روز شنبه از سوی رئیس جمهور به مناسبت شهادت تعدادی از مأموران جان بر کف آتشنشانی که در جریان آتشسوزی ساختمان پلاسکو جان خود را از دست دادند روز عزای عمومی اعلام شد در حالی که بهتر می بود این روز را، روز سهلانگاری مسئولان و مدیران این مملکت نسبت به انجام وظایف و مسئولیتهایشان مینامیدند تا در تقویمها ثبت شود و همیشه به یادمان بماند عدم احساس مسئولیت و سهلانگاری، و تساهل و تسامح در انجام وظیفه به ویژه آنجا که پای جان و مال مردم در میان است چه فجایعی به بار میآورد. و به این فکر کنیم که چه راحت میشد از فاجعهای که پلاسکو را به تلی از خاک و آهنپاره تبدیل کرد و مرگ دست کم بیست آتشنشان را رقم زد جلوگیری کرد و ما نکردیم. چرا که ما عادت کردهایم و اصلاً جزیی از طرز فکر و باور زیستیمان شده است که همیشه پشت سر حوادث حرکت کنیم و در برابر هر رویدادی همیشه و در هر شرایطی به ناچار رفتاری انفعالی داشته باشیم و هرگز این واقعیت ساده و کاملاً قابل فهم را درک نکنیم که میتوان از بروز بسیاری از حوادث جلوگیری کرد و در برابر حوادث زانو نزد؛ حتی اگر حادثه، افتادن شهاب سنگی از آسمان باشد.
نگاهی به سابقه و چگونهگی بروز فاجعه پلاسکو و نابود شدن بیش از 1500 میلیارد تومان کالا و سرمایه مردم و از همه مهمتر شهادت بیست انسان فداکاری که جانشان را در این آتشسوزی از دست دادند به روشنی نشان میدهد اگر مسئولان و مدیران شهری که یکی از مهمترین وظایفشان تأمین امنیت شهروندان و بناهای شهری است به وظایفشان عمل میکردند و زد و بندهای پیدا و پنهان و سودجوییهای آزمندانه در کار نبود امروز نه ساختمان پلاسکو فروریخته بود و نه مملکتی داغدار بود.
رئیس شورای شهر تهران یعنی نهادی که باید نماینده مردم در برابر مسئولان مدیریت شهری باشد در نماز جمعه میگوید: در طول سه سال اخیر چهارده نامه برای مالکان و مدیران ساختمان پلاسکو فرستادیم و اخطار دادیم و اعلام کردیم که ساختمان ایمن نیست و باید ایمنسازی شود اما آنها توجه نکردند. البته او نمیگوید چهکسانی؟ بنیاد مستضعفان یا کسانی که صرفاً مالک یک یا دو دهنه مغازه در این ساختمان بودهاند؟ در واقع رئیس محترم شورای شهر تلاش میکند با این سخنان راهی به بیراهه باز کند و بار مسئولیت و قصور را از دوش شورا و مدیران شهری بردارد و کسبه پلاسکو را مقصر جلوه دهد. البته پیش از ایشان هم یکی دیگر از اعضای شورای شهر از ارسال هفت نامه بی اثر طی سه سال گذشته سخن گفته بود و همین اختلاف صددرصدی در مورد تعداد نامههای ارسال شده برای مالکان و مدیران! پلاسکو خود نشان دهنده وجود تشتت و نابسامانی در شورایی است که باید ناظر بر عملکرد مدیریت شهری باشد. گمان میکنم پذیرش این تشتت به انصاف نزدیکتر باشد تا متهم کردن یکی از دو گوینده به دروغگویی. اما در گفتههای آن عضو محترم شورای شهر نکته مهمتری نیز وجود داشت که گفتند؛ قانونگذار فقط ارسال نامه و اخطار را مصوب کرده است! گفته ایشان به این معناست که سیستم مدیریت شهری مجوز قانونی برای حرکتی فراتر از اخطار ندارد در حالی که قانون به صراحت حق جلوگیری از ادامه فعالیت هر مغازه یا مرکز خرید یا بنای عمومی دیگری را که مالکانش الزامات قانونی و از جمله ایمنسازی را نادیده میگیرند به شهرداری داده است، کاری که مسئولان شهرداری در مورد ساختمان پلاسکو نکردند. در حالی که بارها دیدهایم که یک واحد صنفی به دلیل کمترین تخلف با برخورد قهری شهرداری روبرو شده و حتی جلو آن تیغه کشیدهاند. البته یکی دیگر از اعضای شورای شهر در برنامه تلویزیونی عصر روز جمعه به مسئله دیگری اشاره کرد که گفتههای آن عضو دیگر شورای شهر را که گفته بود قانونگذار تا حد اخطار را مصوب کرده است نفی میکند. سردار طلایی در این برنامه تلویزیونی با ذکر این نکته که همه ی ما در حادثه پلاسکو مقصریم به صراحت میگوید: ما اگر پلاسکو را پلمپ میکردیم سه هزار نفر بیکار میشدند! و این یعنی اعتراف به این که میتوانستند ساختمان پلاسکو را تا برطرف شدن ضعفهای ایمنی پلمپ کنند اما نکردند. چرا؟ آیا تعاملی درمیان بوده است؟ آیا سرنوشت ساختمان پلاسکو به هر دلیل ویرانی بود؟ یا با وجود همه اشکالاتی که در سیستم ایمنی پلاسکو وجود داشت و منجر به صدور چهارده یا هفت نامه و اخطار از سوی مدیریت شهری شد وقوع حادثهای که اتفاق افتاد قابل پیشبینی نبود؟ آیا بیکار شدن سه هزار کارگر برای مدت یک هفته یا یک ماه فاجعهای فراتر از سوختن میلیاردها تومان کالا و سرمایه و فرو ریختن ساختمان پلاسکو و مرگ هولناک دست کم بیست مأمور آتشنشانی و به احتمال، افراد دیگری از بین مردم عادی بود؟ آیا نمیشد در آن مدت فرضی که پلاسکو پلمپ میشد به آن سه هزار نفر کارگر حقوق بیکاری داد؟ همان حرفی که آقای وزیر کار مجبور شد بعد از حادثه در برابر دوربین تلویزیون و برای نشان دادن مراتب همدردی خود بر زبان بیاورد که به همه کارگردانی که در حادثه پلاسکو بیکار شدهاند حقوق بیکاری میدهیم!
واقعیت این است که وظیفه مدیران شهری بسیار فراتر از قطع درختان و صدور مجوز برای ساختن برجهای آسمانخراشانه یا دو طبقه و سه طبقه کردن اتوبانها به منظور گشودن گرهای از گرههای ترافیک و حفظ رونق بازار خودروهای تولید داخل و بسته نشدن راه تجارت و فروش خودروهای خارجی است. وظیفه آنها بیش از هر چیز حفظ امنیت و سلامت مردم شهر و بناهای آن است چون شهر بی مردم نیازی به مدیر و مسئول هم نخواهد داشت.
در همین دو روز گذشته برخی از مسئولان و اعضای شورای شهر از وجود دهها ساختمان دیگر که فاقد امکانات ایمنی است در همان محدوده خیابان جمهوری سخن گفتهاند و اینکه این ساختمانها هم در معرض آسیب است و حادثهساز. اما نگفتهاند که در مورد ایمن سازی آنها چه خواهند کرد. آیا باید منتظر فجایع دیگری بود؟ آیا برای ایمنسازی آن هفتصد یا هفت هزار دستگاه آسانسوری که در بناهای عمومی شهر کار میکنند اما ایمنی لازم را ندارند و به گفته خود آنها استاندارد نیستند کاری انجام دادهاند؟ یا زنجیره این حوادث ناگوار همچنان ادامه خواهد داشت؟ سخن دیگر اما در مورد امکانات رویارویی با حوادث غیرمترقبه است. تصاویری که به هنگام اطفاء حریق ساختمان پلاسکو قبل از فرو ریختناش از تلویزیون پخش میشد آشکارا حکایت از کافی نبودن تجهیزات آتشنشانی برای اطفاء حریق به ویژه در ساختمانهای بلند داشت. جرثقیلهایی که به دشواری تا طبقه نهم یا دهم ساختمان بالا رفته بود و آتشنشانان تلاش میکردند با استفاده از فشار آب آن را به داخل طبقات بالاتر که دچار حریق شده بود برسانند نشاندهنده این واقعیت بود که هر اتفاق مشابهی در برجهای ساخته شده در تهران به معنای بروز فاجعه دیگری خواهد بود فاجعهای که در آن باز هم عدهای قربانی خواهند شد و سرمایههایی به باد خواهد رفت و این حکایت تا زمانی که مدیران شهری ما به درستی مسئولیتهایشان را نشناسند و به وظیفه عمل نکنند باقی است و پرسش اینکه آیا با مسببان واقعی این فاجعه برخورد خواهد شد و اصلاً دستگاهی و کسانی به عنوان مقصر شناخته میشوند تا دستکم مرهمی بر زخم دل مردم باشد یا مثل همیشه باید منتظر ماند تا آبها از آسیاب بیافتد و دفتر این فاجعه نیز بسته شود؟