در تمام سالهای پشتسر، افراد دارای معلولیت، دو دوره بسیار طولانی را طی کردهاند.
ابتدا دوره سخت و جانفرسایی که به نادیده گرفتن "معلول" و ننگ انگاشتن "معلولیت" گذشت. سالهای تاریکی که نگاه نامهربان جامعه، خانواده را بر آن میداشت تا از داشتن فرزند معلول خود شرمنده باشد و تا میتواند او را در پستوی خانه مخفی کند. سالهای ناملایمی که معلول بیآنکه خود بداند از معلولیت خود خجالت میکشید و تن رنجور خود را مایه بدبختی خانوادهاش میپنداشت. او هرگز اعتماد به نفس ورود به محافل اجتماعی را نداشت، هرگز حتی در میان خانواده نیز جایگاهی برای خود متصور نبود، هرگز آموزشهای لازم برای زندگی را فرا نمیگرفت و لذا در درازمدت ناآگاهی نیز به معلولیتش افزود میشد؛ از همینرو امکان یک زندگی عادی نیز از او دریغ میشد. واقعیت این است که معلول، مدتهای زیاد و سالهای دراز، هیچ چیز نمیخواست نه آنکه نخواهد بلکه حقی برای خود تصور نمیکرد. رفتارهای نادرست اطرافیان به او فهمانده بود که او نان خور است، زیادی است، اضافه است و هیچ دستاوردی برای خانواده به همراه ندارد.
نگاهها به او میگفتند تو نه میتوانی کار کنی تا در اقتصاد خانواده سهیم باشی و نه به ازدواج و رفتن همیشگیات از خانه امیدی هست، لذا فرد دارای معلولیت بهصورت خودآموخته از تمام حقوق انسانیاش چشم میبست و به گوشه انزوا و تنهاییاش میرفت و سکوت تنها چیزی بود که مبتوانست اختیار کند.
فرهنگ جامعه در برههای از زمان به قدری ضعیف بود که گاه حتی حاضر به وصلت فرزندان خود با خانوادههای که فرزند معلول داشت نمیشدند. و در مقابل دیده میشود که برخی خانوادهها برای اینکه ازدواج فرزندان تندرست خانواده به مخاطره نیفتد، فرزند معلول خود را تا مدتها از دید خواستگاران و خانوادههایشان دور نگاه میداشتند. سالهای تلخی که به مبارزه برای تثبیت حق زندگی معلولان گذشت. عمری که در کوچه پسکوچههای نگاه حاکی از ترحم و سزاوارِ صدقه بودن به معلولیت سپری شد. سالهای دردناکی که افراد دارای معلولیت به جای برخورداری از حمایت، سالهای عمرشان را دردمندانه به فریاد برای اثبات وجودشان میگذراندند.
و حالا؛ سالهای اخیر!
سالهایی که به فریب و بازی دادن میگذرد. جامعهای که ظاهرا دستهایش را برای به آغوش کشیدن معلول گشوده اما این آغوش باز سالهاست که در از پشت شیشهای غیرقابل نفوذ، قابل مشاهده است. آغوشی که واقعی نیست و ابعاد آن در طول و عرض همان شیشه خلاصه میشود.
دست کم ۱۴ سال از مفتوح بودن پرونده تصویب قانون جامع حمایت از حقوق معلولان میگذرد و در تمام این سالها هر بار که اندکی امید به این اقلیت بزرگ رخ مینماید دستهای پنهانی همین کورسوی امید را ناامید میکنند و معلولان لاجرم دویدن را از سر آغاز میکنند. اجرای قوانین مربوط به معلولان به رویایی دست نیافتی بدل شده، تعدادی بیشماری از معلولان از دستیابی به پیشپا افتادهترین حقوق خود نیز ناامید شدهاند.
قانون استخدام معلولان هرگز در این کشور اجرا نشد و بسیاری از معلولان علیرغم داشتن تحصیلات حالا دیگر به سنی رسیدهاند که حتی اگر قانون اجرا نیز بشود، آنها دیگر شرایط احراز شغل را ندارند.این افراد حتی از تامین نیازهای اولیه درمان خود نیز درماندهاند و دولت در خلال افزایش تورم و فشارهای اقتصادی کشور هنوز برنامهای برای پشتیبانی از این قشر ارائه نداده است.
این سالهایی که به همین آسانی میگذرد مهمترین سرمایه افراد دارای معلولیت یعنی عمر عزیزشان را با خود میبرد و این سرمایه عظیم که بسیار آسان به بازی گرفته شده، دیگر هرگز به این افراد باز نخواهد گشت.
اکنون سالهاست که همه ارکان حاکمیتی دم از توجه به نیازهای معلولان میزنند، خواستههای این طیف را بهحق میدانند و بر تامین آن قول مساعد میدهند اما هر سال از این مزرعه قحطی زده دریغ و درد درو میشود.
سازمان برنامه و بودجه در یک اقدام عجیب بودجهای برای اجرای قانون جامع حمایت از حقوق معلولان -قانونی که کمتر از یکسال از تصویب آن میگذرد- منظور نمیکند و
بر دغدغه چند میلیون نفر دامن میزند و موجب میشود این طیف وسیع پس از ۱۳ سال دوندگی برای تصویب قانون، حالا آماده دوی ماراتن دیگری برای تخصیص بودجه بشوند.
سایه بیاعتنایی به قشر دارای معلولیت و بهعبارتی عوامفریبی هرگز دست از سر این گروه برداشته نشده و آنچه البته به جایی نرسد فریاد است.
نادیده گرفتن معلولان بین دولتهای مختلف همواره یک امر عادی بوده و به جرات میتوان گفت این تکاپوی فرهنگی که اخیرا در مورد نگرش به معلولان ایجاد شده نیز محصول درایت و تلاش سمنها، فعالان حوزه معلولیت و آنهایی است که هماره درد انسانیت داشتهاند.
جامعه معلولان ایران، ناملایمات زیادی از سر گذراندهاند. گاه قربانی امیال و منافع شخصی و گروهی قرار گرفتهاند و گاه سالهای درازی را در بیتوجهی و انزوا به سر کردهاند.
این گروه مظلوم، درد کشیده و آسیبپذیر حالا سالیان سال است که در وطن خود غریبهاند.
در وطن بدون حامی
در وطن بدون پشتیبان
* خبرنگار حوزه معلولین