ایرانیان در تاریخ دیرینهسال خود همواره با برگزاری جشنهای بیشمار به نیایش خداوند نشسته٬ باهم بودن و شاد زیستن را آموخته٬ امیدوارانه چشم به آیندهای روشن داشتهاند.
جشن، واژهای کهن در زبان فارسی است که از واژگانهای یَسن«yasn»٬ یَز«yaz» و یَشت«yasht » به معنای ستایش و نیایش گرفته شده و ریشه در سپاسگزاری خداوند دارد.
بدینگونه ایرانیان باستان با چنین نگرشی بیست و یک جشن ملی و همگانی در گاهشماری خویش داشتهاند. در این زمینه از یکسو میتوان از جشنهای دوازهگانهای مانند تیرگان٬ مهرگان٬ آبانگان و سپندارمز نام برد که در هر ماه در پی برابری نام روز و نام ماه، یک جشن برگزار میشد و از سوی دیگر جشنهای ششگانهُ گاهنبار را یاد کرد که چگونگی آفرینش جهان را در ۶ بخش بازگو می کردند و ارج میگزاردند. همچنین به این سیاهه باید جشن سده را در نکوداشت پیدایش آتش و نوروز را در گرامیداشت آغاز سال نو افزود.
ازاینرو یکی از ویژگیهایی که فرهنگ ما را از کشورهای دیگر برجسته و ممتاز میسازد ٬برپایی جشنهای پرشماری است که رویکردی دیگرگون با بزم و سُرور داشته٬ چون هر ۱۷ روز یک جشن برپا میشد به سادگی آموزههایی چون با هم بودن، سپاسمندی از خداوند، ارجگذاری جهان آفرینش٬ پاسداری از زیست بوم ایران و بزرگداشت سالخوردگان در روان و اندیشهُ مردم ایران باستان نهادینه میشد.
بر پایه آنچه آمارها و کارشناسان میگویند، جامعه ایرانی از پرخاشجویی، نگرانی و افسردگی رنج برده٬ ناامیدی فزاینده، گسستها و شکافهای خانوادگی و مرزهای اخلاقی شکسته شده است.
زیست بوم کشورمان نیز در همهی بخشها رو به ویرانی و نابودی نهاده٬ فرزندان این سرزمین نیز با ناآگاهی از فرهنگ و پیشینهُ خویش٬ هر چه بیشتر دلبستهی جشنها و آیینهای «ینگه دنیا» شدهاند.
در حالی که میتوان با زنده کردن جشنهای ایرانی و ارجگزاری شکوهمند آنان از نابهنجاریها و کاستیهای پیشگفته و گرایش جوانان به فرهنگ باختر زمین بسیار کاست.
بیگمان شب چله٬ یکی از همین جشنهایی است که نیاکان ما هزاران سال پیش با آگاهی از دانش اخترشناسی به آغاز زمستان و بلندترین شب سال در یکم دی ماه پی برده بودند. به باور آنان پس از یکم دی ماه خورشید دوباره زاده شده٬ آهسته و پیوسته در آسمان بیشتر درخشیده و از سیاهی شب کاسته میشود.
ایرانیان در چنین شبی با شادی کردن٬ چشم به راه روشنی روز و آغازی آرمانیتر تا بامداد بیدار مانده٬ روشنایی را ارج میگزاردند٬ زیرا خورشید جایگاهی کارساز در زندگی کشاورزی و شبانی مردم داشت. همچنین با چیدن آفریدههای سرخرنگی چون انار٬ لبو٬ هندوانه٬ انگور قرمز و سیب بر سر خوانچهُ سرخ رنگی که نمایانگر درخشندگی خورشید بودند به ستایش و سپاسمندی خداوند و جهان آفرینش میپرداختند.
از آنجا که از یکم دی تا دهم بهمن سرما افزایش مییافت٬ آن را چله بزرگ و از دهم بهمن تا بیست اسفند چله کوچک می گفتند. به همین دلیل آیین بلندترین شب سال را جشن شب چله خواندند. اما در روزگار اشکانیان با پناهنده شدن ترسایان (مسیحیان) سریانی به ایران واژه «یلدا» به معنای تولد که همانا زایش خورشید است بر سر زبانها افتاد.
جشن شبچله از یک سو بازگوکننده جهانبینی ناب ایرانی بر پایهُ خداشناسی٬ هستیشناسی و انسانشناسی است و از سوی دیگر پیامآور شادی و دگرگونی است که هیچگاه تاریکی پایدار نمیماند.
شبچله یکبار دیگر میآید تا امیدها و آرزوها در دلها زنده شود. این جشن اگر چه پیر و کهن است اما با آمدنش همواره جامعه ایرانی را به تلاش و تکاپو واداشته که چه شاد باشند٬ چه ناشاد و چه در ایران باشند٬ چه در انیران ،آن را گرامی میدارند.
بنابراین باید جشن شبچله را به همراه نوروز٬ بزرگترین جشن ایرانیان دانست که در بزنگاههای تاریخی به یاری آنان شتافته٬ زمینهساز یکپارچگی ملی شده است.
چنانکه دل مردمان سراسر ایرانشهر نیز همواره از خجند٬ بخارا٬ هرات و کابل گرفته تا دربند٬ باکو٬ اربیل و دیاربکر در چنین شبی به هم پیوند میخورد و این پاسخی به فرمانروایان خودشیفتهای است که بیهیچ جایگاه تاریخی در ایران فرهنگی در پی زندهکردن امپراتوریهای شکست خورده هستند.
به زودی شب چله بر درگاه شهر و خانهُ هر ایرانی کوبیده٬ فریاد بیدارباش را سر میدهد. این در حالی است که ویروس کرونا نیز در کمین نشسته است. ازاینرو میتوان بدون برگزاری همنشینیهای سالهای گذشته٬ چراغ این آیین نیاکانی را تنها در خانههای خویش روشن کرده٬ امیدوار به فردایی روشن باشیم.
فراموش نکنیم شب چله و دیگر جشن های ایرانی بخشی از فرهنگ ما هستند٬ فرهنگ شناسه ملی ما بوده و ملیگرایی ایرانی- اسلامی نیز همیشه پشتیبان این سرزمین بوده ٬ هست و بیگمان خواهد بود. به ویژه در این هنگامه که اهریمنان سیهدل در درون و برون مرزها به پیکار با ایرانیت برخاستهاند٬ جشنهای ایرانی را زنده کنیم تا ایرانمان بماند و بپاید. اینچنین باد و اینچنینتر باد تا شکست اهریمن.
اشکان زارعی