از آنجا که بهدست آوردن آمادگی لازم برای مقابله با هر تهدیدی به طور طبیعی متضمن صرف هزینههای قابل توجه است، تلقی هر امر موهوم به مثابه تهدید استراتژیک، صرف نابهجای منابع و در نتیجه صدمهپذیری جدی در مقابل تهدیداتی را که شناخت دقیق و واقعبینانه عواملی که موجودیت، امنیت و منافع حیاتی هر کشوری را مورد تهدید قرار میدهند از اولویت اساسی برخوردار است. این دسته از تهدیدات که به دلیل گستردگی و عمق پیامدهای آنها به تهدیدات استراتژیک معروفند به راحتی میتوانند بر سر راه حرکت عمومی یک جامعه به سوی پیشرفت و توسعه موانع جدی ایجاد کنند یا اساسا موجودیت و هویت یک کشور را در معرض تهدید قرار دهند. استراتژی کلان امنیتی اسرائیل علیرغم تغییر در ساختار جامعه اسرائیل، ماهیت اختلافهای اعراب و اسرائیل و ساختار نظام بینالملل، از ابتدای تشکیل این رژیم تغییر چندانی نکرده است.
رژیم صهیونیستی اقدامات تهاجمی مانند جنگ پیشگیرانه، عملیات پیش دستانه و ترور مخالفان، برقراری رابطه با کشورهای پیرامون جهان عرب در قالب «دکترین پیرامونی»، سیاست بازدارندگی و به ویژه بازدارندگی هستهای و برخورداری از حمایت همه جانبه ابرقدرتی همچون آمریکا برای پیشبرد اهداف توسعهطلبانهاش را در زمره اصلیترین محورهای سیاست امنیت ملی خود قرار داده است. در پژوهش حاضر سعی شده است تا با بررسی سیاست امنیتی دفاعی اسرائیل پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، پیامدهای منطقهای و داخلی این سیاستها بررسی شود.
پس از حادثه ۱۱ سپتامبر با اهمیت یافتن مقوله تروریسم در محیط بینالملل، فرصت مناسبی برای رژیم اشغالگر قدس به وجود آمد تا پشت سر آمریکا و تحت لوای مبارزه با تروریسم به اهداف دیرینهاش در مقابله با دشمنان خود دست یابد. روند سیاستهای اسرائیل نشان میدهد که سیاستهای این رژیم در این دوران، سیاستهایی کاملا افراطی و تجاوزطلبانه بوده است. برخورد شدید با انتفاضه الاقصی، محاصره سیاسی اقتصادی غزه، جنگهای ۳۳ روزه و ۲۲ روزه، حمله به کاروان آزادی، افزایش شهرکسازی و سیاست افزایش تقابل با ایران را میتوان از اصلیترین نشانههای این سیاست افراطگرایانه اسرائیل دانست. سیاستهایی که در بعد منطقهای از یک سو باعث امنیتیتر شدن منطقه و برهم خوردن نظم و آرامش در خاورمیانه و از سوی دیگر باعث به حاشیه رفتن کامل روند صلح شده است. اما در بعد دیگر پیامد این سیاستها متوجه خود این رژیم بوده و باعث افزایش تنش با همپیمانان استراتژیک منطقهای همچون ترکیه شده، همچنین در عرصه داخلی باعث زوال این رژیم و بحرانهای متعدد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی شده که عمدتا متأثر از دو جنگ ۲۲ روزه و ۳۳ روزه میباشد.
در عرصه جهانی نیز روز به روز بر انزوای جهانی و کاهش مقبولیت این رژیم به ویژه در نزد افکار عمومی جهان افزوده شده است. انقلابها موجب تحول در رفتار خارجی کشورها میشود و براین اساس مجموعهای از تصورات، انتظارات و مناسبات بینالمللی را شکل میدهند به طوری که پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز منابع هویتی نقش موثری در جهتگیری سیاست خارجی ایران در قبال اسرائیل داشته است. در این راستا زبان سیاست خارجی ایران بسیار اهمیت دارد زیرا در چارچوب تفسیری برآمده از واژگان و دلالتهای معنایی آنهاست که واقعیت برساخته و به کنش با آن پرداخته میشود.
در گفتمان امنیتی یک مساله بزرگ جلوه داده میشود و به منزله بالاترین اولویت عرضه میشود و با اطلاق واژه امنیت بر آن، دولت ادعا میکند برای برخورد با آن نیاز و حق به کارگیری ابزارهای فرامعمولی دارد، رژیم اسرائیل نیز از همین تاکتیک تاکنون علیه دشمنانش بهره گرفته است. به طور سنتی تهدید نظامی در کانون نگرش کشورها قرار دارد.
اهمیت تهدیدهای نظامی در آن است که این تهدیدها میتواند امنیت و بقای کشورها را به طور اساسی به مخاطره اندازد. تهدیدات نظامی اسرائیل هم میتواند عامل مهمی در تهدید امنیت ملی ایران قلمداد شود. آنچه مسلم است انگیزه اصلی دولت اسرائیل از افزایش قدرت نظامیاش با حمایت آمریکا، ترس دائمی و احساس ناامنی است. علت عمده این تهدید نظامی علیه جمهوری اسلامی ایران ناشی از تقابل ایدئولوژیکی و فکری است که باید عنوان نمود این تقابل دائمی است. براین اساس جنگ بین ایران و اسرائیل و خصومت آنها با هم، در حقیقت جنگ بین دو آرمانگرایی متعارض است. مسئله بسیار مهمی که نقش تهدیدهای نظامی اسرائیل را به شدت افزایش میدهد، تسلیحات هستهای رژیم صهیونیستی است.
مقامهای اسرائیل بر این عقیده و باور بوده و هستند که در شرایط حاکم بر خاورمیانه، تنها راه بقای آنان، برتری مطلق تسلیحاتی، مخصوصا در حوزه تسلیحات هستهای است. اهمیت برتری نظامی اسرائیل از حیث تهدید نظامی از این واقعیت نشأت میگیرد که اسرائیل کاملا آمادگی استفاده از این تسلیحات را در شرایط بحرانی داراست، از سوی دیگر یکی از اهداف اصلی بازدارندگی هستهای اسرائیل ایران است. در اسرائیل راهبرد امنیت ملی و راهبرد نظامی یکسان و همسان بوده است به گونهای که ارتش و نظامیان ابزارها و اهداف ملی و امنیت ملی اسرائیل را تعریف و تبیین نمودهاند. این بدین معناست که مهمترین ابزار تامین امنیت اسرائیل، قدرت نظامی و جنگی بوده است و منابع و عناصر دیگر در گفتمان امنیت ملی اسرائیل نقش و کاربرد درجه دو و ابزاری داشتهاند.
به این ترتیب رژیم اسرائیل با طرح این مساله که ایران به عنوان یک تهدید وجودی علیه این رژیم تلقی میشود، در پی آن است تا افزایش نقش و قدرت منطقهای ایران را غیر سازنده، توسعهطلبانه و تهاجمی جلوه دهد و بدین وسیله آن را تهدیدی برای منافع آمریکا و هم پیمانان منطقهای آن در نظر گرفته که از هر راه ممکن، از جمله زور و حمله نظامی باید مانع آن شد.
این سیاست از دو جهت برای اسرائیل مفید است نخست، اینکه توجیهی برای ادامه کمکهای آمریکا به اسرائیل است. دوم، به پیشبرد صلح اسرائیل با فلسطینیان از موضع قدرت و برتری یاری میرساند. برنامه اسرائیل در مقابل ایران، موازنه و محدود کردن میباشد. بدین معنا که با تکیه بر تواناییهای خود در درجه اول در پی ایجاد بازدارندگی است. گفتمان سیاست خارجی خاورمیانهای اسرائیل مبتنی بر سیاستهای امنیتی، خشن، جنگطلبانه و توسعه طلبانه میباشد.
استراتژی تهدید نظامی اسرائیل علیه ایران به عنوان تهدیدی بزرگ علیه اسرائیل، دو موضوع را برای این رژیم ضمانت مینماید: ۱- اسرائیل همچنان خط قرمز آمریکا محسوب میشود و آمریکا حق غنیسازی اورانیوم در خاک ایران را مورد تأیید قرار نمیدهد.
۲- حفظ روند در اولویت قرار گرفتن مساله هستهای ایران در دستور کار مجامع بینالمللی. در پایان باید اذعان کرد استراتژی تهدید نظامی اسرائیل، یک سیاست واکنشی برای کنترل، محدود کردن و ایجاد بازدارندگی در مقابل افزایش قدرت منطقهای و نقش سازنده ایران میباشد که موجب شده است که انحصار دسترسی اسرائیل به جنگ افزار هستهای به پرسش کشیده شود و سیاست مبهم هستهای این رژیم بیشتر مورد سوال و توجه دولتها قرار گیرد که مجموع اینها جایگاه اسرائیل را در خاورمیانه تنزل داده است.
به علاوه علیرغم سعی اسرائیل در نشان دادن ایران به عنوان تهدیدی بزرگ، به تدریج مواضع اصولی ایران به عنوان یک کشور که در واقع خواستار صلح حقیقی میباشد برای افکار عمومی و مجامع سیاسی جهان روشنتر شده است. این موضوع میتواند شگلگیری گفتمان صلحآمیز از سوی ایران در برابر گفتمانهای جنگ طلبانه و تخاصم آمیز اسرائیل و حامیانش تلقی گردد.
پس از رگبار موشکی و پهپادی تلافیجویانه ایران و پاسخ اسرائیل، در این نمایش عجیب و غریب از قدرت نظامی، توپ در زمین ایران است. نشانههای اولیه حاکی از آن است که ایران ممکن است دست کم فعلا این مورد را رها کند. اگر چنین باشد، هم آمریکا و هم منطقه نفس راحتی میکشند.
با این حال، متاسفانه، دور از تصور است که این مهلت زیاد ماندگار باشد. اسرائیل احتمالا همچنان به حمله به عوامل ایرانی در خارج از کشور نیاز خواهد داشت تا بتواند جریان حمایت مادی و استراتژیک ایران از نیروهای محور مقاومت را مختل یا حتی قطع کند. تا زمانی که حمایت از نیروهای نیابتی ادامه یابد و این گروهها همچنان درگیر نزاع با اسرائیل باشند، نیاز عملیاتی به چنین حملاتی وجود دارد و باقی خواهد ماند.
اگر درگیری متعارف در حال جوشش، دلیل کافی برای هدایت اقدام نظامی اسرائیل در برابر ایران نباشد، پس دلیل بزرگتری در افق وجود دارد: برنامه هستهای ایران. از زمان فروپاشی برنامه جامع اقدام مشترک – که به عنوان توافق هستهای ایران نیز شناخته میشود – تهران به نقطه گریز هستهای نزدیکتر شده است. سیاستمداران اسرائیل مدتهاست که نگران این هستند که حتی اگر ایران از سلاحهای هستهای برای حمله مستقیم به اسرائیل استفاده نکند، ایران دارای سلاح هستهای جسارت بیشتری برای حمایت از نیروهای محور مقاومت در منطقه خواهد داشت. برای بسیاری از اسرائیلیها، حمله آخر هفته گذشته ایران تنها چنین ترسهایی را تقویت کرده است.
از دیدگاه خود اسرائیلیها، آنها باید به حملات خود به اهداف ایرانی ادامه دهند، حتی اگر انگیزههای مشکوک سیاسی، تفکر بازدارندگی مبهم یا احساسات خام و ساده را کنار بزنیم. تا زمانی که اسرائیل و ایران درگیر نزاع هستند، به ضربات متقابل خود ادامه خواهند داد؛ مهم نیست که ایالات متحده و سایر متحدان به اسرائیل توصیه کنند تا از تشدید تنش جلوگیری کند. در نهایت، اگر ایالات متحده و اروپا بخواهند شانس یک جنگ منطقهای در خاورمیانه را از بین ببرند، باید کاری در مورد برنامه هستهای انجام دهند. در غیراین صورت، درگیری ادامه خواهد یافت.