ساعت ۱۲ ظهر روز ۲۰ژانویه-۱بهمن، بایدن سکان کاخ سفید را در دست گرفت. از همان لحظه نگاهها به تغییر سیاستهای آمریکا، بهویژه در پهنه سیاست خارجی دوخته شده است. کارشناسان و بنیادهای فکری تحلیلهای مختلفی ارائه میدهند که بخش قابل توجهی از آن به سیاست دولت بایدن در قبال ایران بر میگردد.
برخی میگویند که ترامپ در فشار به ایران چنان میراثی از خود باقی گذاشته که تغییر آن برای دولت جدید، بسیار هزینهبر و سخت است؛ برخی میگویند بایدن قصد تغییر در سیاست فشار حداکثری را دارد، اما این موضوع در اولویت دولت او نیست و در کوتاهمدت نباید انتظار تحقق چنین چیزی را داشت؛ برخی هم بر این باورند که تغییر سیاست یک تمامیت است و دولت بایدن نمیتواند بدون پرداختن به مسئله برجام در پی تغییر در سایر مؤلفههای سیاست خارجی آمریکا باشد.
با توجه به اینکه هنوز کمتر از ۳ هفته از استقرار دولت جدید در کاخ سفید میگذرد، قضاوت درباره درستی هر کدام از گزینهها زود است. بهویژه اینکه سیاست خارجی ایالات متحده با توجه به بازیگرانی مختلف از اروپا، روسیه، چین، کشورهای عربی، اسرائیل و... آنچنان در هم تنیده است که چه بسا یکباره شاهد مواضعی از سوی کاخ سفید یا وزارت خارجه باشیم که سراپا با تحلیلهای رایج در تضاد باشد.
اما ورای تمامی اینها یک موضوع قطعی است. اینکه ترامپ رفته و دولت جدید هر سیاستی هم در قبال ایران اتخاذ کند، آن سیاست، فشار حداکثری نخواهد بود. چرا که بایدن و تیم او از آغاز رقابتهای انتخاباتی بهطور رسمی مخالفت خودشان را با این سیاست ترامپ اعلام کردند و نفرات چیدمان شده در مواضع سیاست خارجی هم، نفراتی هستند که یا معماران برجام بودند یا حامیان توافق اتمی.
این مهم این پیام را برای ایران دارد که بدون توجه به گرد و خاک سیاسی کنونی، بدون اینکه پیاپی تحلیل کنیم که آیا دولت بایدن به همان برجام ۲۰۱۵ بازخواهد گشت یا برجامی جدید با شرایط و شروطی جدید را میخواهد به ایران تحمیل کند، باید بر این واقعیت آشکار تمرکز کنیم که سیاست دولت بایدن در قبال ایران، هر چه باشد، هر شرطی هم که بگذارد یا نگذارد، به سیاست فشار حداکثری ترامپ باز نخواهد گشت.
اما متاسفانه شاهد هستیم که برخی به دور از نگاهی رئالیستی میخواهند با چشم بستن بر واقعیت، اینگونه وانمود کنند که گویا تغییری رخ نداده و برای ایران دولت بایدن و دولت ترامپ هیچ تفاوتی ندارد! در حالی که دولت و وزارت خارجه، با بررسیهای دقیق و کارشناسانه و رصد لحظه به لحظه مواضع و اقدامات دولت جدید آمریکا، تلاش میکنند بادهای جهانی را به نفع ایران تغییر جهت بدهند، برخی به آنها میتازند و این اقدامات را ناشی از «غربزدگی» و «سازشکاری» عنوان میکنند. آنها این واقعیت را نمیبینند که وزارت خارجه در میدان پر از مانع و پرتگاههای سیاسی، مسیری را پیریزی میکند و پلهایی را میسازد که در سیاست آینده دولت جدید آمریکا تاثیراتی خواهد داشت که هر چه بیشتر منافع کشورمان در آن تامین شود.
این را هم باید در نظر داشت که در دنیای سیاست، بزنگاههایی وجود دارد که کشورها تلاش میکنند با تاثیرگذاری در آن، منافع آینده خود را تضمین کنند؛ و البته از دست دادن این بزنگاهها، به معنای از دست دادن «فرصتها» است که چه بسا تا یک دورة طولانی تکرار نشود.
از این رو جا دارد به جای تقابل با سیاستهای دولت و وزارت خارجه، بهجای مانعتراشیهای پی در پی و چوب لای چرخ دولت گذاشتن، بهجای جوسازیها و برچسبزدنها، بهجای مغشوش کردن فضای روانی جامعه نسبت به سیاستهای کنونی دولت، این عده پاسخ دهند که چرا برای منافع جناحی، آنهم در آستانه انتخابات ۱۴۰۰ تلاش میکنند «فرصتی» که برای تمامی کشور مهیا شده، از دست برود؟ آنها باید پاسخ دهند که چرا منافع کلان و راهبردی کشور را قربانی استفادههای انتخاباتی خود میکنند و اجازه نمیدهند دولت از «بزنگاه» پیش آمده، بهترین منافع را برای کشور بهدست آورد؟
آنها برجام را «خسارت محض» مینامند. اما گویا «خسارت محض» رویکرد جناحی آنهاست که خسران و خسارتی به کشور تحمیل میکند که جبران آن ساده نخواهد بود.