سالروز درگذشت رهبر کبیر انقلاب، همواره مجالی برای بازیابی و یادآوری روشها و اهداف ایشان است. بیشک سخن در این زمینه بسیار گفته شده و زین پس نیز بیش از پیش بیان خواهد شد. از سیرة سیاسی امام در رهبری و مدیریت انقلاب، از سادهزیستی و قناعت او در زندگی شخصی، از منش اجتماعی وی در مواجهه با دوستان و دشمنان، از رفتار ایشان در زندگی خانوادگی و حتی از سکنات و عوالم عرفانی و ادبی امام خمینی. بنابراین سعی میکنم در این مطلب، به دور از کلیشههای تکراری و از منظری دیگر به این مسأله بنگرم.
اکنون، حدود سه دهه پس از رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی؛ آنچه بیش از دیگر آموزههای حضرت امام به کار میآید و همچنان میتواند برای آحاد جامعه؛ اعم از نخبگان و عوام و حتی مخالفان ایشان؛ درسآموز باشد، ارادهگرایی اوست. امام به مردم ایران و بسیاری از ملل مسلمان منطقه آموخت که اگر ارادة عمومی بر امری تعلق بگیرد، هیچ قدرتی را یارای مقابله با آن نخواهد بود. امام به ما آموخت که میتوان از سنتهای کهنه و ناکارآمد عبور کرد و آنها را به موزة تاریخ سپرد و خود در مقابل دیرپاترین و غیرعقلانیترین سنت تاریخ ایران یعنی سلطنت ایستاد و آن را از صحنة تاریخ این کشور محو کرد. امام به ما آموخت که میتوان در مقابل سنگینترین فضاسازیهای رسانهای رقیبان اعم از شرقگرایان و غربگرایان ایستاد و صادقانه با ملت به گفتوگو نشست و سخن خویش را با آنان در میان نهاد و نتیجة این صداقت، محبوبیت کمنظیری است که نصیب راستگویان خواهد شد. اینها همه از نتایج اعتقاد راسخ به اختیار و ارادة انسانی و شکستن حصارهای متصلب است.
این سخن به معنای نفی وجود ساختارهای اجتماعی نیست. ارادهگرایی ناب به یک آرمانگرایی خیالانگیز و غیرمنطقی منجر میشود. این اختیارگرایی غیرواقعبینانه به هزینههای متهورانه و پس از مواجهه با واقعیات غیرقابل انکار به نااُمیدی و عزلت کنشگران میانجامد. اما ساختارگرایی بیش از حد نیز تنه به تنة محافظهکاری میزند و هر چند بگویند احتیاط شرط عقل است ولی تاریخ را شجاعت مردان بزرگ رقم زده و از میان بسیار نام گوشهنشینان چیزی بر صفحة گیتی نمانده است. شاید چنان که آنتونی گیدنز جامعهشناس شهیر بریتانیایی بیان میدارد، میبایست از نگرشی کلاننگر به رابطة متقابل ساختار-کارگزار رسید و میان این دو تعاملی متناسب برقرار نمود. در این رویکرد، ساختارها محدود و مشخصکنندة نحوة کنش اجتماعی هستند ولی کنشهای جمعی نیز در یک دیالکتیک دوجانبه به تغییر و پویایی ساختارها میانجامد. و البته این تغییرات در پدیدههایی چون انقلاب، بسیار سترگ هستند. در واقع، هر چه ارادة عمومی و عزم جمعی بر تغییر و حرکت قویتر باشد، ساختارهای سیاسی و اقتصادی را بیش از پیش به عقبنشینی واخواهند داشت. این مهم که در تاریخ معاصر در مواردی چون جنبش مشروطه؛ نهضت ملیشدن صنعت نفت و عیانتر از همه در انقلاب اسلامی رخ داد؛ مهمترین آموزة امام برای امروز ماست. به خصوص میباید خطاب به دولتمردان امروز که از تبار جناح سیاسی محافظهکار هستند این نکته را گوشزد نمود. هر چند ممکن است مدافعان رویکرد محتاطانة دولت از هزینههای اقدامات جسورانة دولت سابق سخن بگویند و امروز را زمانة دوراندیشی بخوانند. ولی باید گفت در شرایطی که ساختارهای اقتصادی و سیاسی نیازمند اصلاحات مهم و اساسی هستند، محافظهکاری تنها به پایداری و تثبیت این ساختارها منجر میشود. طبعاً سخن این مقال بر جسارتهای غیرعُقلایی نیست ولی حزماندیشی نباید به انفعال و بیعملی تعبیر شود. متأسفانه برخی مسئولان که در عمل به وعدههای خود ناکام ماندهاند، روی به گفتاردرمانی آوردهاند. به این امید که با دیالوگهای رادیکال، تقابلجویانه و بعضاً امیدوارکننده بتوانند بخشی از پایگاه اجتماعی تحولخواه را حفظ کنند. دریغ که جامعة امروز، آگاهتر از آن است که دل به این سخنان خوش بدارد. به خصوص که وقتی ببینند این سخنان، مابهازای واقعی ندارد و تنها به کار صفحات مجازی میآید، بیش از پیش نااُمید خواهند شد. به عمل کار برآید، به سخندانی نیست.