عصر مدرن با عقل گرایی و خردورزی همراه است و استیلای عقلانیت، انسان مدرن را به دنیای عاری از جنگ و خشونت و روابط مسالمت آمیز رهنمون کرده است. در گذشته چنانچه ظهور و سقوط پادشاهان و انتقال قدرت سیاسی با خشونت و جنگهای خانمانسوز انجام میگرفت، در دنیای مدرن انتقال قدرت با روشهای نرم و تعامل بین گروههای جامعه میسر است و سعی می شود از خشونت و درگیریهای سخت که آسیبهای مادی و معنوی جبران ناپذیری بر نسلها وارد می کند اجتناب شود. نقطه آغازین این رویکرد که با شعار آزادی، برابری، برادری بود از انقلاب کبیر فرانسه شروع شد که ساختار مطلق گرایی و حق حکومت دایمی یک فرد بر همگان را شکست و تکثر، جمهوریت و حق انتخاب به روش مسالمت آمیز و بدور از خشونت در دستیابی به قدرت سیاسی مورد توجه قرار گرفت. هر ملتی به جهت اختلافات داخلی، هجوم اقوام خارجی یا همراهی با ائتلافها در جنگهای جهانی آسیبهای خشونت و درگیری را تجربه کرده است لذا تلاش دولتها، نهادها و افراد صلح طلب در آن است که افکار و رفتار جامعه را به سوی صلح و دوستی و تعامل مسالمت آمیز هدایت کنند و در این امر فرهنگ سازی میکنند.
متاسفانه در تاریخ دیرین ایران خشونت و جنگ طلبی در روابط بین ایرانیان یا روابط با خارجیان پررنگ است. نظام حذف و سرکوب، کشمکش نخبگان سیاسی و آمار درگیریها و خشونت در جامعه همگی نشانه فرهنگ خشونت گرای جامعه ایران است. در یک دهه گذشته برداشتهای اشتباه از انقلابیگری یا آتش به اختیار بودن موجب افزایش خشونت در فضای سیاسی کشور شده است . رخدادهایی همچون تسخیر سفارتخانه ها، برهم زدن سخنرانیها، اسید پاشی، تهدید و ارعاب نمایندگان مجلس، همگی نشانگر آنست که عمل سیاسی خشونت و کنش سخت و استفاده از ابزار زور را همراه داشته است . لذا این سوال به ذهن متبادر میشود چرا گفتگو و مسالمت و مدارا در رفتار و کردار ما کم رنگ شده است و عموما رسیدن به اهداف سیاسی با خشونت و کنش سخت همراه است؟ با بیان چند نکته بصورت مختصر میتوان ریشه شناسی خشونت در فرهنگ سیاسی ایرانیان را مورد بررسی قرارداد.
اولین نکته سنتهای ناسالم سیاسی در فرهنگ ایرانیان است. تاثیر نا مطلوب نظامهای گذشته که عموما اقتدارگرا و استبدادی بوده اند در ذهنیت و گرایشات سیاسی جامعه، موجب تداوم فرهنگ خشونت طلب شده است.برتری زور به جای اندیشه و خلاقیت، رسوبات ذهنی از فرهنگ ایلی و عشیره ای، تصاحب قدرت با زور عریان، توطئه جهت حذف مخالفان، فقدان مدارا وتساهل، درونی نشدن فرهنگ نقد و گفتگو، فرهنگ آمریت و تبعیت، رشد و ترویج شخصیت اقتدار گرا، همگی از مولفه های زیست در ساختار سیاسی اقتدارگرا ست که مروج خشونت هستند.
نکته دومی که موجب ترویج خشونت میشود احساس بی معنایی سیاسی است. همانگونه که حکومت سعی دارد توزیع عادلانه ثروت در جامعه برقرار باشد در خصوص قدرت نیز باید همگان از تاثیر فردی خود در قدرت سیاسی و حکومت در چارچوب احزاب یا نهادهای صنفی احساس رضایت داشته باشند.چنانچه در قوانین مختلف مسیر مشارکت مردم در تصمیم سازی و هدایت قدرت سیاسی معلوم و مشخص باشد ولی نخبگان اجرایی با ترفندهای مختلف، قدرت تعیین کنندگی و تاثیر آرای مردم را کاهش دهند، جامعه دچار احساس بی خویشتنی یا بی معنایی سیاسی میشود و تداوم این وضع به خشونت سیاسی یا انفعال سیاسی با واکنشهای هنجار شکنانه همراه است.
نکته آخر در بیان دلایل خشونت گرایی مربوط به شکافهای اجتماعی جامعه ایران است. اختلافات قومی، طبقاتی، نژاد و ایدئولوژی در بین ایرانیان بسیار بالا و متفاوت است و در تصمیم گیریهای کلان همیشه درگیری و تضاد به وجود می آورد و این اختلافها معمولا با سهم خواهی و خشونت همراه است.
بنابراین بسترهای تاریخی و سیاسی رشد خشونت در جامعه ایران فراهم است و با غفلت و عدم سیاستگذاری درست، سنتهای نامطلوب تنش زا و فرهنگ خشونت گرایی رشد می یابد. شایسته است برای آینده ای بهتر و زندگی با امنیت و ایمنی روانی و رشد استعدادها و تکثر گرایی، ترویج فرهنگ صلح و دوستی و مبارزه با خشونت طلبی در دستور کار همگان قرار گیرد.