1- به ششمين سالي ميرسيم که کارلوس کيروش در ايران کارش را آغاز کرده و هنوز در همان کوچه اول گيج و منگيم. اينکه بگذاريم کارلوس کيروش بماند يا برود. اينکه خودمان را با خواستههاي او وفق دهيم و بهاي پيشرفت را بپردازيم يا کنارش بگذاريم و تغييرات را با سرعت کمتر و با آهنگ خوشتري بپذيريم. هنوز بعد از اين همه مدت حضور، با او به هيچ جايي نرسيديم که خودمان احساس کنيم طبق برنامهاي بوده. ما بيبرنامه رفتيم جلو. او البته برنامههايش را تا آنجا که توانست پيش برد چه خيلي زود فهميد که اگر بخواهد اختيار عقلش را دست علي کفاشيان و هيات رييسه بدهد حاصلش چيزي جز جنون نخواهد شد.
2- کارلوس کيروش در آستانه انتخابات فدراسيون فوتبال بازي را چنان تغيير داده که بازي گردانان سابق فوتبال ايراني بيش از هر زمان ديگري انگشت حيرت به دهان ماندهاند. دو ماه ديگر وقتي گرد و خاک خوابيد ميشود فهميد استعفاي قبل از سال نويش براي چه و با چه هدفي صورت گرفت. استعفاي کارلوس کيروش يکي از مهمترين دلايل حذف علي کفاشيان از چرخه فدراسيون فوتبال بود. استعفايي که صورت گرفت به اين بهانه که از نفوذ و قدرت علي کفاشيان حمايت کند و به وزارت ورزش هشدار دهد که با رييس بعدي کار نخواهد کرد اما ماهيت و کارکرد اين استعفا خيلي زود عوض شد! استعفايي که بزرگترين لبخند روي صورت علي کفاشيان را ايجاد کرده بود و در مذاکراتش با بالادستيها، دست بالا را به او داده بود، خيلي زود تبديل به آسي شد که در دست مقابل ظاهر شد. کفاشيان بعد از چرخش آشکار وزير ورزش و حمايت آشکارش از کيروش، به مهره سوخته تبديل شد. بلوفهايش مبني بر قانوني نبودن انتخابات به جاي نرسيد و خيلي زود پذيرفت بايد جايش را به يکي از سه نفر بعدي بدهد. يکي از جنس آجورلو يا عزيزمحمدي يا تاج. کيروش چنان دست را تغيير داد و ورق را برگرداند که هنوز کسي نفهميده دارد با دستهاي قبلي و از اعتبار افتاده بازي ميکند. مفسران رسانهاي هنوز دارند بازي انتخابات را بر مبناي حکم قبلي ميخوانند و تفسير ميکنند. کودتاي بدون سر و صدا يعني همين!
3- رييس بعدي هر که باشد، از همين حالا محتاج کارلوس کيروش است. هر که روي صندلي رياست فدراسيون فوتبال بنشيند ميداند که جايش و جايگاهش را از تغيير بازي کارلوس کيروش دارد. کيروش حالا قوي تر از قبل پيش ميرود. او حالا تاجبخش هم شده درست مثل ارباب لنيستر در بازي تاج و تخت. اوست که تصميم ميگيرد که روي صندلي بنشيند. اوست که مجلسگردان همه بازيها خواهد بود. اينها درسهايي است که او از سرالکس فرگوسن ياد گرفته.«با مشت آهنين سرمربي باش. اختيارات همه را محدود کن.همه را به بند بکش. ديکتاتوري مطلقه راه بينداز.»
يادمان باشد فوتبال ايراني هيچ وقت به دموکراسي روي خوشي نشان نداده.
4- چه فرقي ميکند تاج يا آجورلو يا عزيز محمدي وقتي اولين عکسهاي يادگاري رسميريس بعدي بايد با کارلوس کيروش باشد و نخستين جلسه تاثيرگذار و مهمش با او؟ وقتي اولين دستور جلسه هيات رييسه بعدي بايد بررسي استعفاي کارلوس کيروش يا امضاي فهرست درخواستهاي او باشد؟ چه فرقي ميکند که روي صندلي بنشيند وقتي پوشه اي که روي ميز است به خواستههاي او مربوط ميشود؟ بازي کارلوس کيروش تازه دارد وارد فاز جديدي ميشود.
5- کدام سرمربي در تاريخ ايران اينگونه با رييسجمهور لابي داشته؟ کدام سرمربي در تاريخ ايران اينگونه روي انتخاب رييس فدراسيون اثر گذاشته؟ کدام سرمربي در تاريخ ايران اينگونه بازي مافياهاي پشت پرده را از درجه اعتبار ساقط کرده، پستها را تغيير داده، آدمها را کنار زده و آدمهاي خودش را ساخته و سر کار آورده؟ کدام سرمربي تا اين اندازه توانسته بردها و باختها را از کارنامه خود کنار بزند و بعد از هر بازي محبوبتر شود؟
6- هر که خواسته با او دربيفتد حذف شده. هر که علم مخالفت با او برداشته، منکوب شده. هر که بر سر راهش طغيان کرده از نقشه فوتبال ايراني پاک شده. هر که با او به مخالفت پرداخته چنان هزينهاي از اسم و اعتبار و آبرو پرداخت کرده که مفلس شده. پيشنهاد ميکنيم هرکس ميخواهد با او به نبرد بپردازد اول سريال بازي تاج و تخت را خوب تماشا کند و از همه مهمتر اين را از ياد نبرد که يک لنيستر هميشه قرضش را ميپردازد! اين را از تمام آنهايي بپرسيد که کيروش قرضش را به آنها پرداخت و حالا ديگر حتي جرات ندارند اسمش را بر زبان بياورند. اين مرد خود ارباب لنيستر است. زيرک و اقتدار طلب. بخشنده صندلي به پادشاهان و در صورت لزوم همان کسي که آنها را از تخت به زير ميکشد.