در سال ۱۳۴۴ مسئولیت زندان قصر به بنده واگذار شد که از جهات مختلف روح و جسم انسان را خسته میکرد، نگرانی هایم از جهت مسئولیتی بود که داشتم و حضور انسانهای بزرگوار متدین، و وارسته ای که در آن محدوده محصور بودند؛ مانند مرحوم آیتا... طالقانی و مرحوم آیتا... منتظری، مرحوم مهندس بازرگان و مرحوم دکتر سحابی. حضور این بزرگان رنج روزانه من بود. مرحوم آیتا... طالقانی را از سال ۱۳۳۸ مسجد هدایت میشناختم، آن روزها به عنوان دانشجوی حقوق صحبتهای مرحوم طالقانی برای من تازگی داشت.
صداقت در بیان، سادگی، وارستگی این مرد بزرگ، جوانان را شیفته مطالب این جلسات کرده بود، بازی شگفت روزگار مرا که به این انسان علاقمند شده بودم زندانبان او کرد. زندان قصر مجموعه ایی بود از چند ساختمان که زندانیان با تفکیک زندانیان عادی و زندانیان سیاسی در آن محبوس بودند. تعدادی از زندانیان فوت کرده یا به شهادت رسیده بودند و تعدادی از آنها هم هنگامی که این مسئولیت به من واگذار شد بحمداله زنده و سلامت بودند. آقای دکتر شیبانی، سیدمحمدکاظم موسوی، آقای سرحدیزاده، آقای سیدحسن طباطبائی، آقای قریشی، حجتی کرمانی و بسیاری دیگر وضع آرامی نداشتند، رابطه بین زندانیان و مأمورین و مسئولین مطلوب نبود علی الخصوص در زندانهای عادی اغلب مشکلات نزاع داخلی یا اختلاف با مأمورین مشهود بود. با استفاده از نظرات دانشمندان علوم اجتماعی به این نتیجه رسیدم که مسئله اختلاف رفتار زندانیان عادی استفاده از اسامی زندانیان بصورت زننده بوده و درجلسه سخنرانی نهایت از مأمورین خواستم که به هویت واقعی زندانیان توجه کنند و آنها را برای حضور در دفتر یا ملاقات و غیره با کلمه مناسب و احترام آمیز خطاب کنند و به زندانیان میگفتم اگر به شما اهانت شد شما پاسخ اهانت را به همان نحو به توهینکننده بدهید ماجرا بصورت پیچیدهای جلوه کرد و مأمورین با بیان اینکه زندانیان به این ترتیب گستاخ میشوند، اعتراض کردند و به نوعی عدم اطاعت از مافوق صورت گرفت. اما خوشبختانه مرحوم تیمسار مبصرکه رئیسکل شهربانی بود و ما را هدایت میکرد در سخنرانی های خود به دفاع از من مأمورین را موکداً وادار به اطاعت آنچه گفته بودم نمود و اینگونه شد که دستور بنده اجرا و دستور تیمسار هم فصلالخطاب شد. مرحوم آیتا... طالقانی در زندان شماره ۴ کلامهای درس اخلاق داشتند که به مامورین گفته بودم از این موقعیت استفاده کنند. و بعضی از مأمورین شماره ۴ جذب این کلاسها شدند ساواک گزارش کرده بود که مأمورین زندانیان قصر در کلاسهای ایدئولوژی زندانیان سیاسی تعلیم میبینند. بنده نگران نبودم زیرا رئیس کل شهربانی با تنظیم برنامه آموزش علمی و حرفهای در زندانها موافقت کرده بود و ما نگرانی نداشتیم. در ایام نوروز ۱۳۴۵ رئیس شهربانی از زندانها بازدید کردند ولی به بندهای سیاسی نرفت. بنده از ایشان خواهش کردم از شماره ۴ و ۳ هم بازدید کند. ایشان به دلایل سیاسی امتناع داشت و احتیاط می کردکه نکند کسی به وی اهانت کند. تلویحاً به بنده گفت و من هم به ایشان گفتم مطلقاً چنین اتفاقی نخواهد افتاد، مرحوم مبصر رئیس شهربانی باتفاق ما به زندان شماره ۴ رفتیم زندانیان توجه چندانی نکردند ولی بتدریج جمع شدند تیمسار مبصر عید را تبریک گفت و اظهار کرد با مسئول متعهدی چون کورنگی امیدوارم از شرایط مناسب و مطلوبی برخوردار باشید که هستید.
مرحوم آیتا... طالقانی که در راهرو بودند با صدای بلند گفتند: «دلیل آن همین است که مسئول هستند.»
در جریان تاجگذاری آبان ۴۶ جلسات کمیسیون عفو و بخشودگی در دادگستری و دادرسی ارتش تشکیل میشد، بنده و مرحوم تیمسار تیموری (سرهنگ آیروز) نماینده شهربانی و زندان بودیم، و درکمیسیون هم قرار شد که در میان زندانیان سیاسی ابلاغ کنیم تا زندانیان هم ضمن تائید پیشرفتها و آثار انقلاب سفید تقاضای عفو کنند. بنده این مطلب را به مرحوم آیتا... طالقانی و مرحوم بازرگان، مرحوم دکتر سحابی و بقیه نهضت آزادی گفتم با ناراحتی گفتند، نمینویسیم و عفو هم نمیخواهیم بنده گفتم قرار بود بنده فقط به اطلاع شما برسانم. مرحوم طالقانی در زندان واقعاً شخصیت بارزی بود جرأت و شهامت اخلاقی این بزرگوار عجیب بود رفتاری بسیار قابل احترام داشت مأمورین نسبت به ایشان احترام خاصی قائل بودند. یک روز به ایشان گفتم آقا بنده ناراحت می شوم که رئیس زندان شما و دیگر بزرگان باشم میخواهم استعفا بدهم. ایشان فرموند «علی ابن یقتین» باش که زندان بان هارون و مأمون بود و به شیعیان کمک میکرد. جلد دوم پرتوی از قرآن را ایشان در زندان تکمیل کردند و یک جلد هم به بنده دادند. شبی که بنده از کمیسیون عفو و بخشودگی در ساعت حدود ۱۶ آمدم و با خوشحالی به شماره ۴ و ۳ رفتم و موضوع عفو آقایان را گفتم و چون بیم اجتماع در جلوی زندان هنگام آزادی حضرات در روز آزادی بود رئیس شهربانی گفت از ساعت ۱۲ به بعد میتوانید آقایان را به تدریج آزاد کنید بنده این مطلب را به حضرات گفتم بعضی اعتراض کردند ولی مرحوم طالقانی و بازرگان و سحابی گفتند ایشان به ما محبت کرده حالا یک خواهش کرده که مسئله مهمی نیست بنابراین راضی شدند و آقایان را بنده با ماشین شخصی وارد کردم و اداری به منازلشان رساندم. مرحوم طالقانی هیچگاه توقع شخصی نداشت فقط در مورد دیگران واقعاً دلسوزی داشت. بعضی در زندان عادی نسبت به ایشان علاقمند بودند و تقاضا میکردند بروند شماره ۴ و خدمتگزار باشند. یکی از آنها گویا آقای کوشکی بود که مرید و خدمتگزار ایشان بود و بعد از انقلاب مرحوم آیتا... به ایشان خیلی محبت کردند. دومین شب انقلاب دو سه نفر از کمیته انقلاب اسلامی در کوچه اسدی شمیران که مرحوم آیت ملکی مسئول بود به درب منزل ما آمدند و بنده را به کمیته مذکور بردند خانواده به مرحوم آیتالله اطلاع داده بودند، لحظاتی بعد بنده را که در اتاقی گذارده بودند صدا زدند. آقای ملکی گفت اشتباه شده و دستور داد با همان اتومبیل مرا به خانه برسانند به مرحوم آیتا... تلفن زدم تشکر کردم و ایشان با نهایت انسایت از من دلجویی کردند. ایشان شخصیت بارز و با احساس و حقشناسی بودند بعد از انقلاب تا فوت این بزرگوار واقعاً به همه افسران و مأمورین آن دوران محبت میکردند و بسیاری را از گرفتاری نجات دادند.
مرحوم آیتا... طالقانی در دوران بازداشت هم مورد احترام قضات دادرسی ارتش بودند. ایشان یکبار به بنده می گفتند در تمامی مدتی که سرهنگ مقدم (سپهبد بعدی و آخرین رئیس ساواک) از من بازپرسی می کرد جز کلمه آیت ا... مرا مورد خطاب خود قرار نداد و در موقع تحقیق پشت میز نمینشست در میز وسط اتاق که من هم مینشستم مینشست. مرحوم طالقانی انسانی بود که مردم را دوست میداشت و مردم هم در بعد از انقلاب به ایشان پناه میبردند مواقعی که در خیابان تنکابن به ملاقات ایشان میرفتم جمعیت در منزل زیاد بود و به ایشان متوسل میشدند پایگاه مردمی داشت و مورد احترام همه طبقات بودند خدایش رحمت کند. اگر بخواهم در مورد ایشان در مدت زمان بازداشت مطلبی بنویسم حکایتهای خواندنی و جالبی خواهد بود که انشاءاله در خاطراتی که نوشتهام چاپ خواهد شد.
*سرتیپ بازنشسته شهربانی