ajbozorgi@gmail.com
نکته یکم: ازآنجا که پیدا کردن جای پارک درشهری مثل تهران سعادت می خواهد و کار هر کسی نیست و علاوه برآن ترافیک هم وقت کش و حوصله سر بر است بهترین راه سفر از زیرزمین با قطار است که تقریبا با سرعت و سهولت مرا به مصلّای بزرگ تهران رسانید و از آنجا هم وسیله حمل و نقل رایگان ما را به درب ورودی نمایشگاه رسانید.
نکته دوم: با این که روز شنبه شانزدهم، افتتاحیه نمایشگاه بود اما رئیس جمهور برای سخنرانی در روز یکشنبه – همان روزی که ما هم در نمایشگاه بودیم - آمده بودند و به همین جهت بازدید کنندگان تا ساعت ۱۱ باید صبر می کردند و سپس وارد نمایشگاه می شدند. از این فرصت تحمیلی هرکسی خود را به گونه ای سرگرم می کرد و وقت گذرانی می کرد. از مناظره های چند نفره کوچک – که ما را به یاد بحث های سیاسی پس از پیروزی انقلاب می انداخت – تا خرید و فروش از غرفه های ناهمگون با نمایشگاه مطبوعات، مثل: غرفه فروش "نان برنجی های سوغات کرمانشاه" و "ادویه جات وگیاهان دارویی ۱۰۰%خالص در حضور مشتری" ،"سوهان داغ داغ"یکی از سوهان پزی های قم، که البته می توان ارتباط آن ها را در بنرها و بروشورهای تبلیغاتی چاپ شده با مطبوعات پذیرفت چون هرچه باشد آن ها هم به طبع(چاپ)رسیده اند و می توانند مصداق مطبوعات باشند. مثلا در بروشور غرفه ادویه فروشی از خواص زرد چوبه با وصف"ضد سرطان بودن" و "تصفیه کننده کبد و التیام بخش زخم ها"نام برده بودند. البته دو سه غرفه هم که با گونی های پلاستیکی آبی و خاکی رنگ که نیمه باز بودند و به طور ناهمگون و غیر زیبا در مسیر ورودی نمایشگاه خودی نشان می دادند را نباید نادیده گرفت.ارتباط این غرفه های ناموزون ما را به یاد ضرب المثل "بند تمبانی " می اندازد. شاید پس از مشاهده و خواندن مطالب تند و تیز و فلفلی مطبوعات به خوردن سوهان و نان برنجی نیاز باشد.
نکته سوم: عکسی با گوشی همراهم از بنر تبلیغی نمایشگاه گرفتم که به لحاظ هنری بسیار زیبا بود. با درشت ترین خط مطبوعاتی در بالای بنر نوشته شده بود: " بیست و یکمین نمایشگاه مطبوعات " و با خطی ریزتر از آن
"با حضور موسسات مطبوعاتی، نشریات، خبرگزاری ها و پایگاه های خبری"
(۱۶الی ۲۲آبان ماه ۱۳۹۴)مصلّای بزرگ تهران
و درمقابل آن به زبان انگلیسی نوشته شده بود:
۷-۱۳ NOV.۲۰۱۵
Tehran Grand Musalla
The ۲۱st press Exihibition
هفت عکس، شامل یک خانواده خندان ایرانی (پدربزرگ و مادر بزرگ، یک زوج و سه فرزند) با چینش جذاب خود زیبایی بنر را دوچندان کرده بود. عباراتی را هم از قول آقای رئیس جمهور(دکتر حسن روحانی)ن وشته بود که تیتر درشت آن چنین بود:
"ملت ایران خود را برای جهش و حماسه اقتصادی آماده کند."
هرچند که این نمایشگاه بین المللی نیست اما نوشته انگلیسی آن برای بازدید کننده احتمالی خارجی شگفت آور خواهد بود که چرا نمایشگاه را در نماز خانه بزرگ تهران برگزار کرده اند؟! اما تعجب ندارد چون ما سال هاست که نماز جمعه را هم در دانشگاه می خوانیم و این نشان دهنده نبوغ ایرانی است که هرکاری را در هرکجا می تواند انجام دهد!
نکته چهارم: همینطور که از جاهای دیدنی دیگر عکس می گرفتم جوان مودبی پیش من آمد و آهسته در گوش من گفت : از این قسمت عکس نگیرید چون ماشین ما در اینجاست. من تازه متوجه شدم که ایشان از ماموران امنیتی است و از ایشان پرسیدم : این ماشین مشکی مال شماست؟گفت : بله. من هم به ایشان گفتم.چشم ، عکس نمی گیرم.
نکته پنجم:
بنر دیگری جلب توجه می کرد. عکس اناری بود که با روزنامه پیچیده شده بود و در یک قسمت آن برشی ایجاد شده بود و بیست و یک دانه قرمز و خوش رنگ از آن بیرون ریخته بود. در بالای عکس انار در دو ردیف نوشته بود:
نقد منصفانه
پاسخ مسئولانه
چندی پیش در همین مکان مقدس نمایشگاه انار برگزار شده بود. ابتدا به یاد شعر کودکانه "صد دانه یاقوت ..." افتادم و آفریننده این یاقوت های زیبا را تسبیح گفتم و شعر سهراب را با دانه های دل مردم به یاد آوردم:
...من اناری را می کنم دانه
و به دل می گویم،
خوب بود این مردم، دانه های دلشان پیدا بود...
هنوز در فکر جمله بالای بنر هستم : "نقد منصفانه" و حافظ در حافظه ام زمزمه می کند:
نقد ها را بود آیا که عیاری گیرند تا همه صومعه داران پی کاری گیرند
مصلحت دید من آن است که یاران هم کار بگذارند و خم طرّه یاری گیرند
نکته ششم: بنری روی زمین از افتخار صاحب ماهنامه ای سخن می گفت که در چهاردهمین نمایشگاه مطبوعات در آبان هشتاد و شش ،برتر شناخته شده است. کنار آن بنر چند جلد کتاب برای فروش و دو عکس بزرگ و یک پرچم که نام لااله الّا الله روی آن نوشته شده بود. ای کاش می توانستم به او بگویم که قران فرموده است :"سبّح اسم ربک الاعلی" و نباید نام خدا را در روی زمین ملعبه تجارت کرد.
نکته هفتم: معماری دیوار مصلّا با نقش و نگارهای فیروزه ای و آیات سفید سوره فجر و اشکال هندسی معنا دار آن چشم مرا در پای خودش میخکوب کرد و جان مرا در مخزن الاسرار نظامی در وصف پیامبر گرامی اسلام با این اشعار نظامی پیوند زد:
تخته اول که الف نقش بست بر در محجوبه احمد نشست
حلقه حا را کالف اقلیم داد طوق ز دال و کمر از میم داد
لاجرم از حلقه آن میم و دال یافت از او دولت خط و کمال
بود در این گنبد فیروزه خشت تازه ترنجی ز سرای بهشت
نکته هشتم: در بازشد و با نگاه به روبرو همه وارد نمایشگاه شدند تا به غرفه های متعدد سرکی بکشند اما از بالای سر وزیبایی های گچبری و معرق کاری آن غافل.ای کاش روزی زیبایی های این معماری اسلامی را در مکان خودش به نمایش بگذارند.
نکته نهم: چند روزنامه و نشریه از جمله روزنامه "کیهان" در نمایشگاه غایب بود و آن را تحریم کرده بودند و البته از نظر بعضی ها این غیبت و تحریم شیرینی بود.
نکته دهم: "سلامتی ثروت است، آرامش فکر خوشبختی است، دانش یوگا راه را به شما نشان می دهد." این عبارت ها بر سر در غرفه ماهنامه دانش یوگا نقش بسته بود.
نکته یازدهم: شعار هفته نامه "یاران امروز" که مجله ای عمومی و خانوادگی است، قابل توجه است:
(صداقت و مردمی بودن)
راستگویی که کالای نجات بخشی است و اگر به همراه کسی باشد حتما مردمی هم هست. بنای مقدس خانواده هم با راستگویی دوام خواهد داشت.
نکته دوازدهم: غرفه " خبرگزاری دفاع مقدس" ما را به یاد دلاوری های شهیدان خدایی می اندازد. به قول مولانا جلال الدین " سبک روحان عاشقی که از مرغان هوایی هم پرنده تر بودند و توانستند در زندان را بشکنند و وام داران را رهایی بخشند.آنان که از جان و جا رهیدند و نوای بی نوایی شدند."
نکته سیزدهم:
به سرعت از کنار "ماهنامه تخصصی خودرو"گذشتم و از غرفه"انرژی مثبت"خود را به "رسانه برای محیط زیست"رساندم. در کنار حوضچه مصنوعی آن ، آب را دیدم که در همسایگی چند درخت و گل و گیاه خانه امنی برای حیوانات سنگی شده بود.گرم شدن سه دهه پی در پی کره زمین وبحران های محیط زیست و آلاینده های آن مرا به یاد شاعری انداخت که گفته بود:
بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد
به کوه خواهد زد
به غار خواهد رفت
اما فکرش را هم نمی کرد که انسان های متمدن قرن بیست و یکم عزم خود را جزم کرده اند تا محیط زیست را نابود کنند و دیگر کوه و جنگلی باقی نگذاشته اند. اما چاره کار این است که افلاطون گفت:
"بزرگترین توشه برای سفر به سالخوردگی ، آموزش است."
نکته چهاردهم: دو شماره از"روزنامه تحلیلی سینما" را از غرفه آن ها هدیه گرفتم. تیتر درشت نسخه چهارشنبه هشتم مهرماه جاری این بود:
ایوبی: نگران نباشید، رستاخیز اکران می شود.
داستان سینمای ایران هم حکایت عجیبی شده است.گاهی شخص مهمی در یک شهرستان از پیروزی خود در بستن تنها سینمای آن شهر خبر می دهد و بر این کار خویش مفتخر می شود و گاهی هم به خاطر یکی دو فیلمی که هرچند سال یک بار خوب ساخته می شود عده ای سینما را با تهدید به تعطیلی می کشانند. اغلب هم که سالن های سیصد نفری سینما برای سه چهار نفر به نمایش در می آیند. غافل از این که یک فیلم خوب مثل یک یک کتاب خوب است و سینما رسانه ای بسیار تاثیر گذار بوده و می تواند بیش از صدها سخنرانی روی مخاطب خویش تاثیر بگذارد.
نکته پانزدهم: بر بالهای "ماهنامه هما" نشستم و به تماشای جاذبه های گردشگری ایران رفتم. عکس روی جلد آن "آبشار زیبای پلنگ دره"بود که آقای پرویز شجاعی پارسا آن را گرفته بود. به شهر دیرینه خرم و آباد سفر کردم و قلعه فلک الافلاک با موزه زیبایش مرا به اعماق تاریخ پرحماسه لرستان برد. از آن جا بر بال هما به موزه لوور پاریس فرود آمدم و "تاریخ ایران را در موزه لوور "مشاهده کردم. سرستون های تخت جمشید و دیوارهای آن و چندین زیبایی دیگر از تمدن های کهن ایران. چشمهایم را گشودم و خود را در غرفه ساکت "موسیقی ما" یافتم.
نکته شانزدهم: پس از سلام به آقای خسرو خسرو پرویز و همکار ایشان، با آن ها خوش و بشی کردم و سر شوخی را باز کردم و شعر حافظ را برایشان خواندم:
هنر نمی خرد ایام و غیر از اینم نیست کجا روم به تجارت بدین کساد متاع
از من استقبال کردند و با یک لیوان آب میوه صنتعی پذیرایی نمودند. از صمیمیت و صفای جوانی آن ها به وجد آمدم و شعر مولانا را در باره موسیقی برایشان زمزمه کردم:
بانگ آواهای حق است این که خلق می نوازندش به تنبور و به حلق
و شعر دیگری که سرنا و دهل را این گونه وصف می کند:
ناله سرنا و آواز دهل چیزکی ماند به آن ناقور کل
آقای خسرو پرویز از موفقیت سایت "موسیقی ما" در برگزاری نخستین جشن سالانه موسیقی در سال ۱۳۹۲برای تکریم و تجلیل از بزرگان موسیقی ایران سخن گفت. استادانی چون "عبدالوهاب شهیدی"، "کیخسرو پورناظری" و "شهرام ناظری"و هنرمندان جوانی چون همایون شجریان که به غنای موسیقی ما مدد می رسانند. حافظ ناظری را هم نباید نادیده گرفت که با سمفونی مولانا موفق به اخذ جایزه بزرگی در خارج از ایران شد. خسرو با مهربانی سی دی برگزاری آن مراسم را به من هدیه داد.
نکته هفدهم: چشمم به موزه مطبوعات افتاد و بی اختیار به سویش رفتم. از نخستین روزنامه ایران در سال ۱۲۶۷هجری قمری با نام "روزنامچه اخبار دارالخلافه طهران" عکس گرفتم بالای صفحه آن نوشته بود:
یا اسدالله الغالب
وزیر آن جمله شیری که چهره آدمی داشت و شمشیری بر دست و در میان دو درخت که قرینه هم بودند در جنگل استوار ایستاده بود. در موزه به تاریخ مطبوعات ایران در دوره قاجار به مدت ۸۹سال، دوره پهلوی ۵۳سال و دوره جمهوری اسلامی ۳۵سال اشارتی بود که جمع آن نشانگر۱۷۷سال سابقه مطبوعات ایران است. از حوادث برجسته مطبوعات در سال ۱۳۲۵هجری قمری می توان به کتک خوردن مدیر روزنامه خیرالکلام با چوب، توقیف روزنامه مساوات و روزنامه حبل المتین اشاره کرد و همچنین از محاکمه میرزا جهانگیر خان شیرازی مدیر روزنامه صور اسرافیل به همراه توقیف روزنامه اش سخن گفت.
تک شماره "مجله علمی،ادبی،اخلاقی،فنی،اقتصادی" فرهنگ با قیمت دو قران در اردیبهشت ماه ۱۳۰۷شمس بر دیوار موزه مطبوعات جلب توجه می کرد.متن نخستین قانون مطبوعات که در سال ۱۳۲۶هجری قمری به تصویب رسیده بود در کنار "شورای بلدی"،"کشکول"،"کاوه"،" فلاحت مظفری" و تصویر نخستین فارغ التحصیلان روزنامه نگاری ایران در سال ۱۳۳۶شمسی توجه هربیننده ای را به خود جلب می کردند.سند نخستین سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات ایران در سال ۱۳۴۱شمسی برایم جاذبه داشت و فرمان سانسور مطبوعات توسط ناصرالدین شاه در سال ۱۲۸۷هجری قمری نشانگرهراس آن ها از منطق و قلم بود.
نخستین نشریه ای که نام "زن" را به همراه تصویری بزرگ از یک زن درج نمود در سال۱۲۹۸هجری قمری به زیور طبع آراسته شده بود و بر سینه دیوار موزه به چشم می خورد. روزنامه هایی هم که "خبر پایان جنگ جهانی دوم"،"کودتای ۱۲۹۹ونقش بیگانگان"،"استبداد صغیر"،"تحریم تنباکو"،"متن فرمان مشروطیت" و "فتح تهران توسط مشروطه خواهان"را درج نموده بودندزینت بخش حافظه تاریخی کشور ما بودند. دو کارمند این موزه با مهربانی و گشاده رویی برای بازدید کنندگان توضیح می دادند.
نکته هجدهم: موسسه فرهنگی "دنیای تغذیه و سلامت"با شش عنوان مجله رنگی و متنوع مرا به درون غرفه اش دعوت نمود. یکی از دوستان قدیمی و صمیمی من که در آنجا بود پس از معارفه من با کارکنان و پذیرایی دوستانه، چند جلد از تولیدات مطبعی خود را هدیه دادند."دنیای سلامت" آن ها در شماره ۱۱۹ خود به "سلامت معنوی"تاکید کرده بود. مجله آشپزی آنها انواع کوکو و کتلت را آموزش می داد و مجله "دنیای زنان" که عکس یک خانم هنرپیشه مشهور را با چادر نماز و قران باز در دستش به هنرمندی چاپ کرده بود در کنار "دنیای تغذیه" و "دنیای کودک"مرا به حاصل کوشش فیلسوفان تعلیم و تربیت در تربیت شهروند خوب متوجه نمود که آن ها برای تربیت شهروند خوب معتقدند که باید در سه عرصه وجودی فرزندانمان تلاش کنیم:
۱.نظم فکری آن ها که منجر به آموزش علوم و فنون نظری و عملی می شود.
۲.نظم روحی آن ها که منجر به پرورش بعد معنویت و اخلاق و ایمان آن ها می شود.
۳.نظم بدنی که منجر به تغذیه و سلامت و تربیت بدن آن ها می گردد.
پس از پذیرایی صمیمانه آن ها روانه غرفه " عصر کیمیاگری"شدم.
نکته نوزدهم: روی جلد مجله "عصر کیمیاگری"شماره ۴۱عکسی بود که خانم مونا رمضانی از ساختمان مرکزی "استات اویل نروژ"گرفته بود. عکسی زیبا و هنرمندانه. روی جلد آن با خط درشت نوشته شده بود:
شیخ نشین اسکاندیناوی
این جمله برایم متناقض نما و پارادوکسیکال بود. اما پس از این که یک نسخه از آن را به من هدیه دادند و سرمقاله آن را خواندم برایم رفع تناقض شد به ویژه که آقای حمیدرضا شکوهی با قلم توانایش تبیین کرده بود که نروژ همزمان با ایران و با گران شدن نفت و رسیدن آن به بشکه ای ۱۴۰دلار توانسته بود که درآمد حاصل از نفت را در سرمایه گذاری زیر ساخت های رفاهی و اجتماعی سرمایه گذاری کند و در یک فضای شفاف کشورش را توسعه بدهد اما ما نتوانستیم از این فرصت مغتنم بهره بگیریم .ازآنجا به غرفه روزنامه مردم سالاری رفتم.
نکته بیستم: مردم سالاری ترجمه نارسایی است از دموکراسی. اما روزنامه مردم سالاری که در شماره شانزدهم خود اظهارات نخست وزیر جدید کانادا را نقل نموده است از قول او بیان کرده که "کشور کانادا خواهان از سرگیری روابط خود با ایران "است.رابطه ای که یک جانبه از طرف آن ها قطع شده بود.یک نسخه روزنامه را از خبرنگار با ادب روزنامه مردم سالاری گرفتم و با نمایشگاه وداع کردم.
نکته بیست و یکم: در ایستگاه مترو یک مرد جوان گردشگر را دیدم که به نظر می آمد اروپایی باشد. یک کوله پشتی بزرگ و قمقمه آب در پشتش و یک کوله هم در جلویش او را به سیر و سفر ساده همراهی می کردند. لباس ساده او نیز نشان می داد که بی تکلّف سفر می کند. وارد قطار که شدیم بدون این که بنشیند چند صفحه کپی از کوله اش درآورد و مشغول مطالعه شد. دلم می خواست که تعداد این گردشگران در کشور ما زیاد شود تا ایجاد اشتغال کنند. چند نفری که به نگاه می کردند نگاهشان احترام آمیز بود. به یاد سخنان ارزشمند سعدی در این باب افتادم:
بزرگان مسافر به جان پرورند که نام نکویی به عالم برند
غریب آشنا باش و سیّاح دوست که سیّاح جلّاب نام نکوست
به نظرم آمد که مطبوعات هم مانند مسافران هستند که مهمان ما می باشند.آن چنان که حضرت ختمی مرتبت فرمود:
"مهمان را گرامی دار اگرچه کافر باشد"(اکرموالضیف ولو کان کافرا)