با گذشت «۴۵ سال» از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و ورود به عرصه نوین، شایسته است که با مرور کارنامه انقلاب اسلامی با رویکردی مصلحانه و نقادانه تهدیدها و آسیبهایی که فراروی آن قرار گرفته و حرکت فزاینده آن را با کندی مواجه ساخته است مورد بررسی و کالبدشکافی قرار دهیم، تا زمینه کنترل آسیبها و تبدیل تهدیدها به فرصتها فراهم آید. بنابراین منظور از تهدید، عنصر یا وضعیتی است که یکی از این روشهای حیاتی را به مخاطره میاندازد. هدف تهدید چیست؟ هر ویروسی یک هدف دارد؛ هدف ویروس تهدید، مختل کردن و در نهایت از بین بردن امنیت یک جامعه و در نهایت نابودی حاکمیت است. در قرن حاضر ارتباطات اینترنتی به بالاترین حد خود رسیده است و همگان از تمامی امکانات و قابلیتهای تجهیزات رایانهای و ابزارهای ارتباطی برای انجام کارهای روزانه و پیشبرد اهداف خود بهره میگیرند. اکنون که شاهد وابستگی روز افزون دولتها، شرکتها، موسسات و حتی افراد عامه به ابزارهای ارتباطی هستیم؛ و باتوجه به حوادث رایانهای و حملات اینترنتی متعدد و حساسی که طی سالهای اخیر رخ دادهاند، مسئله امنیت سایبر به ویژه برای دولتها اهمیت ویژهای یافته است.
در جهان امروز، که در حدود یک سوم افراد به اینترنت دسترسی دارند و اغلب شرکتها، موسسات و دولتها برای کار روزانه خود شدیدا به رایانه و ابزارهای ارتباطی نیازمندند، مسئله امنیت رایانهای برای دولتها و موسسات، و حتی افراد معمولی به یک مسئله مهم استراتژیک تبدیل شده است. برخی اتفاقات طی سالهای اخیر همچون از کار افتادن بخشی از سیستم رایانهای استونی در سال ۲۰۰۷، سرقت اطلاعات سرورهای پنتاگون در سال ۲۰۱۲، و همچنین خسارت کرم اینترنتی «استاکس نت» به برنامه هستهای ایران در سال ۲۰۱۰، موجب تشدید این تصور شده است که حملات سایبری در زمره تهدیدات اصلی برای دولتها، جوامع و اقتصاد جهانی به شمار میروند.
برای کشورهای نوظهور، فضای سایبر به عنوان زمینهای برای رشد اقتصادی و همچنین به عنوان موتور محرک پیشرفتهای صنعتی و فنی در بسیاری از بخشها محسوب میشود. اما در نظر برخی کشورها (نظیر کشور چین)، این فضا به مثابه تهدیدی علیه رژیم سیاسی حاکم تلقی میشود و این دیدگاه عموما به اعمال فیلترها و سدهایی برای کنترل دسترسی و کاربری اینترنت منجر میشود. برای برخی کشورها نیز، فضای سایبر میتواند چالشی ژئوپولیتیک در تحول روابط بینالملل باشد؛ به نظر میرسد که تصمیم گروه «بریکس» برای تاسیس یک شبکه فیبر در زیردریایی حول ایالات متحده آمریکا نیز در همین راستا بوده است.
بدین ترتیب بعضی از این کشورها با ایجاد یک درگاه واحد، سعی بر کنترل نقاط و دسترسی به اینترنت دارند. هرچند که این رویکرد با طرح کلی اینترنت مبنی بر دسترسی به تمامی شبکهها مغایر است، اما میتواند برای سیاست داخلی کشورها (کنترل محتویات اطلاعات فرامرزی) و همچنین سیاست خارجی کشورها (آمادگی دفاعی در مقابل حملات احتمالی در چارچوب طرح دفاع عمقی) مزایایی داشته باشد.
در حقیقت اساس سیاست سایبری چین بر مبنای تصرف فناوریهای انفورماتیک و ارتباطات به منظور دستیابی به منافع اقتصادی و همچنین به منظور پایهگذاری یک استراتژی جنگ اطلاعاتی گذاشته شده است؛ که در آن سیستمهای در اختیار ارتش خلق چین برای نفوذ به سیستمهای متصل به اینترنت به کار میروند، تا از این طریق امنیت زیر ساختها، تبادلات و دادههای ذخیره شده دولتها، به خصوص دولتهای غربی، و کاربران را مورد تهدید قرار دهند. از این منظر، میتوان گفت که چین مدتهاست که یک سیستم دفاع سایبری را در اختیار دارد که به نظر میرسد وسیلهای برای انجام جاسوسی سایبری در سطح جهانی نیز میباشد.
تهدیدهای نرم متوجه امنیت داخلی، بخش عمده و اساسی این حوزه است. روشن است که تهدیدهای نرم، حوزهای از تهدیدهای فرهنگی، فکری را فرا میگیرند. این تهدیدها میتوانند طیفی از آسیبپذیریها را از یک سو و طیفی از نقاط حساس را از سوی دیگر هدف قرار دهند. مبانی دینی و اعتقادی، مبانی انسجام بخشی و وحدت بخشی ملی، مبانی ملیتگرایی همگراساز، مبانی مشروعیت بخشی نظام و از این دست مبانی فکری و فرهنگی، توسط قدرت نرم مورد تهدید واقع میشوند.
در مرحله نخست، باید با شناخت ماهیت تهدید از جنس تهدید آگاهی یافته، شناخت و درک صحیحی از این جنس به دست آورد. ماهیت تهدید نرم گاه بسیار پیچیدهتر از آن است که بتوان به راحتی آن را دریافت. مرحله دوم، شناخت پدیدار شناسانه تهدید است. مراد از این شناخت، چگونگی بروز و ظهور یافتن پدیده در سطح امنیت داخلی است. به عبارت دیگر چگونه؛ تهدید متوجه مبانی انسجام بخشی وحدت ملی، پدیدار میگردد؛ ظهور و بروز این تهدید متوجه مبانی وحدت ملی چگونه است و به چه اشکالی در اجتماع ظهور خواهد کرد. مرحله سوم، شناخت کارکرد شناسانه تهدیدهای نرم است. در تهدیدهای سخت، کارکردها به آسانی قابل درک و تشخیص هستند، ولی در تهدیدهای نرم، این کارکردها خود را به سهولت نشان نمیدهند و چه بسا با گذشت زمان بتوان این نوع کارکردها را شناسایی کرد. به بیان دیگر؛ اگر تهدیدی متوجه حوزه مبانی اعتقادی و دینی شود، شاید پس از شناخت ماهیت آن و چگونگی ظهور و بروز پدیدار شناسانه آن، نتوان کارکردهای آن را به آسانی تشخیص داد. در واقع؛ شاید به سرعت نتوان درک کرد که کارکرد این تهدید متوجه چه حوزه و حیطهای از مبانی است، یا تا چه اندازه میتواند این مبانی را متزلزل کند یا با سرایت آن به دیگر مبانی، چگونه ممکن است در یک بازی درونی، مبانی پایهای را مخدوش سازد. مدیریت تهدید نرم که جامعه اطلاعاتی باید در آن نقش ایفا کند، با تعریف و تبیین اهداف تهدید آغاز میشود و با شناخت از ماهیت تهدید و درک پدیدار شناسانه آن تهدید، تلاش میکند تا کارکردهای تهدید را بازشناسی و در رویارویی با آن بر اساس ماهیت و ویژگیهای ساختار اطلاعاتی اقدام نماید.
باتوجه به اینکه هویت جامعه اطلاعاتی یک هویت مندرج در انواع دیگر هویتهای اجتماعی است، ویژگی جهت بخشی آن میتواند به عنوان یک بردار هم افزا در جهت دهی و به کارگیری همه نیروهای مردمی داخلی عمل کند. این امر از آن جهت حائز اهمیت است که بتوان کارکرد نوین نرم افزارانه را برای آن تعریف کرد که بتوان بدون تکیه بر هر نوع ویژگی حاکمیتی جامعه اطلاعاتی، مردم را در شکل دادن یک هم افزایی داخلی در حوزه امنیت نرم به کار گرفت.
نکته حائز اهمیت، چگونگی تحقق این امر در یک مدل مردمی است. به عبارت دیگر؛ طراحی مدلی که بتواند ساختار اطلاعاتی را در یک فرایند هم افزا در حوزه امنیت داخلی نرم در نقش هدایت کننده و جهت بخش، کارآمد سازد، از اهمیت ویژهای برخوردار است. این هم افزایی با ابعاد بسیار گسترده آن میتواند بهترین ضامن ایجاد، حفظ و توسعه امنیت داخلی به شمار آید. هر چند در این مجال مختصر نمیتوان از ابعاد و اندازههای خاص این مدل و روابط آن با مفهوم سرمایه اجتماعی، سخن گفت ولی میتوان متذکر شد که جامعه اطلاعاتی به عنوان یک سرمایه اجتماعی چگونه خواهد توانست دیگر منابع انسانی، ارزشها، روابط، نهادهای مردمی، اقشار و صنوف را در یک جهت؛ یعنی برای توسعه نرم افزاری امنیت داخلی هدایت کرده، نقش هم افزایی را ایفا کند.
با این حال بدون آنکه قصد کنار گذاشتن این رویکرد را داشته باشیم، میتوان از پنجرهای دیگر و حداقل از سال ۲۰۰۰ به این سو، نیز به قضایا نگریست و آن اینکه کشورهای غربی و در راس آنها ایالات متحده آمریکا بیش از آنکه در شروع و پیدایش این جریانات نقش داشته باشند، در بهرهبری از آن، در چارچوب منافع خود، قویتر ظاهر شدهاند. اگر با این رویکرد با این حوادث مواجه شویم میتوان مسئولیت بخشی از بازی سیاسی در منطقه را نیز به عهده گرفت و تاثیر گذاری در جریانات و روندهای سیاسی در منطقه را پررنگتر دید. بر این اساس راهبرد دفاعی ما نیز رنگ و بویی منطقه ای خواهد گرفت. بر پایه این رویکرد است که سوالی به یکباره به ذهن متبادر میشود که چرا شاخکهای اطلاعاتی ما در دریافتWeak Signalها اینقدر ضعیف عمل کرده است؟ اگر حتی بپذیریم که در اتاقهای فکر و اندیشکدهها این احتمالات بررسی شده است آیا نمیبایست نشانههایی از آن در دیپلماسی سایبری نیز بروز و ظهور پیدا میکرد؟