ریشههای رقابت جدیتر ایرانی – صهیونیستی در منطقه غرب آسیا را میتوان به سال ۲۰۰۱ میلادی به بعد دانست به هنگامی که جورج بوش پسر – به همراه مدیریت محافظهکاران جدید – به ریاست جمهوری ایالات متحده رسید و از همان آغاز نسبت به تغییر ساختار منطقه غرب آسیا در چارچوب منافع آمریکا در منطقه و جهان بطور جدی وارد این مبحث گردید بگونهای که طرحی با عنوان «خاورمیانه بزرگ» را مطرح نمود تا منافع و چشم داشت خود نسبت به منطقه غرب آسیا را از خلال این طرح به دست آورد، در همین راستا و بطور همزمان رژیم صهیونیستی نیز با استفاده از این طرح نسبت به بسط و گسترش سلطهگری خود بویژه در این منطقه مهم و راهبردی گام برداشت.
جهت اجرای طرح یاد شده، آمریکا وارد دو جنگ مهم شد که تاثیرات آنها را همچنان در منطقه غرب آسیا شاهد هستیم؛ این دو جنگ عبارت بودند از: نخست تهاجم نیروهای پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) به افغانستان در سال ۲۰۰۱ میلادی که پس از حملات ۱۱ سپتامبر و به بهانه مبارزه با تروریسم بوقوع پیوست؛ و دیگری تهاجم به عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی که نام آن را آزادسازی عراق نهادند. در نتیجه این دو جنگ، وضعیت امنیتی و جایگاه منطقهای ایران بهبود یافت چرا که از دو دشمن دیرینه و خطرناک منطقهای یعنی جنبش طالبان (که در آن سالها بر افغانستان سلطه یافته بود) و رژیم صدام حسین رهایی یافته بود و به تبع آن در اندیشه گسترش نفوذ خود بویژه در این دو منطقه افتاده بود تا بر منطقه غرب آسیا سلطه خود را بگستراند، همین امر باعث گردید تا فصلی جدید از رقابت نفوذ بین رژیم صهیونیستی و ایران در این منطقه آغاز گردد.
برخی از تحقیقات و مطالعات بر این نکته اشاره دارند که اسرائیل از سال ۱۹۵۲ میلادی در درون ارتش خود یگان ویژه جنگهای سایبری تاسیس نموده است، اما بطور جدی در سال ۲۰۰۸ بود که پس از عملیات نظامی «سرب گداخته» (جنگ ۲۲ روزه بر علیه حماس در غزه) اعلام نمود که در این جنگ بطور وسیعی از قدرت سایبری نیز استفاده نموده است.
بطور کلی، برخی بر این باورند که اسرائیل از قدرت قابل توجهی در زمینه سایبری برخوردار است و توانایی دارد تا به دشمنان خود در این عرصه ضربههای مهلکی وارد نماید، بعنوان مثال در سال ۲۰۱۰ و در پی هجوم سایبری به تاسیسات نیروگاه هستهای نطنز با ویروس «ستاکس نت» که به کارشکنی در امر این نیروگاه منجر گردید اولین نگاهها و انگشت اتهام به سمت رژیم صهیونیستی نشانه رفت.
اسرائیل، تنها به پشتیبانی و حمایت کشورهای غربی در زمینه پیشرفت قدرت سایبری خود اکتفا نکرده است و به خودسازی و خودکفایی در این زمینه نیز تکیه نموده است از اینرو از مهاجرین یهود بویژه دانش آموختگان در روسیه نهایت استفاده را برده است همچنین این رژیم، از تحقیقات علمی در این زمینهها به شدت استقبال و حمایت میکند و برای انجام آنها بودجههای قابل توجهی را تخصیص میدهد؛ در این راستا به عنوان مثال باید اذعان داشت که دانشکدههای علوم رایانه ای و سیستمهای اطلاعاتی در اسرائیل، در لیست بهترین دانشکدهها در سطح جهان بشمار میروند که یکی از بارزترین اهداف آنها تربیت کادر و مهندسینی است که قادر خواهند بود حملات سایبری بر علیه دشمنان رژیم ترتیب دهند و همچنین بتوانند هر هجمه و رخنه امنیتی دشمنان را خنثی سازند.
در سال ۲۰۱۱ میلادی نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی اعلام نمود در پی آن است تا اسرائیل به یکی از ابر قدرتهای سایبری جهان تبدیل شود از اینرو «دفتر ملی فضای سایبری» را در سال ۲۰۱۲ تاسیس نمود و در سال ۲۰۱۵ مبادرت به تاسیس «کمیته ملی سایبری» نمود که با هدف سیاستگذاری کلان در این زمینه آغاز بکار نمود ، همچنین همزمان «یگان نظامی» ویژهای در ارتش این رژیم آغاز بکار نمود که مسئولیت عملیات الکترونیکی را عهدهدار میباشد.
آمار حاکی از آن دارد که تا آغاز سال ۲۰۱۶، رژیم صهیونیستی بیش از ۳۰۰ شرکت در زمینه امنیت سایبری را راهاندازی کرده است بگونهای که در سطح جهانی پیشرو بشمار رفته و به بسیاری از کشورهای جهان فنآوری پیشرفته در این زمینهها را صادر میکند.
توجه ویژه ایران به پیشرفت قدرت سایبری به دهه نخست از قرن بیست و یکم باز میگردد، بگونهای که در سال ۲۰۰۵ وزارت اطلاعات به فکر تاسیس مرکز فرماندهی سایبری در کشور افتاد که البته دو عامل مهم و اساسی باعث اهتمام بیشتر و سرعت بخشیدن به آن گردید: نخست درک این نکته از سوی جمهوری اسلامی ایران مبنی بر اینکه ایالات متحده با حمایت از اپوزیسیون داخل در اندیشه براندازی نظام میباشد که این امر همزمان با رویدادهای سال ۲۰۰۹ میلادی (مشهور به جنبش سبز) و در جریان انتخابات ریاست جمهوری و روی کار آمدن مجدد آقای احمدینژاد بود و عامل دیگر همانا پی بردن به مورد هجمه قرار گرفتن تاسیسات هستهای از سوی دشمنان از طریق سایبری بود.
این دو عامل، نقشی اساسی بر ترسیم نقشه راه ایران جهت توسعه و پیشرفت قدرت سایبری داشتند؛ با این کار در اصل از سویی نظام بر استقرار سیاسی خود میافزاید و از فضای سایبری در زمینه رصد تحرکات مخالفین بهره میجوید و از سوی دیگر با استفاده حداکثری از فضای سایبری و با اهداف تهاجمی و تدافعی قادر خواهد بود کنترل رودرروییهای خود با دشمنانش را بر دست گرفته و در برابر هر هجمهای به ویژه آنهایی که برنامههای هستهای را مورد هدف قرار داده و میدهند، ایستادگی نماید.
در همین راستا اگر اسرائیل با این فرض که جمهوری اسلامی ایران قادر به پاسخگویی نیست دچار این خطاری محاسباتی شود و تصمیم بگیرد «راهبرد مابام» را به حملۀ هوایی یا موشکی به درون مرزهای ایران گسترش دهد؛ نباید در مورد پیامدهای غیرقابل پیشبینیِ آن اطمینان حاصل کند. با این تحلیل و استدلال، ایران به حملههای سایبری، ترور دانشمندان خود و خرابکاریهای اسرائیل پاسخ قاطع و متناسب نداده است که این فعالیتها و اقدامها بهگونهای طراحی و انجام شدهاند که ایران خسارتهای وارد آمده را قابل جبران ارزیابی کرده است. یعنی استفاده از مجموعۀ طویلی از حملههای سطح پایین برای تغییر وضعیت میدان بدون انجام اقدامی که توجیهکنندۀ واکنشی بزرگ باشد. این راهبرد در خصوص حملههای سایبری هم صادق است.
اسرائیل در شرایط فعلی در هراس است که مبادا حملات سایبری ایران، تواناییهای کنترلی و فناوری آن را فلج کنند. مسالهای که میتواند برای زیرساختهای نظامی-امنیتی اسرائیل شدیدا آسیبزا باشد. حملات سایبری اخیر ایران به برخی پایگاههای دادهای و اطلاعاتی اسرائیلی نشان داد که تل آویو تا حد زیادی جهت مقابله با حملات سایبری، از فقدان آمادگی رنج میبرد. در واقع، این حملات نشان دادند که اسرائیل تا حد زیادی در برابر اقدامات سایبری علیه خود آسیبپذیر و شکننده است. جدای از اینها، اگر روند تنشهای سایبری میان ایران و اسرائیل ادامه پیدا کنند، امکان دارد تهران در حوزههای تسلیحاتی و موشکی اسرائیل نیز نفوذ کند که این موضوع در نوع خود میتوان تبعات مرگباری را برای اسرائیل به همراه داشته باشد.