۱
دوشنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۲ ساعت ۱۹:۳۹

مرگ عسل بدیعی، نمایشی از تقابل انسانیت و شایعه

پریس تنظیفی
مرگ عسل بدیعی، نمایشی از تقابل انسانیت و شایعه
درگذشت عسل بدیعی در ابتدای سال ۱۳۹۲ خورشیدی ، خبر نامیمونی بود که همه را متاثر کرد . او در طول دوران حرفه ای خود نشان داده بود که از استمرار و پشتکار لازم برای این حرفه برخوردار است و می تواند به جایگاهی درخور دست یابد. با این وجود ، خبر درگذشت او ، این معادله را در ذهن همه به هم ریخت و به دنبال آن یک فقدان و یک حس ازدست رفتگی ایجاد کرد.
سوگ یا فقدان ، یکی از واقعیات انکار ناپذیر این دنیا است . ما به دنبال هر فقداني سوگواري مي كنيم اما اين مسئله بعد از دست دادن يك عزيز بسيار مهم تر است. اين نه تنها يك احساس خاص بلكه شامل يك سري احساسات پياپي است كه عبور از آن زمان مي برد و نمي توان به سرعت از آن گذشت.
ما براي كسي كه مدت ها مي شناخته ايم سوگواري مي كنيم. به این ترتیب شهرت می تواند عاملی برای سوگواری عمومی باشد. هرچه فردی که از دست رفته است ، از شهرت بیشتری در جامعه برخوردار باشد و به اصطلاح شناخته شده تر باشد ، دامنه سوگواری برای او بزرگتر می شود و افراد بیشتری مدت بیشتری را به سوگواری برای او می پردازند.
مراسم خاکسپاری عسل بدیعی نمونه ای از این دامنه گسترده ، تاثیر فقدان و سوگواری است. تعداد زیادی از حاضران در این مراسم ، به غیر از آنها که در زمره اقوام و هنرمندان سینما و تلویزیون بودند ، افراد عادی جامعه بودند که خیل جمعیت حاضر در این مراسم را بوجود آورده بودند. این امر نشان می دهد که چگونه شهرت عامل ایجاد حس فقدان و سوگواری در عرصه وسیع اجتماعی شده است و در تعداد زیادی از افراد جامعه بروز کرده است.
اما هنگامی که تعداد زیادی از افراد یک جامعه ، درگیر مساله ای می شوند ، آن مساله از اهمیت اجتماعی برخوردار می شود. به این ترتیب درواقع درگذشت عسل بدیعی ، به عنوان یک بازیگر از اهمیت اجتماعی در خور شهرت او برخوردار است و همین امر یعنی ایجاد حس فقدان و سوگواری جامعه ای که در نتیجه آگاهی از مرگ
جامعه که به یک باره با خبر درگذشت یک بازیگر که از طریق تلویزیون های خانگی با چهره او آشنا بودند ، روبرو شده است ، به دنبال حس فقدان و سوگواری، نسبت به دلیل بروز این فقدان کنجکاو می شود و می خواهد بداند که به واقع چه عاملی موجب از دست رفتن و درگذشت این بازیگر بوده است
بازیگری که انتظار حضور او را در صفحه های تلویزیون های خانگی و پرده های سینماهای کشور داشته اند ، این رخ داد را بدل به یک واقعه مهم برای جامعه می کند که نتیجه نهایی آن تحریک حس کنجکاوی است .
جامعه که به یک باره با خبر درگذشت یک بازیگر که از طریق تلویزیون های خانگی با چهره او آشنا بودند ، روبرو شده است ، به دنبال حس فقدان و سوگواری، نسبت به دلیل بروز این فقدان کنجکاو می شود و می خواهد بداند که به واقع چه عاملی موجب از دست رفتن و درگذشت این بازیگر بوده است.
در این مرحله اگر اطلاعات کافی و دقیق در مورد علت واقعه از طریق مراجع رسمی در اختیار جامعه گذاشته شود ، جامعه می تواند با توجه به اطلاعات روشنی که در اختیارش قرار گرفته است ، خود را بازیابی کند و به شیوه درست نسبت به آن واکنش نشان دهد ، اما اگر این اطلاعات به هر دلیلی از جامعه دریغ شود ، حس کنجکاوی برانگیخته شده جامعه ، ارضا نمی شود و برای رفع نیاز خود به سمت حدس و گمان سوق داده می شود و در دامن شایعات می افتد.
در واقع شایعه عبارت است، از یک گزاره ویژه و گمانی که ملاکهای اطمینان بخش رسیدگی در وجود آن ، وجود نداشته باشدکه به شکل معمول به صورت شفاهی از فردی به فرد دیگر انتقال می‌یابد. البته این روزها شبکه های اجتماعی مجازی و وبگاه های اینترنتی نیز دامنه ای برای بروز و انتقال شایعات هستند.
به نظر می‌رسد که دو شرط «اهمیت» و «ابهام» در انتقال شایعه، قانون اصلی شایعه را توضیح دهد. بدین معنا که فرمول حدت و شدت شایعه را می‌توان به این صورت تعریف کرد: میزان رواج شایعه تقریباً برابر است با حاصل ضرب اهمیت در ابهام موضوع مطروحه در آن شایعه.
به این ترتیب ، درگذشت هنرمندی مانند عسل بدیعی که برای جامعه به دلیل شهرت بازیگر از اهمیت برخوردار است ، در صورت ارایه اطلاعات ناقص و ناکافی به جامعه ، بدل به موضوع شایعاتی می شود که ناشی از
اگر علت درگذشت هنرمند از ابتدا بدون پرده پوشی یا اشتباه در اطلاع رسانی به جامعه منعکس می شد، دامنه شایعه بسیار محدود می شد، آن هم در شرایطی که عسل بدیعی حتی در درگذشت خود نمونه ای بی بدیل از نهایت انسانیت را به نمایش گذاشته است
حس برآورده نشده کنجکاوی عمومی است.
این مساله وقتی شدت می یابد که اخبار منتشر شده در مورد علت فوت متوفی ضد ونقیض باشند ، که در مورد این بازیگر نیز به همین طریق عمل شد ، یعنی خبر نخستین که در اختیار رسانه ها قرار گرفت و علت مرگ را مسمویت دارویی اعلام کرده بود ، در خبر بعدی توسط نزدیکان متوفی نقض شد و علت به گونه ای دیگر بیان شد.
به این ترتیب زمینه برای شایعات مختلف در مورد علت واقعی درگذشت هنرمند مهیا شد و به سرعت شایعات مختلف در جامعه پراکنده شد ، در حالی که اگر علت درگذشت هنرمند از ابتدا بدون پرده پوشی یا اشتباه در اطلاع رسانی به جامعه منعکس می شد، دامنه شایعه بسیار محدود می شد، آن هم در شرایطی که عسل بدیعی حتی در درگذشت خود نمونه ای بی بدیل از نهایت انسانیت را به نمایش گذاشته است .
در واقع او با اهدای اعضای خود ، جان چند نفر را از مرگ و بیماری نجات داد، و این نهایت انسانیت و گذشت است که او از خود نشان داده است و انتظار این بود که در درگذشت این بازیگر ، این مساله به شکل یک نمونه متعالی با ضریب نفوذ بالا در سطح عمومی جامعه مورد توجه قرار گیرد و به عنوان الگویی بی بدیل برای افراد دیگر جامعه مطرح شود.
عسل بدیعی از میان ما رفت و مراسم خاکسپاری او نیز انجام شد ، آن هم در شرایطی که حتی در مرگ خود ، از شهرتش به عنوان بازیگر برای یک الگو سازی اجتماعی استفاده کرد و به جامعه این پیام را متذکر شد که می توانند اعضای پیکر خود را پس از مرگ اهدا کنند تا برای نجات جان دیگران استفاده شوند و به این ترتیب حتی مرگ خود را در جهت نوع دوستی و انسانیت قرار دهند .
شاید به این ترتیب ، عسل بدیعی نمونه ای بی مانند برای دیگر بازیگران و دنیای هنر نیز باشد و به همه هنرمندان کشور یادآوری کند که چگونه می توانند ، از شهرت خود برای گسترش رفتار های انسانی و آموزش عمومی استفاده کنند و مصدر رخدادهای مثبت در جامعه باشد .
کد مطلب: 27084
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *