دکتر سید جواد میری معتقد است اگرچه لوپن در انتخابات فرانسه شکست خورد اما آرای او نسبت به گذشته افزایش یافته و این به معنای قدرت گرفتن نژاد پرستها در اروپا است.
دکتر سیدجواد میری، فیلسوف و جامعهشناس در گفت و گو با پایگاه خبری "فریادگر" در تحلیل انتخابات فرانسه و پیروز شدن امانوئل ماکرون گفت: «ماری لوپن»، شکست خورد. این تیتر بسیاری از خبرگزاریها بود و شادی و شعفی که در چهره سیاهپوستان و فرانسویان غیرسفیدپوست که در خیابانهای شهرهای بزرگ فرانسه به پایکوبی مشغول بودند، گویای این بود که «امانوئل ماکرون» توانسته است امید را در دل خیل عظیمی از فرانسویان زنده کند، اما نکته قابل توجه در این انتخابات این است که ماری لوپن و حزب نژادپرست او این بار قریب ۳۵ درصد رأی مردم فرانسه را توانست از آن خود کند و احزاب چپ و میانهرو با پشتیبانی یکدیگر توانستند، ماری لوپن را شکست دهند.
وی افزود: از منظر جامعهشناختی به نظر من اتفاقی در اروپا در حال شکل گرفتن هست که نشان از این دارد که در ۲۰ سال آینده اروپا هم محافظه کارتر و هم نژادپرست تر خواهد شد. من به خاطر دارم که راست افراطی در سالهای ۱۹۹۰ در سوئد به سختی 3 درصد رأی داشت و همین حزب خانم «لوپن» تا ۲۰ سال پیش به سختی 7 درصد رأی می توانست جمعآوری کند ولی امروز چپ و لیبرال و میانه و محافظهکارهای معتدل با هم ۶۵ درصد رأی آورده اند ولی آراء نژادپرستها به تنهایی ۳۵ درصد شده است.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در ادامه سخنانش تصریح کرد: این پیام روشنی برای جامعه شناسان دارد و یکی از آن پیامها این است که جغرافیای سیاسی اروپا در حال دگرگونی عظیمی است و اگر جامعه فرانسه و اروپای غربی به صورت عام به جد بنیانهای یوروسنتریکی و نژادپرستی را مورد نقد جدی در عرصه عمومی و نظام آموزشی قرار ندهند، مطمئنا رئیس جمهور آتی یا دوره پس از آن از احزاب افراطی که به اشکال مختلف ایدههای محافظهکاران را هم ضمیمه جهانبینی خویش کرده اند خواهد بود. اروپا از منظر دموگرافیک هم پیرتر میشود (و این دلیلی شدید بر محافظهکارتر شدن آن) و هم مهاجرخیزتر میگردد (و این عاملی برای تشدید گفتمان نژادپرستانه تر) و هیچ سیاستمداری نمیتواند به تنهایی این دو عامل را تغییر بدهد، بلکه باید برای پیروزی از این عوامل به نحو پوپولیستی بهره بگیرد.
وی تصریح کرد: به عبارت دیگر، پیروز انتخابات ۷ مه ۲۰۱۷ در فرانسه از نظر من «ماری لوپن» بود حتی اگر امروز ماکرون به کاخ الیزه رفته است. اینجا آن نقطهای است که اصحاب علوم انسانی ایران و جهان غیر غربی باید در سطح جهانی بتوانند ورود کنند و آینده مدنی اروپا را تحت تأثیر قرار دهند، زیرا اروپا ادامه آسیا است و به انحاء مختلف آینده ما به هم گره خورده است و نپرداختن به اروپا به معنای ناپدید شدن معضلات نخواهد بود، بلکه تشدید روندهای ناخوشایند در اروپا و سپس آسیا را به همراه خواهد داشت.
میری افزود: نکته دوم که برای من جالب بود این است که چگونه ورود یکی از خاندانهای بزرگ جهان یعنی روچیلدها توانست مسیر انتخابات فرانسه را تغییر دهد و پرسشهایی که بی پاسخ مانده اند؛ مثلا چرا فیون که سیاستمداری پخته بود آن گونه زیر ضربات گرفته شد به دلیل پولی که همسرش سوء استفاده کرده بود ولی ماکرون از منظر مالی مورد وارسی قرار نگرفت و حضور او در بین خاندان روچیلد برجسته نشد و جوانی که هیچ پیشینه حزبی نداشت وارد کاخ الیزه شد و آیا باید بیش از پیش شاهد تأثیرگذاری خاندانها نه تنها بر روندهای جهانی، بلکه افراد در پستهای سیاسی توسط خاندانهای ثروتمند باشیم؟ این ورود خاندانها به عرصه سیاست مستقیم چه پیامدی بر روندهای آتی دموکراسی و نظام سرمایهداری و روابط بینالملل خواهد داشت؟ البته فرانسه الان سرخوش از شکست ماری لوپن است ولی جامعهشناسی در همهمههای مردم به دنبال سرنخهایی میگردد تا شاید بتواند فردا را متصور یا ترسیم کند، ولی یک موضوع غیرقابل مناقشه است و آن پیروزی ماری لوپن در این انتخابات بود و این یعنی غده سرطانی نژادپرستی - به تعبیر مالکوم ایکس - نه تنها با عصر روشنگری از بین نرفته بلکه گستردهتر شده است.