تشکیل دهمین دوره مجلس شورای اسلامی را حقیقتا باید به فال نیک گرفت. گردش دموکراتیک قدرت در یک انتخابات سراسری و تکمیل چرخهی قانونگذاری در کشور به میانجی سیاست مردمی، تنها بخشی از برکات تشکیل دهمین دورهی مجلس شورای اسلامی است. آنهم در شرایطی که با نگاهی به کشورهای اطراف خودمان، درمییابیم که در برخی از این کشورها، نه تنها چیزی تحت عنوان سیاست مردمی و نظارت مردم بر فرایند قانونگذاری و اجرای قانون، امکان تحقق ندارد؛ بلکه برخی از همین کشورها در شرایطی به سر میبرند که اساسا در فقدان هرگونه «سیاست»، مردم، اسم تودهای بیشکل و آواره و پراکنده است که یا به عنوان «پناهجو»، تعلق سیاسی و حقوق انسانی را التماس میکنند؛ و یا حکم «تیولی» را دارند که در اختیار داشتنشان، معنای غلبهی سیاسی دو طرف دعوا بر یکدیگر را دارد؛ و یا کمیتی انسانی هستند که موضوع معامله و بده بستان قدرتهای منطقهای و بینالمللی برای تحقق آنچه «شرایط صلح» خوانده میشود هستند.
اینگونه است که گردش قدرت در یک انتخابات سراسری و تشکیل یک مجلس ملی به میانجی آرای عمومی، فراتر از هر اما و اگری هم که دربارهی کیفیت و چگونگی آن وجود داشته باشد؛ به معنای حیات سیاست در کشور ما - در شرایط فقدان آن در بسیاری از کشورهای نزدیک- است که نه تنها تحفهی امنیت را برای ایران ما به ارمغان دارد، بلکه فراتر و مهمتر از آن، به معنای وجود آیندهای روشن برای تحقق آزادی سیاسی و ارادهی عمومی آزاد در ایران ماست که جامعهای پویا و حکمرانی مطلوب را به ما وعده میدهد.
درک این حقیقت و پاسداشت آن، گامی بلند در مسیر حرکت روبه رشد در کشور است. صیانت از آنچه جامعه و دولت در ایران را قوام و دوام میبخشد - یعنی صیانت از گردش دموکراتیک قدرت- و تحکیم و فراهم ساختن لوازم آن، حیاتی ترین اولویت حکمرانی در ایران است. اولویتی که بیش از هرچیز مسألهای وابسته به شناخت و ادراک عمومی آن در میان سطوح مختلف حاکمیت، فعالان سیاسی و اقشار مختلف مردم است.
نباید تصور کرد که اگر کشور ما امروز امنیتی فراتر از حد مطلوب دارد؛ این صرفا برآمده از هوشمندی طراحان نظامی و سیاسی ما در دور کردن خطر از مرزهای سرزمینی ماست. البته که این نیز هست و باید قدر این هوشمندی را نیز دانست، اما باید به خاطر داشت که جامعهای که روزنهای برای تغییر و تحول امور سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در پیش روی آن به چشم نمیخورد و حاکمیتی که هیچگونه امکانی را برای تغییر اوضاع و گردش قدرت، برای اتباعش فراهم نمیکند؛ حتی اگر جامعهای امن و حاکمیتی باثبات باشد، سکوت و آرامش آن، میتواند نجوای آرام یک جان در حال مرگ و زوال باشد که نمیتوان به چنین آرامشی دل سپرد.
این را نیز باید به خاطر داشت که آثار پویایی سیاسی در یک جامعه، فراتر از حدود سیاست میرود و همهی قلمروهای دیگر زندگی اجتماعی، اعم از اقتصاد، فرهنگ، اخلاق و... را نیز درمینوردد. برای مثال، اگر امروز به فرمودهی رهبر انقلاب، اولویت اصلی پیش روی دولت و مجلس و دیگر ارکان حاکمیت، تحقق بخشیدن به اقتصاد مقاومتی است، نباید تصور کرد که تحقق چنین هدفی، تنها با تمهیدات اقتصادی میسر است. اگر در یک جمله، اقتصاد مقاوم را اقتصادی بدانیم که تولید ثروت و گردش سرمایه در آن، درونزا بوده و آحاد مردم، در تدبیر امور اقتصادی، با دولت و حاکمیت، شریک هستند؛ بیتردید، رسیدن به چنین میدانی از شراکت مردم و صاحبان سرمایه با دولت و حاکمیت، عمیقا وابسته به وجود ادراکی مشترک در میان مردم و حاکمیت در اینباره است که امور عمومی، با نظارت همگانی، امکان ارتقا و بهبود را خواهند داشت و کاستیها و ناراستیها به ارادهی مردم، قابل ردیابی و بهبود است. تنها با چنین ادراکی است که همکاری مردم و دولت، برای نیل به یک هدف عمومی، قابل تصور است. در غیر اینصورت، حاکمیت و مردم، یکدیگر را در حکم منابعی فرض میکنند که باید آن را مصرف کرده و از آنِ خود ساخت. اینگونه است که نه تنها هیچ هدف مشترکی، شکل نمیگیرد؛ بلکه هیچگونه همکاری نیز میان شهروندان و دولت، متصور نیست. دولت، راهزن ملت، و ملت، بار اضافه دولت خواهد بود.
در نقطهی مقابل، در جامعهای که به لحاظ سیاسی پویاست. دولت و ملت، امکان مفاهمه و تشریک مساعی متقابل را خواهند داشت. کافی است آنچه اخیرا در کشور سوئیس رخ داد را از نظر بگذاریم. جایی که در یک همهپرسی عمومی، مردم حاضر نشدند در ازای دریافت 3200 دلار مستمری از دولت، کار و تولید ثروت را کنار بگذارند. مقایسهی این وضعیت، با مخمصهای که هماکنون، دولت ما دربارهی موضوع پرداخت یارانهی نقدی به شهروندانش، خود را گرفتار در آن میبیند؛ بسیار درسآموز است. برای داشتن یک اقتصاد مقاوم ملی، وجود یک سیاست ملی عمومی و آزاد، ضرورت دارد.