گره زدنِ دو شاخه سبزه، تمثیلی است از پیوندِ مرد و زن.
جشنِ «سیزده بدر»، روزِ تیر از ماهِ فروردین، واپسین آیینِ نوروز و جشنِ بهاری است که در آن ایرانیان از خانه به در میشوند و به شادی و خرمی و خوشگذرانی میپردازند.
به گزارشِ «
مردمسالاری آنلاین»، در گاهشماریِ کهنِ ایرانی، هر روز از سی روزِ ماه به نامِ یک ایزد است و سیزدهمین روزِ هر ماه ازآنِ «تیر» یا «تیشتر»، ایزدِ باران. ایرانیان در این روز به ستایشِ ایزدِ تیر یا تیشتر میپرداختند و از این رهگذر، وی را در نبرد با دیوِ خشکسالی یاری میکردند. امروزه نیز ایرانیان در این جشنِ کهن به بُستانها، دامنهی دشتها، کنارِ رودها و جویبارها میروند، به شادی و پایکوبی میپردازند و برای سالِ پیشِ رو آرزوی باران میکنند.
در اسطورههای ایرانی آمده است که ستارهی تیشتر فرشتهی باران بود. هرمزد چون جهان را آفرید، تیشتر را به آبیاریِ جهان گُماشت تا کشورهای آریایی را سبز و آباد کند. اهریمنِ بَدنهاد هنگامی که خوبیِ جهانِ هرمزد را دید به آن رَشک برد، خشمگین شد و به ستیزه برخاست. اهریمن، «اَپوش» (دیو خشکسالی) را بر آن گُماشت تا بادِ گرم بوزاند و زمین و چشمهها را خشک، و گیاهان را پژمرده کند. در نبردِ میانِ تیشتر و اَپوش، نخست اَپوش بر تیشتر چیره شد. تیشتر به درگاهِ هرمزد گلایه کرد: «وای بر من، وای بر آبها و گیاهانِ زمین، وای بر مردمان، چرا مردمان از من یاد نمیکنند و مرا نمیستایند تا از ستایشِ آنها نیرو بگیرم و با دیوِ خشکی نبرد کنم. ای هرمزد، ای آفرینندهی جهان، مرا یاری کن و نیرو بخش تا جهان را سیراب کنم.» هرمزد تیشتر را نیرو بخشید و تیشتر به ریختِ اسبی سپید با گوشها و لگامِ زَرنشان به جنگِ دیو اَپوش که به ریختِ اسبی سیاه و بییال و گوش و دُم پدیدار شده بود رفت. نزدیکِ نیمروز، تیشتر بر دیوِ خشکی چیره شد و او را شکست داد و هزار گام از دریای فَراخکَرت دور راند. پس از آن تیشتر بانگِ شادی و کامیابی برآورد: «خوشا بر من ای هرمزد، خوشا بر شما ای گیاهان و آبهای رویِ زمین، خوشا بر شما ای سرزمینهای آریایی. اکنون جویها پُرآب خواهند شد و به سویِ کشتزارها و چمنزارها روان خواهند گشت.»
چنین، روزِ سیزدهمِ فروردین روزی بوده است که همهی ایرانیان برای سالی پرباران برای همهی سرزمینهای آریایی به نیایش و جشن میپرداختند. خوردنِ ناهار در بیرون از خانه و در دامنهی
ایرانیان در این جشنِ کهن به بُستانها، دامنهی دشتها، کنارِ رودها و جویبارها میروند، به شادی و پایکوبی میپردازند و برای سالِ پیشِ رو آرزوی باران میکنند
دشتها و کنارِ رودها، و نیز افکندنِ سبزهی نوروزی در آبِ روان تمثیلی است از دادنِ فدیه به ایزدِ آب، «آناهیتا»، و ایزدِ باران و جویبارها، تیر یا تیشتر.
دربارهی آیینهای سیزده بدر استادِ زندهیاد بهرام فرهوشی در کتابِ «جهانِ فروری» نوشته است: «همهی مردمِ روستاها، از خرد و کلان، و بیشترِ مردمِ شهرها، از بامداد تا شامگاه، به صحرا و کشتزارها روی میآورند و در کنارِ چشمهها و رودها و جویبارها به شادی و بازی و رامش میپردازند. از رسومِ دیگرِ سیزده، گرهزدنِ سبزه برای بازشدنِ بختِ دوشیزگان است ... گره زدنِ دو شاخه سبزه در روزهای پایانِ زایشِ گیهانی، تمثیلی است از پیوندِ یک مرد و زن که میبایستی به هم بپیوندند تا تسلسلِ تولد برقرار گردد و آرزوی گرهزننده که طالبِ همسر است برآورده شود. بازیهای گوناگون و آخرین سرودخوانی و دستافشانیِ پیکِ نوروزی در روزِ سیزده یادگاری از آخرین مراسمِ کارناوالیِ دورانِ کهن است و به ویژه اسبرقصان ... نشانهای از شادیِ ایزدِ تیر در پیروزی بر دیوِ خشکسالی است. و رسمِ بازیهای برد و باختی که در روزِ سیزده معمول است و در آنها یک نفر یا گروهی برنده میشوند، به ویژه مسابقهی اسبدوانی که در برخی از روستاها معمول است، یادآورِ کشمکشِ بینِ ایزدِ باران و دیوِ خشکسالی است و پیروزی یک اسب در مسابقه همانندِ پیروزیِ اسبِ ایزدِ باران است و شادیها و رقصها باقیماندهای از مراسمِ تطهیرِ درونی در سالِ نو است.»
گفتنی است، برخی جشنِ سیزده بدر و آیینِ بیرون شدن از خانه در روزِ سیزدهمِ فروردین را به بدشگونی سیزده پیوند میدهند، ولی چنانکه گفته شد، به باورِ ایرانیانِ باستان، هر روز ازآنِ ایزدی بوده است و بر این پایه، وارونِ برخی فرهنگها، هیچ روزی در فرهنگِ ایرانی بدشگون نیست. این بدشگونی سیزده به ویژه میانِ مسیحیان رایج است؛ چراکه در باورِ آنان به هنگامِ آخرین شامِ پیامبرشان، سرِ سفرهی خوراک سیزده تن بودند یکی از آنان خیانت کرد و جایِ پیامبرِ آنان را به دشمنان آگاهی داد و آنان او را دستگیر کردند و به صلیب کشیدند. از این رو، مسیحیان بر سرِ سفرهی سیزدهنفره نمینشینند.
در پایان باید به یاد داشته باشیم که در جشنِ باستانیِ سیزده بدر، جز ردِ پای خود چیزی در طبیعتِ ایرانزمین بر جای نگذاریم و جز عکس چیزی دیگر نیندازیم.