علیاکبر رائفیپور، مدیر موسسه مصاف و فعال سیاسی تندرو گفتگویی با خبرفوری انجام داده که بخش هایی از آن را در ادامه می خوانید؛
*{درباره سقوط بالگرد رئیس جمهور فقید و همراهانش}: من خیلی صبوری کردم، هیچی نگفتم، یعنی واقعاً عرض میکنم، چون شرایط کشور را خیلی خاص میدیدم. چون میدیدم بعضی از تئوریهای توطئه دارد مطرح میشود؛ که آقا این کار اسرائیلی بوده و کار کی بوده. اساساً کار کی میتوانست باشد؟ من حالا همۀ اینها را بررسی میکنم، عرض میکنم خدمتتان.
*یک بخشیاش اصلاً فارغ از اینکه کار چه کسی بوده؛ این اتفاق بوده یا مثلاً یک حادثه بوده یا یک عملیات تروریستی یا هرچیزی، قصد و نیتی پشتسرش بوده. قصور بوده یا تقصیر؟ کوتاهی بوده یا عمد؟ ببینید من فعلاً پیشفرض اول را بر این میگذارم که یک حادثهای بوده. واقعاً این پذیرفتی نیست که شخص دوم کشور، این اتفاق برایش بیفتد. و تمهیداتی اندیشیده نشده باشه. آنموقع خیلی اتفاق بدی افتاد. یعنی کسانی که اینکاره بودند من با آنها تماس گرفتم، با چندین خلبان خودم به شخصه صحبت کردم. از خلبانهای ارتش، سپاه، خلبانهایی که حالا در فضای نظامی نیستند، خب برای آنها هم سؤال بود؛ یعنی برای خودشان عجیب بود که آقا چطور هچین اتفاقی ممکن است! یعنی آن هلیکوپتر دستگاه فرستندهای ندارد؟ جیپیاسی ندارد؟ خیلی حرفها هست.
*یا صحبتهایی گفته میشد که مثلاً این فرسوده بوده، ولی خب اینها صحت نداشت. خب، یعنی هلیکوپتر بدی نبوده، یعنی هلیکوپتر خوبی بوده. این خلبان، خلبان خوبی بوده. رهبر انقلاب بارها با این هلیکوپتر و با همین خلبان اینطرف و آنطرف رفتند. خیلی از مسئولین؛ رئیس مجلس آقای قالیباف و غیره. کسی همراه آقای قالبیاف میگفت با همین هلیکوپتر، چهلپنجاه بار پریدم. به خود من داشت میگفت. من مدلم اینجوری است که میروم خوب تحقیق میکنم که مطمئن بشوم. میگفت: «این خلبان، خیلی هم آدم دقیقی بود و حساسی بود.» گفت: «یک شب از سیستانوبلوچستان ما میخواستیم از نمیدانم کدام شهر به زاهدان برویم، کجا برویم، هوا تاریک شد ایشان نپرید، گفت من نمیتوانم در این هوا بپرم.» حالا یکخرده عجیب است دیگر!
*واقعاً یک بار یک نفر بیاید عذرخواهی کند. یک بار یک نفر بیاید پیگیری کند. همیشه فضای کشور احساسی میشود. ما چند تا مسئولمان را باید در این سانحهها از دست بدهیم؟ ببینید تقریباً در همان منطقه ما یک بزرگواری را از دست دادیم؛ شهید کاظمی، که اگر بود به نظر من قطع به یقین الان فرماندۀ سپاه بود. یعنی واقعاً نبود شهید کاظمی یک ضایعه است برای کسانی که با روحیات ایشان آشنا بودند، میدانند ایشان یک آدم نخبه، به معنی واقعی کلمه متقی، یک پاسدار بماهو پاسدار، پاسداری که باید باشد؛ ایشان اینطور بود.
*در یک سانحۀ هوایی تقریباً در همان مناطق هم هست. فردایش دیدم بعضیها در جیپیاس روی نقشه درآوردند، فاصلۀ زیادی نداشت؛ فکر میکنم پنجاهشصت کیلومتر بود. چند بار از این اتفاقات باید بیفتد؟ پس این اول واقعاً باید پیگیری بشود، یک کمیتۀ حقیقتیاب گذاشته شود. گزارش درست و صریح به مردم بدهند. نترسند؛ بگویند آقا قصور صورت گرفت؛ این چهار نفر مقصرند. بعد از این دیگر حسابکار دست یک عدهای بیاید.
*بابا شوخیبردار نیست، خیلی وقتها اصلاً شما میبینید شخصیت میگوید من میخواهم این کار را بکنم؛ نمیپذیرند، میگویند آقا شما خودت که نیستی، شما سرمایۀ یک کشوری. این کشور کلی هزینه میکند تا یک فردی به یک پختگیای میرسد، به یک تجربهای میرسد، حالا میخواهد بازدهی داشته باشد، اما تمام شد! مگر میشود؟ مثلاً بیست ساعت در کشور ما دنبال رئیسجمهور بگردند؟ ببینید من معتقدم تعداد افرادی که در دنیا آمدند در مراسم ایشان حضور پیدا کردند، پیام دادند، خیلی بیشتر از آن چیزی بود که تصور میشد.
*این یک واقعیت است، من اصلاً با گرایشات سیاسی آقایان کاری ندارم. چرا؟ دو تا دلیل اصلی داشت، یکی خُلق ایشان بود؛ یعنی ایشان آدم خوشخلقی بود. کسانی که با او ارتباط داشتند میدانستند آدم بسیار صاف، ساده، خالص بود، کاراکتر ایشان پیچیدگی نداشت، اهل دروغ گفتن و رندی و این چیزها نبود. راحت صریح حرفشان را میزد. خب در این جلساتی که در بریکس داشتند، در شانگهای و سازمان ملل، با خیلی از این رؤسای کشورهای دنیا ارتباط شخصی گرفت.
*مثلاً میگفتند: «our friend، my friend»، اینها همچین حرفی میزدند. خب بعضی از اینها آمدند فقط سه ساعت در ایران ایستادند، بعد دوباره رفتند. یعنی فقط برای همین کار آمدند. یا هند یک روز عزای عمومی اعلام کرد! این دلیلش چییست؟ یکیاش شخصیت ایشان بود؛ یکی دیگر هم به عملیات وعدۀ صادق برمیگشت. این عملیاتی که ما علیه رژیم صهیونیستی انجام در پاسخ به جنایت اونها دادیم؛ خاک کنسولگری ما که خاک کشورمان محسوب میشود، بنده معتقدم اِسکِیل کشور و رتبۀ کشور را از منطقهای به جهانی ارتقا داد. دیگر ایران را یک قدرت جهانی میبینند، نه منطقهای. قبلاً منطقهای بودیم، کسی نمیتوانست مسائل منطقه را بدون نظر ایران حل کند. در بسیاری از این گفتوگوهایی که دربارۀ سوریه در جاهای دیگر شکل میگرفت، عمداً اینها ایران را حذف میکردند، اما کارشان حل نمیشد. بعداً میآمدند پشت پرده میبستند، میگفتند لااقل جلوی رسانهها نگوییم. بعد مجبور میشدند ایران را هم بیاورند. یک شخصی مثل مرحوم آقای امیرعبداللهیان، ایشان آدم پرکاری بود. و این اتفاق که شما دهها موشک و پهپاد را روانۀ فلسطین اشغالی بکنید، دیگر این رتبه و سطح ایران را روی سطح جهانی آورد. این جایی است که توی دهان کشوری که اتمی است میزند و محکم میایستد و میگوید من بودم زدم، بگیر که آمد! چون میدانید که، سهچهار تا سناریو برای زدن بود؛ یکی این بود که از خاک کشورهای مقاومت حمله صورت بگیرد، منتها نه مثل این که الان هر روز دارد صورت میگیرد، بلکه همزمان، یک جوری که بفهمانی کار ماست. دوم این بود که ما بزنیم، با موشکهای ما باشد منتها از بیرون مرزهایمان، از دریا و از خاک کشورهای عضو محور مقاومت بزنیم. سوم اینکه ما میزنیم، خودمان هم میزنیم، از خاک خودمان هم میزنیم، پر تعداد هم میزنیم، از جاهای مختلف کشور هم میزنیم، میگوییم ما هم بودیم، خبر هم داشته باشید. که همین سومی به اتفاق آرا به اجماع انتخاب شد، و رهبر انقلاب هم این را دیدند و دستور دادند: «تعدادش را بیشتر کنید؛ تعداد این جنگافزارهایی که میخواهید استفاده کنید، موشکها و پهپادها را بیشتر کنید. و این نقلقولی هم که توسط آن بخش رسانهای دفتر ایشان پخش شد که ایشان یک شعری گفته بود به این مضمون که مثلاً نترس و عصا را بینداز اژدها میشود و... ؛ ]تو را است معجزه در کف، ز ساحران مهراس/ عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز[ این شعر مال خودشان است. ایشون این را خطاب به آقای سلامی میخوانند و میگویند بروید انجام بدهید. بعد از این دیگر دنیا ایران را...، ببینید ما چند وقت قبلش با پاکستان اتمی یک قصۀ نظامی داشتیم، و بعدش رژیم صهیونیستی، این یعنی چی؟ یعنی اینکه دیگر ایران به یک مرحلهای رسیده که بازدارندگی دارد، دیگر کسی جرئت ندارد به او دست بزند. و تمام در واقع آمریکا، انگلیس، فرانسه، اردن، کشورها عربی، همه آمدند فقط دفاع کنند. اما موشکها در جایی که باید میخوابید، خوابید. طراحی، طراحی دقیقی بود، از نظر تاکتیکی خیلی دقیق بود. اینها اسکیل ایران را بالا برد.
*حالا فرض کنید بعد از این اتفاق، یک ماجرای اینجوری رخ داده است؛ واقعاً عجیبغریب، انگار یک خواب بود ما دیدیم، این انتظار یکدفعه چه شد! نزدیک ساعت 2 بود اگر اشتباه نکنم، یکی از مسئولین با من تماس گرفت که هلیکوپتر ایشان از روی رادار محو شده، غیب شده است. گفتیم آقا یعنی چی؟! بعد ما به سبب دوستیای که با حاج آقای آلهاشم رحمتاللهعلیه داشتیم، به آنطرف و دفتر ایشان زنگ زدیم و یک سری اخبار رسید، دیدیدم واقعاً انگار یک اتفاقاتی افتاده است. پیگیری کردیم و بعد دیگر آرام آرام هم به رسانهها کشید. به رسانهها رسید و حالا منتظریم؛ که ساعتها طول کشید. آخرش هم پهپاد خودمان آن محل را پیدا کرد.
*اما اگر عمدی بوده باشد چه؟ شما شاید این را بپرسید. من میگویم اولاً بدانید که صهیونیستها دوست دارند الکی بگویند کار ما بوده است. شما دیدید یک سری اکانتهای فیک مرتبط با موساد هم دارند، حالا نمیدانم واقعی یا الکی میگویند، بعضیهایشان هم تکذیب شده، مثلاً میگویند این terror alarm مال موساد است و فلان. اینها آمدند ادعا کردند که مثلاً «کار ما بوده است.» یک همچین چیزی، یک کدهایی دادند که مثلاً انگار کار ما بوده. خب این بزرگ ادعاست دیگر؟ میخواهد اصطلاحاً یک گُندگی بکند، میخواهد خودش را بزرگ کند. این به نفع آنهاست، نباید به اینها دامن زد.