ساعت 9:30 صبح از مقابل تالار وحدت برگزار می شود. عسل بدیعی بازیگری که در سن بیست سالگی با بازی در فیلم بودن یا نبودن به عرصه سینمای ایران معرفی شد، روز 12 فروردین به دلیل مسمویت دارویی، دچار مرگ مغزی شد.
بودن یا نبودن اثر کیانوش عیاری راوی داستان زندگی دختری به نام آنیک است که نقش او را عسل بدیعی بازی کرده بود. بدیعی در این فیلم در نقش دختر جواني بازی کرد كه نياز مبرم به پيوند قلب دارد و پس از مصاحبه با يك گروه مستندساز، به همراه پزشك معالجش دكتر نيك نژاد به بيمارستاني مي رود كه پسر جواني به نام امير را ـ كه در شب ازدواجش طي نزاعي دچار ضربه مغزي شده ـ به آنجا آورده اند. دكتر نيك نژاد با ملكي ـ شوهرخاله امير ـ صحبت مي كند تا ميان خانواده و دكتر واسطه شود و براي پدر و مادر امير ماجراي مرگ مغزي را توضيح بدهد. پدر خانواده كه امير را زنده مي پندارد پيشنهاد پيوند قلب را نمي پذيرد. در اين ميان پدر دختري به نام معصومه ـ كه او نيز بيمار قلبي است اما مانند آنيك وضعيت حادي ندارد ـ به قصد خريدن قلب امير براي دخترش به بيمارستان مي آيد و به ملكي پيشنهاد پرداخت پول مي دهد. خانواده امير به خانه برمي گردند. با ورود دكتر نيك نژاد و پيشنهادش براي پيوند قلب امير به آنيك، برادر امير عصباني مي شود و او را با چاقو زخمي مي كند. وقتي تلاش پدر معصومه كه با پول به سراغ خانواده امير آمده به جايي نمي رسد، آنيك كه خود را به زحمت به خانه امير رسانده دچار ناراحتي مي شود و اعضاي خانواده امير او را به بيمارستان مي رسانند. در بيمارستان مادر آنيك نيز به دخترش مي پيوندد و آن دو بار ديگر به سراغ خانواده امير مي روند و موفق مي شوند رضايت پدر خانواده را جلب كنند. با اصرار پدر، مادر نيز رضايت مي دهد و آنيك راهي اتاق عمل مي شود. خانواده امير پس از مراسم خاكسپاري پسر جوانشان با دسته گل به سراغ آنيك مي روند كه عمل پيوند قلب را با موفقيت پشت سر گذاشته است.
به این ترتیب آغاز حضور بدیعی در سینمای ایران با یک مساله اجتماعی همراه بود؛ مساله ای به نام اهدای عضو ، آن هم در سال هایی که با وجود اعلام نظر صریح مراجع تقلید ، هنوز برخی از اقشار مردم دیدگاه درستی نسبت به این مساله نداشتند.
درخشش بدیعی در نقش آنیک در فیلم بودن یا نبودن موجب شد تا سال بعد سیروس الوند دیگر کارگردان مطرح سینمای ایران برای ایفای نقش نسرین در فیلم دست های آلوده سراغ او رود و به این ترتیب پای بدیعی به نقش های سینمای حادثه ای نیز باز شود. این فیلم نیز که مانند فیلم قبلی پی رنگی اجتماعی دارد ، نشانگر تلاش نافرجام چند زوج برای دزدی از یک مراسم عروسی است .
فرزاد موتمن کارگردان بعدی بود که از عسل بدیعی در سال ۱۳۷۹ برای بازی در فیلم هفت پرده دعوت کرد و به این ترتیب عسل بدیعی پس از دو فیلم سینمایی همبازی ستاره آن روزهای سینمای ایران یعنی فریبرز عرب نیا شد.آن هم در یک فیلم اجتماعی دیگر که مساله مشکلات مالی جوانان خمیرمایه داستان آن را تشکلی می داد.
البته هفت پرده تنها فیلم بدیعی در سال ۱۳۷۹ نیست بلکه او در همین سال در فیلم دیگری با نام « از صمیم قلب» نیز به ایفای نقش پرداخته است که این فیلم نیز از پی رنگی اجتماعی و یکی از مسایل حساس آن سال ها برخوردار است. داستان این فیلم اجتماعی از ظاهری عاشقانه برخوردار است، در این فیلم نشان داده می شود که دكتر مهرداد قادري با دختر دلخواه خود ثريا اعتمادي ـ كه خبرنگار خبرگزاري جمهوري اسلامي است ـ ازدواج مي كند و دنيا، دختر همسايه، كه از كودكي با مهرداد بزرگ شده با اندوه بسيار در مراسم عقد مهرداد شركت مي كند. از طريق خبرگزاري به ثريا گفته مي شود كه براي تهيه خبر به بوسني هرزگوين برود. ثريا به رغم مخالفت مهرداد و مادرش به اين سفر مي رود. اما يك روز خبر مرگ ثريا به اطلاع مهرداد مي رسد و او دچار ناراحتي روحي مي شود. دنيا براي كمك به مهرداد بار ديگر وارد زندگي او مي شود و تلاش مي كند تا او را به زندگي اميدوار كند. مهرداد با دنيا ازدواج مي كند اما مدتي بعد ثريا كه به اشتباه تصور مي شد كشته شده به خانه برمي گردد و زماني كه درمي يابد مهرداد همسر ديگري اختيار كرده، خانه را با عصبانيت ترك مي كند. مهرداد به ثريا مي گويد كه به زودي از دنيا جدا خواهد شد و بار ديگر در كنار او زندگي خواهد كرد. دنيا در ملاقاتي با ثريا به او مي گويد كه از مهرداد باردار است، اما حاضر است به خاطر خوشبختي آن ها از او جدا شود. مهرداد در پي ثريا به هتل محل اقامت دنيا مي رود و پيش از آن كه وارد هتل شود آن ها را مي بيند كه در كنار يكديگر از هتل خارج مي شوند.
بازی نقش دنیا در فیلم از صمیم قلب بر عهده عسل بدیعی بوده است که از نگاه بسیاری از کارشناسان در آن زمان ، بازی روان و قابل قبولی نیز از آب در آمده بود.
پس از این حضور درخشان ، بدیعی برای مدت سه سال از پرده های سینما دوری جست تا سرانجام پوران درخشنده از او برای بازی در فیلم شمعی در باد دعوت کرد. شمعی در باد مانند دیگر کارهای درخشنده یک فیلم اجتماعی بود که با گرایش بدیعی نیز هماهنگ می نمود و بازی در آن بار دیگر موجب آشتی بدیعی و پرده های سینما را فراهم کرد.
بدیعی که دیگر به عنوان یک بازیگر از بازی در هر نقشی سرباز می زد پس از همکاری با درخشنده ، به مدت دو سال دیگر از پرده سینما دوری جوئید تا سرانجام در سال ۱۳۸۴ بازی در نقش مهرانه در فیلم «پروانه ای در مه » را پذیرفت . این فیلم نیز که در گونه سینمای اجتماعی دسته بندی می شود از طریق بازگویی زندگي مهرانه باورهاي يك زن را در عرصه دفاع مقدس نشان مي دهد. مهرانه زني است كه در روستا زندگي مي كند. همه تصور مي كنند كه شوهر اين زن در جنگ شهيد شده است و اميدي به برگشت او ندارند. ولي مهرانه چشم به جاده اي دوخته است كه روزي همسرش از آن برمي گردد. سربلند اثر سعید تهرانی در سال ۱۳۸۵ دیگر فیلمی بود که بدیعی در آن بازی کرد . سرانجام کارنامه سینمایی او با بازی در فیلم روز هشتم در سال ۱۳۸۷ به پایان می رسد ، اما در این میان حضور پررنگ او در چند مجموعه تلویزیونی نیز چیزی نیست که ب توان به دست فراموشی سپرد. مجموعه تلویزیونی « تاصبح » نخستین حضور بدیعی در یک مجموعه تلویزیونی بود . این مجموعه روایتی عاطفی از زندگی درهم تنیده چند جوان از اقشار مختلف جامعه از دهه ۵۰ تاکنون است؛ جوانانی که سرنوشتی متفاوت در انتظار هرکدام از آن ها است .
پس از این مجموعه بدیعی بار دیگر در سال ۱۳۸۹ با بازی در مجموعه تلویزیونی زمین انسان ها در یک مجموعه تلویزیونی ظاهر می شود. زمین انسان ها را ابولحسن داوودی برای شبکه ۵ کارگردانی کرد. «زمین انسانها» اثری بسیار تلخ و گزنده است. داستان «زمین انسانها» در یک بیمارستان میگذرد که اتفاقا در آن از بخش زایمان و اخبار خوب نشانی در میان نیست. بخش مغز و اعصاب و قلب است؛ با آمیزهای از دکترهای جوان و باسابقه که بسیار درگیر امور روزمره خود هستند و همین سبب میشود در بسیاری از لحظات آدمهایی عصبی و کجخلق باشند. این نگاه به بیماران نیز تسری مییابد، بیمارانی که در اغلب موارد به بیماریهای مهلک و سهمگین دچارند و این بیماریها در بسیاری از موارد آنها را از پا میاندازد.
ششمین نفر آخرین مجموعه تلویزیونی است که بدیعی در آن بازی کرد. این اثر که در سال ۱۳۹۰ به کارگردانی بهمن گودرزی تولید شد ، از بازی ستارگان نوظهوری مانند پولاد کیمیایی در کنار عسل بدیعی بهره می برد.
همه این آثار کارنامه ای پربار برای بدیعی فراهم کرد که نام او را در خاطره بسیاری ، پیوند خورده با صحنه های درخشان آثارش یاد آور می کند. صحنه های درخشانی مانند صحنه آخر فیلم هفت پرده که عسل بدیعی را در حاشیه بزرگراه مقابل الهیه وآفریقا نشان می دهد در حالی که سر تا پا سفید پوشیده غمگین و مضطرب ایستاده تا شاید مرد جوانی که با او قرار ازدواج گذاشته بیاید یا شاید هم مرد گرفتار یا کشته شده باشد و اصلا نیاید و در این میان مزاحمتهای پی در پی اتومبیلهای آخرین مدل فقط بر استیصال او میافزاید. لباس سفید دختر به ما گوشزد میکند که او در آستانه ازدواج قرار دارد، اما چهره اندوهگین و مضطربش حکایت از فرجامی تلخ دارد.
در آخرین نمای نزدیک فیلم، عسل بدیعی نگاهی کوتاه، اما پر از نفرت به ابرهایی که بالای سرش سنگینی میکنند میاندازد و در حالیکه رفته رفته از حرکت باز میایستد و ناامیدانه در جایی ساکن میماند، ما از او دور و دور و دورتر میشویم.
آن هم هنگامی که می دانیم ، عسل بدیعی در مرگ خود با اهدای اعضای بدنش موجب استمرار زندگی و نجات جان چند انسان شده است . قلب، کلیه ها و کبد عسل بدیعی از جمله اعضای بدن او هستند که اهدا شده اند. به این ترتیب بدیعی در مرگ خود داستان فیلمی را یاد آور شد که با آن به عرصه سینما پا گذاشت، او بودن یا نبودن را این بار با مرگ خود بازی کرد تا این بار آسمان نیز با دوستدارانش بگرید ؛ گریستنی از نوع بودن یا نبودن .....
گزارش:پریس تنظیفی
روحش قرین رحمت الهی.