ایالات متحده در ادامه تخاصم کور خود با جمهوری اسلامی، روز ۳۰مرداد با استناد به بندهای ۱۱ و ۱۲ قطعنامة ۲۲۳۱ شورای امنیت، ساز و کار موسوم به مکانیسم ماشه یا «اسنپ بک» را فعال کرد.
فعالسازی این ساز و کار، بحرانی سیاسی را نیز فعال کرد. این بار دیگر تنها چین و روسیه نبودند که با این رویه ایالات متحده مخالفت کردند؛ بلکه نزدیکترین متحدان تاریخی آمریکا، یعنی آلمان، فرانسه و انگلستان نیز رودرروی آمریکا قرار گرفتند. عدم همراهی ۱۳عضو شورای امنیت با این اقدام آمریکا، به روشنی تعادل شکلگرفته سیاسی در رابطه با ایران را به نمایش گذاشت.
این جبههبندی سنگین علیه سیاست آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران، البته تا این لحظه کاخ سفید را به عقبنشینی وادار نکرده است. اما چرا؟ دولت آمریکا بر اساس چه مؤلفههایی گمان میکند میتواند خط خود را پیش ببرد؟
یکم: تعادل قوای سیاسی-اقتصادی
این واقعیت که ایالات متحده بهعنوان بزرگترین قدرت سیاسی-نظامی-اقتصادی جهان، همواره از این توان خود برای به زانو در آوردن مخالفان سود جسته، قابل انکار نیست. بهویژه در مناسبات کاپیتالیستی که پراگماتیسم (منفعت لحظهای) حرف آخر را میزند، آمریکا میداند که در بسیاری شرایط مخالفتها با سیاستهایش تنها تا حد مشخصی ادامه مییابد. بیجهت نیست که پس از تمامی مواضع سنگین مخالف اروپا، روسیه و چین با فعال کردن مکانیسم ماشه توسط آمریکا، وزیر خارجة ایالات متحده از موضع بالاتری نسبت به قبل گفت: «تحریمها از نیمه شب ۲۰ سپتامبر به وقت گرینویچ باز میگردد» (مایک پمپئو-۶شهریور۹۹).
آمریکا در رابطه با اروپا یک تجربه هم دارد که به آن پشتگرمی میدهد. هنگام خروج این کشور از برجام در ۱۸ اردیبهشت۹۷ کشورهای اروپایی با حرارت این اقدام آمریکا را به باد انتقاد گرفته و به ایران قول دور زدن تحریمها را دادند. حتی برای این منظور تعهد «ساز و کار اروپایی» را روی میز گذاشتند. اما پس از ۲سال، بیحاصلی این ساز و کار اثبات شد. آنگاه اروپا وعدة دیگری داد تحت عنوان «اینستکس». که تا همین امروز شاهد هستیم حتی یک مبادله با این ابزار صورت نگرفته و بنا به نظر مقام معظم رهبری «اروپاییها هیچ کار نکردند، آخرین ابتکار آنها یک چرندی بهنام اینستکس بود که آن هم تحقق پیدا نکرد» (مقام معظم رهبری-۱۰مرداد۹۹).
این موضوع زمانی جدیتر میشود که بدانیم معاملات تجاری اروپا با آمریکا یک تریلیون و ۲۰۰میلیارد دلار در سال است. حال آنکه معاملات اروپا با ایران، آنهم در زمان برجام که اوج معاملات بود، حدود ۵۰میلیارد دلار در سال بود. بنابراین آمریکا میداند در تحلیل نهایی، اروپا هیچ گاه منافع کلان خود با آمریکا را قربانی منافعش با ایران نمیکند. پس حساب آمریکا روی تعادلقوای سیاسی-اقتصادی-نظامی پر بیراهه نیست.
دوم: وتوی مضاعف
در بعد حقوقی نیز آمریکا یک ابزار جدی در دست دارد به نام «وتوی مضاعف». قعطنامههای شورای امنیت به دو دسته تقسیم میشوند:
-آییننامهای
-محتوایی
بر اساس بند ۲۷منشور ملل متحد، قطعنامههای آییننامهای با ۹رأی مثبت در شورای امنیت به تصویب میرسند و حق وتو در آنها کارایی ندارد. اما قطعنامههای محتوایی نیاز به ۹رأی مثبت داشته و ۵عضو دائم امکان وتوی آنها را دارند.
در چالش کنونی در رابطه با مکانیسم ماشه، یکی از مخالفان آمریکا میتواند پیشنویس قعطنامهای آییننامهای را به شورا تقدیم کند که بگوید با توجه به خروج آمریکا از برجام، این کشور اجازه استفاده از اسنپ بک را ندارد. در اینجا آمریکا ادعا خواهد کرد این قطعنامه محتوایی است. یک کشاکش جدید!
در چنین وضعیتی شورای امنیت باید ابتدا رأیگیری کند که آیا قعطنامه مذکور محتوایی است یا آییننامهای. طبعا اعضا، رأی به آییننامهای بودن آن میدهند. اما آمریکا آن را وتو کرده و قعطنامه محتوایی میشود (وتوی اول).
در گام بعد، آمریکا قعطنامه محتوایی که میگوید این کشور اجازه استفاده از مکانیسم ماشه را ندارد را هم وتو میکند (وتوی دوم). در نتیجه، در شورای امنیت بر امکان استفادة آمریکا از مکانیسم ماشه، مهر تأیید میخورد.
فرایند نهایی-نگاهی با افق دید بالاتر
در نگاهی کوتهنظرانه و تاکتیکی، تعادل قوای سیاسی و ابزارهای شورای امنیت، موفقیت آمریکا را نشان میدهد. اما این تنها سطح قضیه است. یک واقعیت بزرگتر در پس پرده است که بهعمد کاخ سفیدنشینان میخواهند پوشیده بماند. واقعیتی که با نگاهی دورنگر و استراتژیک میتوان آن را دید.
آن واقعیت این است که با ایستادگی جمهوری اسلامی بر اصول پایهای خود، با کوتاه نیامدن از دفاع موشکی، اقتدار منطقهای و برنامه صلح آمیز هستهای خود، جبهه آمریکا را به کلی متلاشی کرده است.
کافیست به نمونه لیبی قذافی نگاه کنیم. در ۱۹مارس ۲۰۱۱-۲۸ اسفند۱۳۸۹ آمریکا و همپیمانان اروپایی آن حملهای همه جانبه به لیبی و حکومت قذافی را آغاز کردند. این حمله از پشتوانه سیاسی-حقوقی قعطنامة ۱۹۳۷شورای امنیت برخوردار بود. یک جبهه قوی و متحد از ناتو تا کشورهای عربی، چنان حمله سنگینی علیه ارتش قذافی را پیش بردند که قذافی تنها چند ماه دوام آورد و سرنگون شد.
حال تصور کنید اگر درایت مقام معظم رهبری و سیاستها و مواضع اصولی نظام نبود، آمریکا با تمامی ابزارهای سیاسی-اقتصادی-نظامی که در دست داشت، چطور میتوانست اتحادی مشابه تشکیل داده، به راحتی قعطنامههای مورد نظرش در شورای امنیت را تصویب کند و بعد هم از نیروی نظامی علیه جمهوری اسلامی نیز بهره بگیرد.اما امروز این شطرنج سیاسی بغرنج به چه صورت چیده شده؟
آمریکا در سر سیاستش در رابطه با ایران، یکه و تنها و منزوی، نه تنها نزدیکترین متحدان سنتیاش را در کنار خود ندارد، بلکه حتی مجبور شده بیشتر توان دیپلماتیک خود را صرف رویارویی با این متحدین خود کند. حتی اگر آمریکا بتواند مکانیزم ماشه را هم پیش ببرد، اما با جبههای متلاشی شده، امکان استمرار آن را علیه نظام ندارد.