به نقل از مترو؛ نانسی فیتزموریس، نابینای مادرزاد بود و به هیدروسفالوس، مننژیت و سپتیکامیا مبتلا بود. او توان راه رفتن، صحبت کردن، غذا خوردن و نوشیدن را نداشت.
وضعیت جسمی او به حدی وخیم بود که نیاز به مراقبت ۲۴ ساعته داشت و غذا، آب و دارو با استفاده از لوله به او داده میشد. وضعیت سلامتی او روز به روز بدتر میشد، و با وجود اینکه مرفین و کتامین به او داده میشد، ساعتها از درد جیغ میکشید.
شارلوت فیتزموریس، مادر نانسی، میدانست که رنجی که دخترش میبرد، بیش از حد تحمل دختری دوازده ساله است. مادر دلشکستۀ دختر که شغل پرستاری خود را به خاطر مراقبت از دخترش رها کرده بود، میدانست که دخترش لیاقت به آرامش رسیدن و حق مرگ را دارد.
بیانیۀ شارلوت فیتزموریس در مورد اینکه چرا باید اجازۀ مرگ نانسی صادر شود، توسط جاستیس النور کینگ (از اعضای دادگاه عالی) در دادگاه عالی قرائت شد. پدر نانسی (دیوید وایز) و بیمارستان محل بستری او نیز از این موضع حمایت کردند.
"دختر من دیگر دختر من نیست، او در حال حاضر تنها یک پوسته است، نوری که در چشمانش بود حالا دیگر رفته و ترس و آرزوی آرامش جای آنرا گرفته است. امروز من به نمایندگی از نانسی از شما خواهش میکنم، چرا که باور دارم او به اندازۀ کافی زجر کشیده است. به زبان آوردن این حرف قلب مرا میشکند. اما باید این را بگویم."
به درخواست شارلوت فیتزموریس بدون فوت وقت ترتیب اثر داده شد، تا اتفاقی نو در تاریخ قضایی انگلستان رقم بخورد. این اولین باری است که در این کشور، اجازۀ مرگ کودکی که بدون کمک دستگاه نفس میکشد و به بیماری کشنده مبتلا نیست صادر میشود.
جاستیس کینگ دربارۀ این پرونده میگوید: "در عشق، ازخودگذشتگی، و بردباری این مادر تردیدی نیست. دختر این مادر در همان دنیای محدود خود از کیفیت حداقلی زندگی بهره مند بود که این اواخر آن را هم از دست داده بود."
شارلوت در مصاحبه با مترو گفت: "دخترم ۲۴ ساعت شبانه روز جیغ میزد و درد میکشید. ناتوانی در کم کردن رنجش، بیش از حد تحمل من بود. او دیگر فرشتۀ کوچک من نبود، از او تنها یک پوسته به جا مانده بود. من خاطرات زیبای نانسی را میخواستم، نه خاطراتی که روحم را خورد کند."
"بعد از اینکه یک بار شاهد بودم، دخترم کل آخر هفته را از درد جیغ کشید تصمیم گرفتم که دیگر نمیخواهم بیش از این رنج کشیدن دخترم را ببینم. نمیخواستم بگذارم برای ماهها از درد شدید زجر بکشد. اینکه هیچ کاری برای کمک به او از دستم برنمیآمد زجرم میداد. همۀ پرستارها وقتی جیغ زدن دخترم را میدیدند گریهشان میگرفت. تمام چیزی که میخواستم این بود که دخترم با احترام از دنیا برود و هنگام مرگ دستش را دستم بگیرم."
نانسی ۱۴ روز پس از صدور حکم دادگاه عالی در بیمارستان Great Ormond Street در حالی که خانوادهاش در کنارش بودند درگذشت.