«هرکسی میخواهد، برگردد. من اینجا میمانم. میخواهم از کشور مقابل اجنبیها دفاع کنم.»
این سخنان را سرجوخه مصیب ملکمحمدی بامداد سوم شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی به سه تن از سربازان خویش در مرز ارس گفته است. آن هنگام که آتش جنگ جهانی دوم به ایران نیز رسیده٬ سربازان شوروی میخواستند با گذر از پل آهنی جلفا روانهی تهران شوند.
اگرچه از پایتخت پیام رسید که به هیچروی به سوی ارتش متفقین تیراندازی نکرده و نبردی درنگیرد٬ اما سرجوخه ملکمحمدی با سربازان٬ عبدالله شهریاری٬ سید محمد رایی هاشمی و یک تن دیگر همپیمان شدند تا در برابر سپاه دشمن ایستادگی کنند.
آنان بیباکانه ۴۸ ساعت جلوی پیشروی لشکر ۴۷ شوروی را گرفته٬ از جان خویش گذشتند. به گونهای که وقتی سرلشکر نوویکف دریافت تنها سه نفر، ارتش او را ۲ روز زمینگیر کرده بودند٬ به پاس دلاوری و ازخودگذشتگی آنان یکی از درجههای خود را از دوشش برداشته٬ روی سینه سرجوخه ملکمحمدی گذارد و به سپاهیان خویش نیز فرمان داد در ارجگزاری این سه سرباز ایرانی آیین ویژهای را برپا کنند. همچنین از یک چوپان آذری خواست تا به شیوه مسلمانان آنان را به خاک سپارد.
سوم شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی وقتی که متفقین نابهنگام به ایران تاختند، سرلشکر احمد نخجوان که آنروزها وزیر جنگ بود در همراهی با روس و انگلیس فرمان داد سربازان ایرانی از پادگانها بیرون روند و در مرزها، پدآفندی (دفاع) نشود. با اینحال بسیاری از افسران و سربازان ایرانی با چشمپوشی از این فرمان٬ در راه پاسداری از میهن پنجه در پنجه دشمن افکندند. چنانکه افزون بر سه مرزبان پیش گفته٬ غلامعلی بایندر فرماندهی وقت نیروی دریای ایران نیز که بالاترین نشان نظامی، یعنی ذوالفقار را تا آن هنگام به دست آورده بود و میتوانست مانند برخی از بلندپایگان ارتش از جنگ کنارهگیری کند٬ به خرمشهر رفته در برابر ناوگان دریایی بریتانیا که میخواست با عملیات جنگی به نام کانتنس ( contence ) خرمشهر، آبادان و بندر امام خمینی (بندرشاهپور) را از آن خود کند، پایداری کرد. زیرا در بندر آبادان ناو فالموث (FALMOUTH) به یک ناو نیروی دریایی ایران به نام «پلنگ» یورش برده و چند ناو انگلیسی نیز در خرمشهر ناو ایرانی «ببر» را با گلولههای توپخانه نابود کردند. همچنین ۱۶ فروند کشتی جنگی انگلیس با گذر از خور موسی بندر شاهپور را گرفتند.
ازاینرو در سپیده دم روز سوم شهریور٬ دریادار غلامعلی بایندر نزدیکی رود چاسبی کوی حفار به همراه سروان ولیالله مکرینژاد جانشین فرمانده گردان یکم هنگ ۸ توپخانه٬ در رویارویی با ارتش بریتانیا دلیرانه به پیشواز مرگ رفتند.
همزمان با درگیریهای خونین خلیجفارس٬ شوروی نیز تازشی را در بندر انزلی آغاز کرد. ناوسروان یدالله بایندر برادر دیگر غلامعلی بایندر که آن روزها سرپرست نیروی دریایی در شمال کشور بود برای جلوگیری از پیشروی ارتش سرخ به شوند (دلیل) پایین بودن توان پدافندی (دفاعی) نیروی دریایی٬ فرمان داد شناورهای تعمیراتی را در دهانه بندرانزلی غرق کنند. این کار وی روسها را ناچار کرد پس از دو روز از راه زمینی آستارا به انزلی یورش بردند. سرانجام روز چهارم شهریور ناوسروان یدالله بایندر به همراه چند تن از همرزمان خود در جنگ با سربازان شوروی در پایگاه دریایی انزلی به شهادت رسیدند.
در روزهای میانی شهریور ۱۳۲۰٬ استوار عنایتالله گنجی٬ فرمانده ژاندارمری هفتکل دومین شهر نفتی ایران که برای آماده سازی سوخت متفقین جایگاهی کارساز داشت٬ در پی زد وخورد با ۲ فروند هواپیمای انگلیسی و کشتن فرماندهی آنان به شهادت رسید.
در آن روزهای سخت شهریور ۱۳۲۰ کسان دیگری نیز مانند ناخدا نصرالله نقدی٬ ناوسروان فرجالله رسانی، ناوبان ابراهیم هریسچی٬ ناوبان جعفر فزونی٬ در اروندرود و خلیجفارس و ستواندوم عطاالله مجتهدی٬ در قلانکوه٬ ستواندوم مهدی فخری در کلیبر٬ سروان احمد تبریزی و شمار فراوانی از افسران و سربازان دیگر همچون خلبانان پادگان قلعهمرغی تهران « ترک مخاصمه» را نپذیرفته در راه ماندگار کشور جان باختند.
بیگمان آن اندیشهای که ارتشیان فداکار و برومند این سرزمین را وا داشت تا با گویشها٬ خردهفرهنگها و قومیتهای گوناگون در برابر تازش متفقین در شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی در چهار گوشه کشور با رفتاری همبسته تا پای جان ایستادگی کنند باور به واژه سپندینه *ایران* و پاسداری از این *خاک اهورایی* بوده است که این بینش خود نمایانگر *ملت بودن* ما در درازنای تاریخ است.
همانگونه که روزگاری٬ بابک خرمدین از آذربادگان٬ مازیار از تبرستان٬ استادسیس از سیستان٬ المقنع از مرو٬ بهآفرید از هرات و سنباد از نیشابور به خونخواهی مرگ ناجوانمردانه ابومسلم خراسانی بر خلافت عباسی خروشیدند؛ روزی دیگر نیز آزادیخواهان بختیاری٬ گیلانی و سپس آذری با در دست داشتن درفش سه رنگ ایران زمین٬ تهران را گشوده٬ در گردهمایی میدان بهارستان به زبان شیوای فارسی و به نام «ملت بزرگ ایران» به خودکامگی محمدعلی شاه قاجار پایان دادند. همچنان که در جنگ ایران و عراق همه مردم در یک تن و روان هشت سال در برابر جهان پا پس نکشیدند
جای شگفتی دارد که برخی با این نشانههای استوار تاریخی با برداشتی ناراست از واژه «ممالک محروسه» ایران را کشوری چند ملیتی مینامند.
یادمان باشد چند سال پیش کشورهای نوبنیاد و چند میلتی عراق و سوریه با یورش چند داعشی تا آستانه فروپاشی پیش رفتند که اگر یاری ایران نبود٬ بیگمان چنین شده بود. همچنان که امروز٬ افغانستان٬ پاره تن ایران با تاخت و تاز طالبان دمپایی به پا و آفتابه به دست زیر رو گردید.
اما ایران با آنکه یورشهای سهمگینی از بیانهای عربستان تا مغولستان و از یونانیان تا تیموریان به آن انجام گرفته٬ پابرجا مانده است. زیرا *ملت بودن* ما تاریخی است که ریشه در شناسه (هویت) ملی یکپارچه مردمانش دارد.
بایسته است که از فراز و فرود تاریخ پند بگیریم و به شناسه ملی ایرانیان و ملت بودن مردمانش ببالیم. چامهای بر روی سنگ آرامگاه سه مرزبان ایرانی در ارس نوشته شده که پژواک همهی جانباختگان در راه ماندگاری ایران و پیامی به ایرانستیزان است:
هرچند آغشته شد به خون پیرهن ما
شد جامه سربازی ما هم کفن ما
شادیم ز جانبازی خود در شکم خاک
پاینده و جاوید بماند وطن ما
آرامگاه دریادار غلامعلی بایندر
آرامگاه استوار عنایت الله گنجی
گزارش: اشکان زارعی