کاوه مدنی که از معاونت آموزش و پژوهش سازمان حفاظت محیط زیست استعفا داد، جوان 37 سالهای است که مهرماه سال گذشته بنا به دعوت عیسی کلانتری رئیس سازمان حفاظت محیط زیست، استادی در کالج لندن را برای مدتی کنار گذاشته و به ایران آمد. من به عنوان جوانی ایرانی که در آستانه 30 سالگی قرار دارم و از همنسلان کاوه مدنی به حساب میآیم با شناختی که از جامعه خود دارم عاقبت کار را حدس میزدم.
پیشگویی در مورد استعفای مدنی که با تکیه بر تخصصش برای کمک به محیط زیست ایران آمده بود؛ کار خارقالعادهای نبود. از همان زمان که عدهای او را تنها بخاطر مصاحبه با بی بی سی تقبیح میکردند و انتخاب او را به عنوان معاون سازمان محیط زیست تنها به همین دلیل انتخاب شایستهای نمیدانستند، میشد حدس زد که بازگشت این نخبه جوان به خاک وطن خیر نیست.
ناگفته نماند بازگشت مدنی به خاستگاهش برای مردم کشورش خیر بود چون او در همین مدت کوتاه توانست ضمن نقد اساسی به برخی ساختارهای اشتباه حاکم بر کشور مثل برنامهریزیهای تخیلی و عاری از واقعیت سیاستگذاران، توانست گامهای کوچک اما مفیدی در اجرای برنامههای کوتاهمدت محیط زیستی، برداشتن سنگریزهها، برجسته کردن فاجعه مهم پسماند، ممنوعیت استفاده از بطریهای پلاستیکی و از همه مهمتر در راهاندازی چالش بیزباله بردارد.
او به داشتن برنامه کیفی، کوتاهمدت و عملگرایانه معتقد بود و بارها ارائه آمارها و ارقام غلط از سوی مقامات کشور را نقد و تاکید کرد که مسئولان کشور باید مستندگویی را یاد بگیرند.
مدنی توانست به نمایندگی از گروه آسیا و اقیانوسیه به عنوان نائب رئیس مجمع محیط زیست ملل متحد انتخاب شود همچنین تنها مقام ایرانی بود که درخواست کرد؛ کمبود آب به عنوان عامل مهم تهدید امنیت غذایی و مشکلات اقتصادی اجتماعی در دستور کار اجلاس جهانی تغییر اقلیم قرار گیرد.
ناگفته نماند بررسی این ماجرا از زاویه دیگری هم ممکن است. نگاهی که مدنی را جاسوسی برای قلع و قمع کشور معرفی میکند که از ابتدای ورود کمر همت برای نابودی منابع آب، خاک و حتی منابع نفت و گاز کشور بسته است.
البته این توهمهای توطئه به این جا ختم نشده و برخی صاف در چشمان ملت ایران زل زدند و گفتند که کاوه مدنی نیروی دولت انگلیس است و طی عملیاتی سری، پیچیده و بلندمدت آموزش دیده و حتی به سفارش آنها ادامه تحصیل داده تا روزی روزگاری وارد ایران شده و با ابزار تخصصش منابع کشور را به نابوی بکشاند.
برای همین هم بود که در بهمن ماه سال قبل به اتهام جاسوسی دستگیر شد و مورد بازجویی قرار گرفت.او پس از بازداشت موقت در دفتر کارش در سازمان محیط زیست حضور یافت و اعلام کرد که حسابهای توئیتر و تلگرامش دست خودش نیست.
در میان توهمات متعدد علیه این جوان ایرانی، یکی از همین ذهنهای خلاق اعلام کرد که کاوه مدنی درحالیکه از سالها پیش برای جاسوسی تربیت شده وارد خاک ایران شده تا با تسهیل الحاق ایران به توافقنامه تغییر اقلیمی پاریس راه توسعه و ترقی را برای ایران ببندد. چون میدانید که ایران به شدت روی ریل توسعه ناپایدار، مصرف بیرویه سوختهای فسیلی و افزایش گازهای گلخانهای، نابودی منابع آب در اثر مدیریت غیرمسئولانه، آلودگی هوا ناشی از خودروها و سوخت بیکیفیت، آلودگی هوای ناشی از گرد و غبار و گرد و غبار ناشی از خشکی اکوسیستمهای آبی قرار دارد و ممکن است با الحاق ایران به این توافقنامه برخی مجبور به تغییر رویه در امر توسعه شده و نانشان آجر شود.
بنابراین اگرچه سالهاست که خروج نخبگان ایرانی به عنوان معضل مهم اجتماعی گوشزد میشود اما بازگشت یک جوان ایرانی تحصیلکرده و تجربه شش ماهه او برای فعالیت علمی و تخصصی در کشور نشان داد که بعد از گذشت سالها هنوز نخبهکشی ادامه دارد، با این وجود نه تنها هنوز تمایلی برای حل این معضل وجود ندارد، بلکه حتی شرایط برای جوانانی که امید بازگشت به کشور و خدمت به مردم خویش را داشتند، بیش از پیش به یأس بدل شده است.
در میان هیاهوی این ماجرا یاد قاسم اکسیریفرد نابغه فیزیک کشور میافتم که دانشگاه خواجه نصیر طوسی او را نه به دلیل سواد کم و عدم تخصص بلکه تنها به دلیل داشتن تن صدای زیر (نازک) از تدریس منع و قرارداد او را تمدید نکرد. دانشگاه خواجه نصیر صلاحیت او را تایید نکرد در حالیکه 77 استاد فیزیک ایرانی و موئسسه مطالعات پیشرفته ایتالیا (SISSA) صلاحیت او را برای تدریس تایید میکردند.
اینها نشان میدهد که در این سرزمین نخبهکشی با شکلهای مختلف سابقه دارد اما در هر حال نتیجه قربانی کردن نخبهها یکی است یأس و عقبرفت در توسعه کشور.