ساعت ۲۰ و ۴۱ دقیقه جمعه ۲۸ مهر ماه ۹۱ جاده دهدز به بروجن همه چیز آرام به نظر میرسد. اما به یکباره غوغایی برپا میشود. اتوبوس اسکانیای سفید رنگ که به خاطر نقص فنی ترمزش از کنترل راننده خارج شده غلتان غلتان بر روی تلی از خاک آرام میگیرد. انگار که جهنمی برپا شده است. اتوبوس به آهن پارهای بیش نمیماند.
دختران نوجوان همچون گلهای پرپر شده، برخی در میان آهن پارهها گیر افتاده و برخی دیگر به اطراف پرت شدهاند. بسیاری از آنها نفس نمیکشند. مگر چنین چیزی میتواند واقعیت داشته باشد. همه چیز به خواب میماند. مگر میشود به عقل فهماند که این گلهای پرپر شده تا همین چند دقیقه پیش در حال بگو و بخند و شوخی با دوستانشان در اتوبوس بودند. در تاریکی شب و در دل بیابان همسفران مسافران نگون بخت ارابه مرگ به سرعت از موضوع با خبر شده و به کمک دوستانشان میشتابند. اما انگار که خیلی زود دیر شده است. خبر در میانههای شب به خانوادههای دانشآموزان حادثه دیده میرسد. پدری که در حال صحبت با تلفن همراه دخترش بوده و به یکباره مکالمه قطع میشود، نگران و مضطرب به دنبال سرنوشت دخترش است. خبر به سرعت برق و باد در شهر میپیچید. همه آن ۲۶ نفر از خود ما بودند. همه آنها خواهران ما بودند . شهر به یکباره عزادار و ماتم زده میشود. حتی پیران شهر نیز چنین حادثه دردناکی را به خاطر نمیآورند. سحرگاه شنبه سرزمین بختیاری در سوگ عزیزانش اشک میریزد و پیکرهای بیجان دختران مهربانمان در دل خاک به امانت سپرده میشوند. در این هیاهو جمله وزیر آموزش و پرورش که در جواب خبرنگاران میگوید «بروید از مسوولانش بپرسید» همچون پتکی بر سرمردمان شهر فرود میآید. حافظه تاریخی رسانههای کشور شهادت میدهد که طرح گذراندن درس آمادگی دفاعی در جبهههای جنوب از ایدههای مشخص حاجیبابایی است و وی بود که در سال ۹۰-۸۹ با افتخار اعلام کرد که این طرح را اجرا خواهد کرد. حتی وی در مصاحبههایش خود را مفتخر میدانست که این ایده را یک تنه اجرا کرده و قبل از آن وزیری دست به این کار نزده بود. مفتخر بود که ۱۰ نمره برای این اردو لحاظ کرده است. مفتخر بود که در سال گذشته بیش از دو
آنچه که نمیتوان در حادثه اخیر از آن گذشت، ناامنی جادههای کشور است که در سالهای اخیر تلفات و کشتههای زیادی برجای گذاشته است و مرگ دلخراش دخترانمان براثر واژگونی اتوبوس راهیان نور، ناامنی جادههای کشور را برای هزارمین بار به دولتمردان گوشزد کرد
میلیون دانشآموز را به این اردوها برده است. حال چگونه است که شانه از زیر بار مسوولیت خالی میکند؟ سالهاست که حوادث گوناگون، فرزندان ما را در محیطهای آموزشی تهدید میکند. حضور در مدارس نا ایمن، آتشسوزی در مدارس، غرق شدن در استخر و اکنون هم در سالهای اخیر سفر درجادههای پرخطر که حوادث متعدد رانندگی، جان عزیز بسیاری از کودکان و نوجوانان کشور ما را تهدیدکرده است. اصرار تعجب برانگیز وزیر به سفر دانشآموزان درجادههایی که بالاترین درصد تصادفات جادهای در دنیا را به خود اختصاص داده است، به راستی جای سوال فراوانی دارد که تلاش برای اخذ رضایت نامه از خانوادههای تمامی جان باختگان در سالهای گذشته نمیتواند از مسوولیت متولیان امور در حفاظت از جان دانشآموزان بکاهد. با نگاهی وسیعتر خواهیم دید که در پس اظهار نظرهای عجیب و غریب که ظاهرا همگی تنها به دلیل بروز این حادثه شکل گرفتهاند، نشانهای از نگاه کلیتر به مقوله تصادفات جادهای و آسیبهای بیشمار آن به چشم نمیخورد، زیرا بیشترین اظهارنظرها برگرفته از برانگیختگی احساسات بوده و به همان سرعتی که بروز میکند، فروکش نیز کرده و به دست فراموشی سپرده میشود. آنچه که نمیتوان در حادثه اخیر از آن گذشت، ناامنی جادههای کشور است که در سالهای اخیر تلفات و کشتههای زیادی برجای گذاشته است و مرگ دلخراش دخترانمان براثر واژگونی اتوبوس راهیان نور، ناامنی جادههای کشور را برای هزارمین بار به دولتمردان گوشزد کرد. اینجاست که شاید بیربط نباشد، جدا از هرگونه بحث حاشیهای، خطاب به همه آنهایی که به این مصیبت وارده واکنش نشان دادهاند و حتی آنهایی که همین زحمت را هم به خودشان ندادند، تکرارهرروز رخدادهایی از این دست را یادآوری کرده و از نادیدهگرفتن سادهترین اصول ایمنی گلایه کنیم؛ گلایه کنیم که چگونه ممکن است یک اتوبوس مسافربری حامل ۴۴ سرنشین باشد؟ یا چگونه میشود که یکی از ویژگیهای شرکتهای اتوبوس ساز، چیدمان صندلی مطابق نظر خریدار باشد؟ یا چگونه میشود اتوبوس بین شهری که موظف به ساعت زدن است، از سرعت مطمئنه سرپیچی کند و کسی جلودارش نباشد؟