۱) وقتی خبر ارتحال هاشمی را به صورت زیرنویس از تلویزیون دیدم، گویا سونامی سهمگینی در گسترهی هستیام جاری شد و مرا در ورطهی شوک و حیرتی مبهم فرو انداخت و از اینکه تلویزیون همچنان تنگنظرانه این حادثهی هولناک را به شکل یک زیرنویس عادی اعلام کرد باعث شگفتی عمیق شد و شگفتتر اینکه در اخبار ۲۰:۳۰ هم این خبر به صورت یک خبر کوتاه و گذرا خوانده شد، گویا سیمای ملی هنوز از درک ابعاد حادثه طفره میرفت و همچنان گرفتار تعلیق و تحقدی تاملبرانگیز است و میلی برای نشان دادن ابعاد این ضایعه نداشت. برخورد ساعات اولیه سیمای ملی برخوردی تاسفبرانگیز و تحقیرآمیز بود، غافل از اینکه چنین سلوک و سیرهای نمیتواند از قیمت مردی بکاهد که دو برابر سن انقلاب تجربه داشت، به تعبیر سنایی:«مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد»، مگر میشود با برخوردی عادی چنین شوک دهشتناکی را عادی پنداشت و این سوگ کبیر را تصغیر کرد.
۲) نیچه میگوید:«از آنچه که عظیم است یا باید هیچ نگفت، یا با عظمت سخن گفت.» بر این اساس اگر سیمرغ سخنام از عزیمت به عظمت قلهی قاف این قهرمان ملی عاجز است، بیشتر از اینکه مبین عجز گفتار من باشد موید شکوه هاشمی است.
بدیهی است که بحر آیتالله هاشمی رفسنجانی، مثل هر سیاستمدار بزرگ دیگری دارای جذر و مدهای متنوعی است. سابقهی مبارزاتی و سیاستورزی وی از دورهی جوانی تا اوج میانسالی ایشان که مصادف با پیروزی انقلاب میگردد تا اوایل نیمهی دوم دههی شصت مطلوب آحاد ملت انقلابی است. برههی بعدی کارنامهی سیاسی_اجرایی ایشان از این مقطع تا ارتحال امام خمینی است که همچنان توام با سالهای جنگ و بحران و تلاطم سالهای اولیهی انقلاب است، برش بعدی کارنامهی سیاسی_اجرایی ایشان از زمان رحلت امام تا تحویل تصدیگری دولت به رئیس دولت اصلاحات است که هاشمی مطلوب سالهای اوایل انقلاب را در افواه عمومی به رفسنجانی مهجور آن سالها سوق میدهد، در این سالها به دلایل متعدد سرمایهی معنوی و مردمی هاشمی کاهش فاحشی داشته و مرجعیت سیاسی_اجتماعیاش سیر نزولی خود را طی میکند و پس از استقرار دولت اصلاحات همچنان هاشمی به دلایل متعدد مواخذه میشود و مورد طعن و تهمت برخی اولترا اصلاحطلبان است، تعدادی روزنامهها و روزنامهنگاران و سیاستپیشهگان اصلاحطلب نیزههای کینههاشان را به سیبل سینهی هاشمی شلیک میکنند ولی شیوهی چشم هاشمی فریب جنگ ندارد و همچنان مواضع مصلحانه و مدبرانه اتخاذ مینماید و بر کورهی بیصبری فرو نمیغلطد تا اینکه قطار بهار اصلاحات به ایستگاه آخر میرسد و گماشتگان گمنام و گمشتگان بینام سوار آن میشوند و سکان آن را در اثر تفرق تاکتیکی رجال اصلاحطلب و استیصال عقبهی عظیم اجتماعی آنان به دست میگیرند، ولی بعد از این از حجم فشارهای عناصر اصلاحطلب کاسته میشود و نوبت هجمه و هماوردی اصولگرایان افراطی فرا میرسد، گویا هاشمی کیسه بوکسی است تا هر کسی وارد باشگاه سیاست و قدرت میشود باید با زدن ضربات ناجوانمردانه و جنونآمیز، هویت سیاسی و حیات اجتماعی برای خود فراهم میسازد و صد البته اوج این تطاول و طغیان مناظرههای انتخاباتی سال ۸۸ و وقایع بعد از آن بود که دروازهی اهانت و افترا را به روی او گشود ولی این مرد رویین تن سیاست نفسگیر ایران، همچنان با گشادهرویی و شکیبایی، این ناملایمات را نظاره میکرد:
ستون یادگاریهای رنج و شادیام٬ غم نیست
اگر از نیش چاقوها به تن صد چاک دارم من*
هر کسی از گرد راه رسید، تیغی بر کشید و بر تنهی مجروح این درخت کهنسال سیاست، یادگاری نوشت و بردباری آن را ندید. و اگر گفته شود بعد از خرداد سال ۸۸ تا خرداد ۹۲، آیتالله هاشمی هیچ روزی را بدون بحران پشت سر نگذاشت و کشتی ناآرام وی مدام گرفتار طوفانهای سهمگین شد، حرف گزافی گفته نشده است ولی با این همه هجمه، هرگز وی به ورطهی کجخلقی و تنگنظری نیفتاد و با درایت و زعامت به تدوین و تکوین استراتژی بلندمدت خود پرداخت و نشان داد او «سیاستمداری استخواندار» است و به افقهای دور چشم دوخته است و آنان که با افکار کوتاه مدت خود دنبال اقدامات آنی و زودبازده بودند از سرسرهی ناپایدار قدرت بیرون افتادند.
۳) هاشمی اگر چه سیبل مشترک چپ و راستیهای افراطی در دو برههی متفاوت بود اما همچنان سنگ صبور طیف کثیری از کنشگران و جریانات سیاسی هم بود.
همه میدانیم او گرانیگاه سیاسی هر دو طیف اهالی سیاست و قدرت در ایران بود (هر دو طیف اصلاحطلب و اقتدارگرا) و همواره به عنوان رگلاتور، تکانههای سیاست و امنیت را رله میکرد. بر این اساس مرجعیت سیاسی وی مبتنی بر جامعیت فکری، عقلانیت و اعتدال متداول ایشان بود که رواق او را سرای امید اصحاب سیاست و قدرت کرده بود.
۴) پس از سالها فراز و فرود سیاسی در نهایت میشود کارنامهی کلان هاشمی را در سالهای قدرت به دو نیمه تقسیم کرد که نیمهی اول آن زمانی است که اکت و عمل سیاسی وی چندان قابل تحسین نیست و این برههای است که نگاه وی بیش از آن که معطوف به ملت باشد متمایل به کانون قدرت است و روزگار سردار سازندگی اغلب برای عزیمت به قلب و قبض قدرت میگذرد ولی نیمهی دوم عملکرد عمومی وی رجعت به جریان مردمی سیاست است و اینجاست که هاشمی در افواه عمومی مطلوبیت و مرجعیت سیاسی خود را باز مییابد و به رستگاری میرسد.
*حسین منزوی