وقتی مشغول بازی کودکانه بودم و پدرم آمد و گفت : « بیا، باید به مدرسه بروی»، احساس کردم که دارم لذت بازی را از دست می دهم و به جایی می روم که نمی دانم چه جور جایی است. به همین سبب پا به فرار گذاشتم. اگر می دانستم که شادمانگی دانش چقدر لذتبخش است به سوی مدرسه می دویدم، به جای آنکه از آن بگریزم.
برنامه درسی ملی جدید ایران رویکرد آموزش و تربیت را، هدایت دانش آموزان به مراتبی از حیات طیّبه می داند.(برنامه درسی ملی، ص 11) حیات طیّبه یعنی یک زندگی سالم ایمانی، جسمانی و ذهنی. نظام آموزشی کشورهای پیشرفته امروز جهان هم به دنبال همین هدف است. آنها می خواهند شهروندان خوب تربیت کنند. شهروندانی که درسه عرصه ذهنی، جسمی و معنوی به طور هماهنگ و موزون رشد کنند و شکوفا شوند. این نکته بدین معنی است که بی اعتنایی به هریک از این عرصه ها ی سه گانه موجب نقصان امرخطیر تربیت می شود. توجه به نظم ذهنی، نظم بدنی و نظم روحی که امروزه در فرهنگ مغرب زمین مشاهده می شود تا به این وسیله شهروندانی خوب را تربیت کنند، ادامه نظام تربیتی ایران، یونان، و روم باستان است. اصطلاح «کالس کاگاتس«(انسان توانا به تن وروح)و اصطلاح «جنتلمن»انگلیسی، منشأ این تربیت را به خوبی نشان می دهد.» (یگر:1376:ص:40)
در فرهنگ و تمدن اسلامی نیز از ابتدا به این سه عرصه توجه شده است:
اول) بدن :
إنّ علیک لبدنک حقّا(بدن تو برتو حق دارد)که از آن حقوق می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
- تغذیه(فلینظرالانسان إلی طعامه-قران کریم/ عبس/آیه24 – انسان باید به غذایش بنگرد)،
- بهداشت جسمی(النظافه من الایمان- نظافت از ایمان است)
- ورزش،تحرک و پیاده روی برای جلوگیری از تنبلی(محجة البیضاء:الجزء الخامس:ص 126)
- آموزش شنا و تیراندازی و سوارکاری.
رولو می(1909-1994)روانشناس اگزیستانسیال (وجود گرا) شجاعت را به چهار قسمت تقسیم کرده که قسمت نخست آن شامل شجاعت جسمانی است که تعریف جدیدی از این شجاعت را ارائه می دهد و می گوید:
« استفاده از بدن نه برای پرورش بدنسازان، بلکه برای پرورش شعور، یعنی رشد و پرورش ظرفیت های آدمی برای گوش فرادادن با جسم.» سپس به گفته فردریش نیچه استناد می کند که او گفته است :
« ما باید یاد بگیریم که با جسم خود بیاندیشیم» و معنای آن این است که برای جسم یا بدن به عنوان وسیله ای برای همدلی با دیگران، به مثابه ابزار خویشتن به عنوان چیزی زیبا و منبعی غنی از شادی و شعف ارزش قائل شویم.»(شجاعت خلاقیت : 1392:ص 15)
دوم)ذهن :
اطلبوا العلم و لو بالصیّن«دانش را به دست آورید هرچند که لازم باشد به چین سفرکنید.(محجة البیضاء:الجزء الاول :ص 43)
سوم) روح:
قولوا لااله الا الله تفلحوا«بگویید خدا یکی است تارستگار شوید.(اعتقاد دینی)
النجاه فی الصدق«نجات در راستگویی است.(اخلاق)
الدعاء مخ العباده«دعا مغز عبادت است.(دعا و نیایش)
اکنون پرسش این است که آیا نظام های آموزشی کشور ما به این سه عرصه توجه می کنند و میزان توجه آنها چقدر است؟
- نخستین پایگاه آموزشی، خانواده :
مادر و پدر، نخستین افرادی هستند که به آموزش فرزند خود اقدام می کنند. این که خود آنها در چه شرایطی تربیت شده اند، در تربیت فرزندشان بسیار موثر است.
روزی هنگام پیاده روی عصرگاهی با یکی از همسایگان که خانم جوان تحصیل کرده ای بود و همراه پسر دوازده ساله اش آمده بود تا از او هنگام دوچرخه سواری مراقبت کند، هم سخن شدم و گفتم : چرا اجازه نمی دهی که فرزند شما مستقل باشد و خودش دوچرخه سواری کند؟ پاسخ داد : «جامعه ناامن است.» و برای اثبات ادعایش گفت: «من خودم گاهی که منتظرتاکسی هستم مزاحمت هایی را می بینم حالا چه رسد به این بچّه. گفتم:« ولی الان به سن و سال فرزند شما کسانی هستند که به تنهایی نان آور یک خانواده هستند.» و... هرچند ظاهرا مجاب شد اما رفتار حمایتی فراوان او که بعدا مشاهده شد نشان دهنده نگرانی او برای تربیت فرزندش بود. مانند بسیاری از خانواده های دیگر که با هدف خدمت به فرزندشان آن ها را ضعیف بارمی آورند. هم به لحاظ جسمی، هم به لحاظ ذهنی و هم به لحاظ روحی. برای رفتن بچه ها به مدرسه از دم آسانسور آنها را سوار اتومبیل کرده و درست مقابل مدرسه پیاده می کنند که مبادا کمی راه بروند و در بازگشت هم درست مقابل مدرسه اتومبیل خود را دوبله پارک می کنند و ایجاد ترافیک کرده و به استقبال فرزند می روند و کیف و کتاب او را می گیرند که مبادا خسته شوند و آنها را به خانه می آورند. البته پاره ای از والدین هم به دنبال یک مدرسه بسیار خوب هستند که به قول استاد محمدرضا سرکارآرانی، تمام مسئولیت را گردن مدرسه بیاندازند. عده ای هم دنبال مدرسه ای هستند که تربیت مذهبی آن به جنبه علمی اش بچربد. تماشای تلویزیون، استفاده بلند مدت از گوشی های همراه و نشستن های طولانی را به این کم تحرکی اضافه کنید، نتیجه اش می شود ضعف جسمی، ضعف اراده و عدم استقلال و وابستگی بیش از حد به والدین تا جایی که پس از تشکیل خانواده و بچه دار شدن هم، مدام می گوید، مامانم، مامانم، بابام و...این در حالی است که کشورهایی چون کره، ژاپن، چین، فنلاند و... طراحی مدارسشان به گونه ای است که دانش آموزان حداقل روزی نیم ساعت را اجبارا برای رسیدن به مدرسه و بازگشت از آن باید پیاده روی کنند.
- دومین پایگاه آموزشی، مدرسه:
در نظام آموزش رسمی مدرسه ای کشور ما تاکید زیادی بر آموزش و نظم ذهنی دانش آموزان می شود. سه سال پی در پی به دلیل حضور فرزندم، رئیس انجمن اولیاء و مربیان بودم و به همراه اعضای انجمن اولیاء و مدیر و معاونین مدرسه تلاش می کردیم که در سه عرصه ذهنی، بدنی و روحی در پیشرفت فراگیران موثر واقع شویم. روزی یکی از معاونین مدرسه در جلسه انجمن اولیاء و مربیان با لحن پیروزمندانه ای گفت:
«ما زنگ ورزش بچه ها را هم عملا حذف کرده ایم و به جای آن کلاس فوق العاده فیزیک و ریاضی گذاشته ایم. به او گفتم :
« هر درسی جایگاه ویژه خودش را دارد. ورزش مورد نیاز جسمی بچه هاست، همچنانکه ادبیات و فیزیک و ریاضی و... مورد نیاز آنهاست. همینطور هم به معنویت و اخلاق.
- سومین پایگاه آموزشی، دانشگاه و مراکزآموزش عالی:
هرچند در کشورهای پیشرفته ای چون ژاپن، سنگاپور و... فقط یک وزارت آموزش دارند و آن را از هم تفکیک نکرده اند، همچنانکه در کشور ما هم قبلا فقط وزارت معارف بود که عهده دار آموزش مدرسه ای و دانشگاهی بود. اکنون که این جدایی صورت پذیرفته است به نظر می رسد که کار آموزشی هم در این دو وزارتخانه به صورت جزیره ای و جدا انجام می شود و از پیوستگی منطقی فاصله گرفته است. بدین معنی که در نظام آموزش و پرورش به ویژه در سال های آخر، مطالب سنگینی در کتاب های درسی ارائه می شود و هنگامی که دانش آموز وارد دانشگاه می شود مطالب آسانتر می شود و دیگر دغدغه ای ندارد. نظام پلکانی آموزشی «آسان به مشکل» رعایت نمی شود. علاوه بر این روابط عاطفی و احترام متقابل میان فراگیران و مدرّسان هم هرقدر روبه بالا می رود کمتر می شود و ما شاهد یک شکاف و گپ عاطفی شدیدی هستیم. آنچنان که متعارف است رابطه معلم و استاد در همه جای دنیا مانند رابطه «پدر-فرزندی» و «مادر-فرزندی» است. به یاد دارم در دوره دانشجویی در هندوستان به استادان خانم «مام» (مادر) می گفتند، هرچند که آنها جوان هم بودند. حفظ این احترام و صمیمیت دوجانبه سبب می گردد تا فرایند آموزش هم تسهیل گردد و هم تسریع.
انبوه موسسات آموزش عالی و دانشگاه ها سبب شده که کیفیت کار پایین آمده و خروجی متناسب را نداشته باشیم. دانشگاه های ما براساس نیاز بازار کار دانشجو تربیت نمی کنند بلکه فقط خیل فارغ التحصیلان بیکار را که اغلب توانمندی علمی هم ندارند وارد جامعه نموده و انتظار آن ها را بالا می برد که به کارهای سطح پایین هم رضایت نمی دهند. هرچند که کار سطح پایین هم دیگر نیست. شعار پیزا در سال 2012بدین گونه بود:
«ما باید بدانیم که دانش آموزان ما چه آموخته اند و با آنچه آموخته اند چه کار می توانند انجام دهند.»
وخامت و افتضاح آموزش عالی را در شهری مثل تهران و در اطراف دانشگاه تهران می توان به وضوح مشاهده کرد. تبلیغ علنی فروش مقالات آی اس آی، تز دکتری و فوق لیسانس و... نشان دهنده ورشکستگی علمی در آموزش کشور ماست که تقریبا در هیچ جای دنیا چنین وضعیتی دیده نمی شود. کافی است سری به میدان انقلاب و اطراف دانشگاه بزنید و تراکت های تبلیغاتی و فریادهای تبلیغی کسانی که مقاله فروشی می کنند را از نزدیک ببیند. نمی خواهم به مقاله ریچارد استون در مجله معتبر ساینس ارجاع بدهم که او قیمت دقیق فروش تز دکتری را هم درآورده است. هزار دلار(حدود سه و نیم میلیون تومان). عنوان مقاله او هم عین این عبارت است:
In Iran a shady market for papers flourishes
یکی از دوستانم که خودش عضو هیئت علمی دانشگاه است به من گفت به دعوت شخصی برای همکاری پژوهشی رفتم و هنگامی که وارد دفترش شدم متوجه شدم از همین کسانی است که تز می فروشد و از آنجا برگشتم. او می گفت من کلاس کارشناسی ارشد 90نفری هم داشته ام . خود نگارنده هم کلاس 70نفری داشته است. اگر این سود جویی و حرص مالی نیست، پس چه چیزی است که بسیاری از دانشگاه های ما را از رسالت فرهنگی و علمی خود دور می کند؟ به راستی چرا هیچ حرکت جدی از طرف هیچ نهاد و مقام مسئولی هم در این سال ها برای مقابله با دزدی علمی و ورشکستگی آن ملاحظه نمی شود؟!
از طرف یک انجمن «حقوق ادبی و فرهنگی» همایشی در روز چهار شنبه دوم دیماه سال 1394برگزار شد که نگارنده این سطور هم در آنجا دعوت شده بود. همایشی تحت عنوان «حمایت بین المللی از حقوق مولف» که در فرهنگستان علوم از ساعت 9صبح تا 2بعد از ظهر ادامه داشت. سخنان نسبتا خوبی هم از طرف سخنرانان در آنجا ارائه شد. اما بسیار لطیف و ملایم از کنار این مسئله مهم سرقت علمی گذشتند چرا که انگیزه اصلی برگزاری آن تبلیغ سیاسی برای انتخابات مجلس شورای اسلامی بود.
اهمیت پژوهش
اهمیت پژوهش و تحقیق را همه اهل علم می دانند. چنانکه آقای ادوارد هریو می گوید:
«یافتن نیکوست،جستن نیکوتراست.»(گیرشمن:1364:ص15)
اما فردوسی اهمیت پژوهش را به زیبایی تمام این چنین بیان می دارد:
چنین گفت با بچه، جنگی پلنگ که ای پرهنر بچه تیز چنگ
ندانسته در کار تندی مکن بیندیش و بنگر زسر تا به بن
پژوهش نمای و بترس از کمین سخن هرچه باشد به ژرفی ببین
کپی کردن پروژه های دانشجویی و کار تحقیقی آنها آنقدر عادی شده است که شخصا با این که بارها به دانشجویانم تذکر می دهم کار تحقیقی را خودتان بنویسید حتی اگر یک صفحه باشد ولی باز هم می روند و عین یک مقاله را کپی می کنند و حتی اسم نویسنده آن را هم حذف نمی کنند و اسم خودشان را روی آن می نویسند. این مسئله بیانگر این است که:
1.روش تحقیق به آن ها آموزش داده نشده است.
2.با سرقت ادبی و حق مولف آشنا نیستند.
3.شاید مدرسینی هم که به آنها آموزش داده اند خودشان روش تحقیق نمی دانند.
استاد شفیعی کدکنی می فرمودند:
« بچه ها وقتی مقاله می نویسید اگر یک مطلبی در «المعجم» آمده است و همان را در مقاله ...شفیعی کدکنی می بینید، همان مطلب المعجم را رفرنس بدهید کافی است. دیگر لازم نیست برای زیاد کردن رفرنس شکل دکوراتیو آن را اضافه کنید.» بعد در خصوص دزدی علمی اضافه کردند:
«اگر مقاله دکتر فروزانفر را من بخوانم که او از زمخشری مطلبی نقل کرده است، من آن را از قول زمخشری بیان کنم این دزدی علمی است. این بی شرفی است.» (جان بزرگی:1395:صص145-146)
یک علت تاسف بار این افتضاح علمی این است که دانشگاه ها برای کسب درآمد بیشتر تسلیم «دانشجو محوری» شده اند و کیفیت کار برایشان اهمیت ندارند و استادانی را به کار می گیرند که حق التدریس کمتری به آنها بپردازند. در همین راستا کرامت استادان فرهیخته را هم خدشه دارمی کنند. در یک مرکز آموزش علمی – کاربردی در شهر تهران در پاسخ به اعتراض استادان آن مرکز برای رعایت قانون در پرداخت حق التدریس مصوّب دانشگاه علمی – کاربردی، رئیس مرکز به آن ها گفته بود :«همینه که هست. اگه دوست ندارید بروید و ما هم می رویم از سرچهارراه با مینی بوس استاد می آوریم.» در یک مرکز علمی –کاربردی دیگر هم شخصا مشاهده کردم که در متن قرارداد آنها با مدرّسان بندی را نوشته بودند که «بابت هر یک دقیقه تاخیر از حقوق استاد پانصد تومان کسر می شود.» در مراکز دیگر هم شاهد بودم که تعطیلات رسمی و جلسات تشکیل نشده کلاس ها را از حقوق استادان کم می کنند و این در حالی است که شهریه کامل را از دانشجویان می گیرند.
آیا نباید به حال این نظام آموزشی گریه کرد؟! البته دراین میان مراکزی هم هستند که رعایت انصاف و اخلاق را می کنند و برخوردشان با استادان فرهنگی است. این همه توهین و تحقیر شخصیت های فرهیخته سبب می شود که بناهای فرهنگی،آموزشی و اخلاقی جامعه روز به روز ضعیف تر شود. در چنین جامعه ای همه زیان خواهند دید. طبیعی است که در چنین برنامه ریزی آموزشی به هیچکدام از سه عرصه ذهنی، بدنی و قلبی دانشجویان توجه نمی شود. با این حال مشاهده می شود وقتی استادان با سواد و دلسوز و اخلاقی وارد کلاس دانشجویان می شوند آنها بسیار صمیمانه از تحصیل و دانش استقبال می کنند و به زندگی امیدوار می شوند و حیات طیبه را در دانش و اخلاق نیکو عینا مشاهده می کنند.
اما یک مدیریت علمی و منسجم می تواند هیجان انگیز تر از پژوهش باشد و به اوضاع آشفته سرو سامان دهد چنانکه اروین یالوم در این زمینه چنین گفته است:
«یک دانشمند پژوهشگر که در زمینه های مختلف، تحول ایجاد کرده است، اهمیت به کار گیری خلّاقیت در موقعیت های اداری را این گونه توصیف کرده است:
وقتی به مدیریت می رسید باید باور داشته باشید که این کار به خودی خود خلّاق است... شما ناظم و داور کل هستید و می کوشید با تعداد زیادی از مردم منصفانه برخورد کنید،ولی باید عقایدی هم داشته باشید و باید بتوانید مردم را هم قانع کنید که عقایدتان مهمّ اند و می خواهید به واقعیت بدلشان کنید. این بخش هیجان انگیز ماجرا ست. هم در پژوهش و هم در مدیریت هیجان و وجد در قدرت خلّاقانه است. به حل مسائل کمک می کند. حتی فکر می کنم مدیریت هیجان انگیزتر از پژوهش است.» (یالوم:ص 603)
سال هایی که در مرکز تربیت معلم حکیم ابوالقاسم فردوسی مسئولیت داشتم و به مرور از تجمیع آن مراکز، مجتمع آموزش عالی پیامبر اعظم تشکیل شد – جایی که هم اکنون دانشگاه فرهنگیان است- همواره با مسئله پژوهش مشکلاتی داشتیم. من نماینده مراکز تربیت معلم کل کشور در هیئت امنا بودم و همینطور هم عضو کمیته پژوهش. هرگز موفق نشدیم که بودجه های پژوهشی را آنچنان که باید و شاید در محل خودش هزینه کنیم و گاهی به خاطر کسر بودجه و شاید هم مدیریت سیاسی آن سال ها، بودجه های پژوهشی کمتر برای پژوهش هزینه شد. طی حدود پنج سالی که در آنجا بودم، دو نفر از مدیران آن مجتمع موفق شدند از پل مدیریتی آن مجتمع به نمایندگی مجلس دست یابند.
پروژه های پژوهشی هم که انجام می شود هر چند کارهای باارزش و محققانه ای هستند اما غالبا در کتابخانه های دانشگاه ها و سازمان ها خاک می خورند و اجرایی نمی شوند. این بدین معنی است که پژوهشگران توانمندی که موفق می شوند کار پژوهشی انجام دهند از اجرایی شدن و عملیاتی شدن پژوهششان بی نصیب می مانند. آدم را به یاد آن مثل معروف می اندازد که «چاه کنی چاه می کند و به آب نمی رسید و چون اعتراض کرد به او گفتند: اگر چه برای ما آب ندارد ولی برای شما نان دارد. داستان تزهای دکتری و فوق لیسانس هم که چون پروژه های علمی تکلیفشان روشن است. یا ضعیف و کپی هستند، یا اگر هم قوی هستند، اجرایی و عملیاتی نمی شوند چون اساسا در کشور ما کمتر کسی به دنبال مدیریت علمی است. شایان ذکر است که در روز بیست و هفتم بهمن 1392 به جلسه دفاعیه دکتری جناب آقای دکتر رضا مقدم در دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات تهران دعوت شدم. ایشان از تزدکتری خودشان تحت عنوان:
«بررسی جامعه شناختی اثرات اجتماعی و فرهنگی تبلیغات تجاری سایبری،تحقیقی در شهر تهران»
به خوبی دفاع کردند. در این جلسه دفاعیه چند نکته قابل ذکراست:
1.داوران محترم به اسلاید هایی که ایشان به دقت زحمت کشیده بودند و از طریق پاورپوینت با ویدئو پروجکشن نشان می دادند و تشریح می کردند توجه دقیق نمی کردند و عده ای از آن ها می گفتند که حالا این اسلاید را برو جلو. آنها بسیار عجله داشتند که زودتر جلسه تمام شود.
2.پس از اتمام توضیحات دفاع کننده پرسش هایی را مطرح کردند که در همان اسلاید هایی بود که خودشان عجله داشتند که جلو برود.
3.یکی از داوران اشاره کرد که کشورهایی چون ژاپن از هر سه یا چهار پایان نامه دکتریشان منجر به یک اختراع می شود.
4.درمجموع جلسه دفاعیه بسیار شتابزده به پایان رسید و برای مشورت داوران، ما مهمانان بیرون رفتیم.
پس از بازگشت برای اعلام رای داوران چند دقیقه ای به اینجانب اجازه صحبت داده شد. من یکی دو نکته را به شرح ذیل در آن جلسه گفتم:
1.جمله ای از کریتیاس به سقراط که وقتی با او سخن گفت، ابراز داشت:
«شرح و بیان امور انسانی به نحوی که شنوندگان را از هرحیث راضی سازد کارآسانی نیست. سقراط عزیز این مقدمه را گفتم تا تو و دیگران متوجه شوید که من در خور اغماضم و از شما تقاضا می کنم که در داوری در سخنان من سختگیر نباشید. سقراط گفت: البته این اغماض را دریغ نخواهیم داشت.»(عبدالکریمی:1376:ص1). همان مهربانی و عطوفتی که یک استاد باید در حق دانشجویش چون فرزند خویش داشته باشد. قابل ذکر است که در کتاب محجة البیضاء هشت وظیفه برای استاد و معلم ذکر شده است که نخستین وظیفه شفقت و مهربانی بر فراگیران است مانند یک پدر همچنانکه پیامبر فرمود:أنا لکم مثل الوالد لولده(الجزء الاول : ص119){الوظیفة الاولی الشّفقة علی المتعلمین و أن یجریهم مجری بنیه.قال رسول الله إنّما أنا لکم مثل الوالد لولده)
2.انتظار داشتن این که ما در این مقطع رساله های دانشگاهیمان چون ژاپن منجر به اختراع گردند بسیار زود به نظر می رسد و باید سال ها تلاش کنیم.
3.متاسفانه به دفاع کننده فرصت داده نشد تا کامل به ارائه یافته های خود اقدام کند اما با این حال باز هم در مجموع بسیار خوب توانست از رساله دکتری خودش دفاع کند.
در راستای مداوای این بیماری های آموزشی و فرهنگی باید شجاعت خلّاقیت داشت.رولو می در کتابش تحت همین عنوان می گوید:
«شجاعت خلاّقیت به معنی کشف شکل های جدید، نمادهای نو و الگوهای تازه ای است که می توان جامعه نوین را بر پایه آن بنا کرد. هرشغل و حرفه ای می تواند و در واقع نیازمند نوعی شجاعت خلاقیت است. در روزگار ما فناوری و مهندسی، دیپلماسی و تجارت و بدون شک آموزش و... در کانون تغییرات اساسی قرار گرفته اند و به اشخاص شجاعی نیازمندند تا این تغییرات را درک کرده و آن را هدایت کنند.»(می:ص 22)
آموزش که به قول ارسطو: «بهترین توشه برای سفر به سالخوردگی است» پیامبراسلام(ص) هدف از رسالت خود را آموزش اعلام نموده اند «بالتّعلیم ارسلت»(الحیاة: ص 35).فردوسی بزرگ نیز بر همین اساس است که می گوید:
میاسای یک دم از آموختن اگر جان همی خواهی افروختن
در جای دیگر می فرماید:
یکی داستان دارم از روزگار که هرجای دارم همی یادگار
سگ کاردیده بگیرد پلنگ زروبه رمد شیرنادیده جنگ
«یونانی ها-سقراط، افلاطون، ارسطو، رواقیون و اپیکوری ها – همه معتقد بودند که آموزش و منطق، ابزارهای لازم برای پیکار با رنج انسانی اند. بیشتر مشاوران فلسفی، آموزش را اساس درمان می دانند.»(یالوم:ص 401)
اما شجاعت خودش معلول دانایی است. چنانکه فردوسی فرموده است:
دلیری زهشیار بودن بود دلاور سزایش ستودن بود
نظامی گنجوی که خود ادیب و شاعری خلّاق و بزرگ است در نوآوری و خلّاقیت می گوید:
نوبت کهنه فروشان سر رسید نو فروشانیم و این بازار ماست
در جای دیگر می گوید:
شعبده تاز برانگیختم هیکلی از قالب نو ریختم
نمونه ای از این خلاقیت را در آموزش می توان در «کوچک ترین مدرسه دنیا، مدرسه کالو» مشاهده نمود. مرد جوانی با مدرک فوق دیپلم به سربازی می رود و سرباز معلم می شود. برای خدمت به روستای جمال آباد کالود در استان بوشهر رفته و با چهار نفر دانش آموز مدرسه آنجا را راه اندازی می کند. وبلاگی می سازد به نام «دیّر تش باد» و از طریق آن با جهان ارتباط برقرار می کند. وبلاگی که در سال 2008در معتبرترین مسابقه وبلاگ های دنیا (دویچه وله آلمان)به عنوان دومین وبلاگ برتر جهان انتخاب می شود و تحولات عظیمی را طی چند سال در آموزش مدرسه ای آنجا ایجاد می کند. استاد نجف دریابندری در آغاز کتاب «قصه کوچکترین مدرسه دنیا» برای آقای عبدالمحمد شعرانی چنین نوشته است:
«اینک کوچکترین مدرسه جهان به کوشش یک جوان سرباز معلم بوشهری در روستای کالو تاسیس شده است، من نیت خوش و همت بلند آقای شعرانی را تحسین می کنم و به ایشان و شاگردان مدرسه کالو آفرین می گویم..»آقای شعرانی جوان خلّاقی است که توانسته است در هرسه عرصه ذهنی، روحی و بدنی ، دانش آموزان مدرسه کوچکش را توسعه بدهد. او دانش آموزانش را دوست داشت و آنها هم او را چون پدر دوست داشتند. او به راستی شجاعت خلّاقیت دارد.
من (نگارنده این سطور) در روز اول آبان 1389با ایشان در برنامه اردیبهشت شبکه 4سیمای جمهوری اسلامی ایران برنامه ای داشتیم که درخصوص فلسفه آموزش و پرورش و خلاقیت و نوآوری بحث شد. ایشان در همان روز کتاب «قصه های کوچکترین مدرسه دنیا » را به اینجانب هدیه داد و روی نخستین صفحه سفید آن برایم این جمله زیبا را نوشت :
«شاد بودیم، می خواستیم جهانی را شادکنیم، جهانی شدیم...!
*عضوشورای برنامه ریزی درسی سازمان پژوهش
ajbozorgi@gmail.com
منابع:
1.شعرانی،عبدالمحمد،قصه کوچک ترین مدرسه دنیا،نشر رسانش،چاپ سوم،تهران:1389
2.می،رولو،شجاعت خلّاقیت،ترجمه آقای حسین کیانی،نشردانش،چاپ نخست،نشردانش،تهران:1392
3.برنامه درسی ملی،وزارت آموزش و پرورش ،1391
4.جان بزرگی،علی،سه شنبه های سخنوری(تقریرات استاد شفیعی کدکنی)،انتشارات حریم دانش،چاپ نخست،1395
5.استیگلر،جیمز- هیبرت،جیمز،شکاف آموزشی،ترجمه دکترمحمد رضا سرکارآرانی – علی رضا مقدم،چاپ چهارم ، انتشارات مدرسه 1390
6.یالوم،اروین،درمان شوپنهاور،ترجمه خانم دکتر سپیده حبیب،چاپ هشتم،نشر قطره،تهران:.
7.گیرشمن،رومن،ایران از آغاز تا اسلام،ترجمه محمد معین،چاپ پنجم،انتشارات علمی و فرهنگی،تهران:1364
8.یالوم،اروین،روان درمانی اگزیستانسیال،ترجمه خانم دکترسپیده حبیب،چاپ سوم ، نشر نی،تهران،1391
9.عبدالکریمی ،بیژن،تفکر و سیاست،چاپ اول،انتشارات علمی و فرهنگی،تهران:1376
10.یگر،ورنر،پایدیا،جلد یکم،ترجمه محمد حسن لطفی،انتشارات خوارزمی،چاپ اول،تهران:1376
منابع عربی:
1.حکیمی،محمد رضا،حکیمی،محمد و حکیمی،علی،الحیاة،الجزء الاول،البعة الثانیة،دارالطباعة للنشر،طهران:1360
2.الکاشانی،مولی محسن،محجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء،دفترانتشارات اسلامی،الجزءالاول والجزء الخامس،الطبعة الثانیة
www.sciencemag.org/news/2016,By Richard Stone,sep.14,2016