پیش از آغاز شمارش آرای الکترال ایالات متحده آمریکا کمتر کسی فکر می کرد که شخصیتی که ابتدا در عرصه سیاسی «نادیده» انگاشته می شد، سپس «مورد استهزا» قرار می گرفت و بعد «مورد نفرت» واقع شد، در مرحله آخر بتواند «رئیس جمهور» قدرتمند ترین کشور جهان شود.
هیلاری کلینتون و هواداران او به علاوه قریب به اتفاق تحلیلگران سیاسی در آمریکا و سایر نقاط جهان، تقریباً مطمئن بودند که چهل و پنجمین رئیس جمهور آمریکا هم او خواهد بود؛ نظرسنجی ها هم این را تأیید می کرد. امّا از اولین ساعات اعلام نتایج، مشخص شد که دونالد ترامپ از رقیب دموکرات خود پیش افتاده است. در ابتدا گمان غالب بر این بود که این روال تغییر خواهد کرد و با شمارش آرای ایالت های کلیدی، کلینتون رقیب خود را پشت سر خواهد گذاشت اما چنین نشد و هر چند در مقاطعی او به ترامپ نزدیک شد اما هیچگاه به او رسید و از راه یافتن به کاخ سفید در عین ناباوری باز ماند.
اما دلایل گرایش مردم آمریکا به ترامپ چه بود؟
1- مخالف خوانی های ترامپ شاید مؤثرترین دلیل پیروزی او بود. در طول تاریخ اخیر آمریکا همیشه کسانی موفق شده بودند به کرسی ریاست جمهوری تکیه بزنند که کارنامه سیاسی پرباری از خود داشته باشند. ترامپ اما بی هیچ سابقه فعالیت سیاسی نه تنها این روش را به چالش کشید بلکه توانست از آن بهره حد اکثری نیز ببرد.
هیلاری کلینتون سابقه موفقی در عرصه سیاست آمریکا داشت. سالها فعالیت در جایگاه سناتور، وزیر امور خارجه و همچنین بانوی اول آمریکا بودن از وی یک سیاستمدار کار کشته ساخته بود. در مقابل اما دونالد ترامپ بی هیچ سابقه فعالیت سیاسی، شخصی سطحی در این زمینه به نظر می رسید. نظر به همین موضوع و تطبیق آن با انتخابات گذشته آمریکا به راحتی می توانست هر تحلیلگر سیاسی را قانع نماید که کلینتونِ کار کشته، ترامپِ نو رسیده را پشت سر خواهد گذاشت. اما ترامپ نه تنها قصد نداشت عقب نشینی کند بلکه تصمیم داشت که نقایصش را تبدیل به نقطه قوّت کند. وی با حمله آشکار به پیشینه سیاسی کلینتون و بزرگ کردن نقطه ضعفها نه تنها از این بابت کم نیاورد بلکه توانست حد اکثر بهره را ببرد. وی توانست کلینتون و حتی همه سیاستمداران را مقصر در وضع کنونی آمریکا که مطلوب مردم نیست، بداند. در مقابل اما کلینوتن گذشته ای سیاسی از ترامپ را در برابر خود نداشت تا به سوی آن هدف گیری کند و بر آن بتازد. ترامپ گویی در یک دعوای یکطرفه هر چه خواست به سیاست وی حمله ور شد.
از سوی دیگر مردم آمریکا نیز مثل هر مردم دیگری می توانند خواهان تغییر و شکستن قواعد موجود باشند. ترامپ الگوی مناسبی برای این قشر از مردم ایالات متحده بود که از روال عادت شده انتخاباتی و سیاسی موجود خسته شده بودند. ترامپ نماد شخصی بود که نه تنها از این نظام نبود و از آن دفاع نمی کرد بلکه بی محابا به سمت آن حمله ور می گشت همان چیزی که برای بسیاری از تحوّل خواهان مطلوب بود. در واقع، رأی مردم به ترامپ به گونه ای اعتراض آنها به جریان غالب حاکمیت در آمریکا بود و الّا فردی با سابقه سیاسی صفر ، آن هم بعد از آن همه تخریب نمی توانست نظر مردم را به خود جلب کند. تمامی این برتریها فقط و فقط در سایه کارنامه سفید ترامپ در میدان سیاست بود.
حمله نخبگان، رسانه ها، نهادهای رسمی و حتی بخش متعادلتر جمهوری خواهان به ترامپ نیز نه تنها به ضرر وی تمام نشد بلکه از وی چهره ای مظلوم ساخت که یک تنه در مقابل نظام سیاسی پر قدرت در حال مقاومت است. هر چه رسانه ها با قصد تمسخر و یا ایجاد نفرت از او منتشر می کردند یا مستقیماً به نفع ترامپ تمام می شد و او را در مظلوم نمایی کمک می کرد یا این که با بدل وی بی اثر و یا تبدیل به نقطه قوّت می شد.
حمله کلینتون به ترامپ در مسائل اخلاقی با بدل و جدل وی رو برو گشت. ترامپ تنها کافی دید که رسوایی های بیل کلینتون همسر هیلاری و رئیس جمهور اسبق آمریکا را یاد آور شود تا حربه دموکراتها را به خودشان بازگرداند. وقتی که مخالفانِ کاندیدای جمهوری خواه آمریکا، وی را متهم کردند که 18 سال مالیات نداده وی گفت که شخص موفقی در تجارت و اقتصاد است و خوب می داند که چگونه سرمایه خود را به صورت قانونی حفظ کند. وی عملاً این حمله را بدل به نقطه قوت خود در برابر مردمی نمود که خسته از برون گرایی سیاست آمریکا به دنبال یک چهره اقتصادی محض می گشتند که اقتصاد داخلی را نیروی افزونتری بخشد.
در مقابل امّا حمله ترامپ به کلینتون تحت عناوین ایمیلهای افشا شده از وی در زمان تصدی وزارت خارجه و تأکید بر ضعف جسمانی او بی هیچ پاسخ قانع کننده ای به مذاق رأی دهندگان آمریکا خوش آمد.
2- این شگفتی بزرگ را شاید بتوانیم پیروزی دلواپسان آمریکا نیز بنامیم. اوباما در هشت سال گذشته چهره ای از خود ساخت که میل به استیلای نظامی کمتری در آن مشاهده می شد. کلینتون نیز در تبلیغات خود گرچه در حد اوباما بدین روش پایبند نشان نمی داد ولی تأکیدات زیاد او بر حقوق بشر، حقوق اقلیتها و مهاجران، ملایمت خاصی را از او به نمایش می گذاشت که به مذاق آمریکاییانی که عادت کرده اند کشور خود را در مقابله با دیگران محکم و استوار و توأم با استیلای آمریکایی ببینند خوش نیامد. کلینتون گرچه توانست با این مباحث رأی اقلیتها را به سمت خود جلب نماید اما رأی کثیری از مردم سفید پوست آمریکایی را از دست داد. این طبقه از آمریکاییان می اندیشیدند که در نگاه دموکراتها روز به روز نادیده تر گرفته می شوند و ارزشها آمریکا در میان هجوم رنگین پوستان و غیر مسیحیان در حال نابودیست. وعده های ترامپ تحت عناوینی مانند کشیدن دیوار حائل بین آمریکا و مکزیک، ممنوع الوورد کردن مسلمانان به ایالات متحده، محدود کردن مهاجران، استفاده از بمب اتم، پاره کردن برجام و نظایر این ها برای این عده نوید آمریکای قدرتمند با حفظ ارزشهای آمریکایی بود.
در واقع ، نیاز جامعه آمریکا به اقتدارگرایی - که ریشه تاریخی دارد - در 8 سال ریاست جمهوری اوباما، ارضا نشده بود و این، دقیقاً همان نقطه ای بود که ترامپ روی آن دست گذاشت و با عباراتی مانند «آمریکا بار دیگر قدرتمند خواهد شد»، «آمریکا را از نو خواهیم ساخت» و ... حس اقتدارگرایی آمریکایی ها را معطوف به خود کرد و آمریکایی ها احساس کردند که "تغییر" با او محقق خواهد شد.