۰
يکشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۲۹
برای ابوالفضل زرویی نصرآباد

مصیبت، یاد، شرف، خاک

۱. مصیبت برای بزرگان وقتی می روند نمی شود مرثیه نوشت ؛ هر چند نابهنگام رفته باشند . آنهایی که در روزهای عمرشان چنان که باید زیسته باشند ، مرگ برایشان مصیبت نیست ؛ زیر و بم جهان را دیده اند و برای رسیدن به قله و اوجی که نیست ، دست و پا نمی زنند ؛ و به حرف فروغ رسیده اند که تمام این راه های پیچاپیچ در آن دهان سرد مکنده ، به نقطه تلاقی و پایان می رسد . اما برای ما که هنوز این طرف ایستاده ایم و آنطور که باید زندگی نکرده ایم و خیال می کنیم هزار کار نکرده باقی است، رفتن بزرگانی چون ...
مصیبت، یاد، شرف، خاک
۱. مصیبت
برای بزرگان وقتی می روند نمی شود مرثیه نوشت ؛ هر چند نابهنگام رفته باشند . آنهایی که در روزهای عمرشان چنان که باید زیسته باشند ، مرگ برایشان مصیبت نیست ؛ زیر و بم جهان را دیده اند و برای رسیدن به قله و اوجی که نیست ، دست و پا نمی زنند ؛ و به حرف فروغ رسیده اند که تمام این راه های پیچاپیچ در آن دهان سرد مکنده ، به نقطه تلاقی و پایان می رسد . اما برای ما که هنوز این طرف ایستاده ایم و آنطور که باید زندگی نکرده ایم و خیال می کنیم هزار کار نکرده باقی است، رفتن بزرگانی چون ابوالفضل زرویی نصرآباد ، مردن بخشی از وجود خودمان است ؛ مردنِ کارهای نکرده مان و آرزوهای بزرگمان که تجسمش را در وجودی آنها می دیدیم ... و حالا دیگر یک دنیا با آنها فاصله داریم . اگر مصیبتی هست ، مصیبت خود ماست .
 
۲. یاد
همیشه خجالت می کشیدم بگویم که طنز می نویسم ؛ چون می دیدم  که عمران صلاحی و منوچهر احترامی و ابوالفضل زرویی طنز می نویسند . در میان اینها زرویی از نسل خودم بود و  حجت را بر من تمام می کرد! اگر "تذکره مقامات" می نوشت معلوم بود که تذکره الاولیای عطار را با دقت خوانده و سبک نوشتاری شیخ نیشابور ملکه ذهنش شده و حالا می تواند نقیضه اش را به طنز بنویسد ؛ اگر شعرنو گل آقایی می سرود معلوم بود که آنقدر از نیما وشاملو و فروغ و اخوان و سهراب سپهری خوانده که ظرایف و امکانات شعر در قلمش باشد و بتواند طنز را در آن قالب بریزد ؛ و اگر مثنوی طنز می گفت معلوم بود که چنان با جهان و زبان  مولانا و سعدی اخت است که سهل و ممتنع شعر می گوید ؛ چنان که انگار بی تکلف ، سخن می گوید :
"ای جماعت، چطوره حالات‌تون
قربون اون فهم و كمالات‌تون
گردنتون پیش كسی خم‌نشه
از سربنده، سایه‌تون كم‌نشه ..."
او به جایی رسیده بود که طنزنویسهای بعد از خودش ، با استعدادها و بی استعدادهای مدعی ، کم مطالعه ها و بی مطالعه ها ، پرنویسها و کم نویسها نمی توانند به آن برسند . زرویی پیش از اینکه طنز نویس باشد ، ادیب بزرگی بود .
 
۳. شرف
 وقتی چنین باشی  ، عمری در دنیای عطار و مولانا و حافظ گشته باشی و از خرمن تصوف و تهذیب خوشه چیده باشی ؛ دیگر نمی توانی به هر قیمتی نان بخوری . نه چاپلوسی را شان خود می دانی و نه ریاکاری را انسانی ... تنها می شوی ، مثل قیصر ، مثل زرویی نصرآباد . می بینی که آدمها چطور رشد می کنند و صاحب ثروت و موقعیت و منزلت می شوند اما تو نمی توانی از آن راه بروی ؛ می دانی که با مجیزگویی می توانی گوی سبقت را از دیگران بربایی و راحت زندگی کنی ، اما حیا و شرفت اجازه نمی دهد .
روزگار غریبی است نازنین ...
 
۴. خاک
زرویی را به خاک خواهیم سپرد . جامعه ای که سالهاست محو ادا و اطوار سلبریتی هاست ،  زرویی را سالها پیش به خاک سپرده است . حیف ... حیف از او که میان ما زیست .
محمدحسین روانبخش
 
کد مطلب: 98382
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *