; ?>; ?> جوانان ايران؛ از سراب تا واقعيت - مردم سالاری آنلاين
۰
شنبه ۳۱ تير ۱۴۰۲ ساعت ۲۱:۳۲

جوانان ايران؛ از سراب تا واقعيت

سجاد عابدی
جوانان ايران؛ از سراب تا واقعيت
نظام آقازاده پروری همانند موریانه بخش بزرگی از تار و پود کشور را فرا گرفته ‌است. از طرف مسئولان نیز میلی برای خاتمه دادن به این روند نامطلوب که جز خفت و ذلت عایده‌ای برای کشور ندارد؛ وجود ندارد. از نهاد ریاست جمهوری تا مناطق آزاد، از دانشگاه امام صادق(ع) تا دانشگاه تهران آن هم دانشکده مطالعات جهان. که باید گفت همین دانشکده، اعضای آن و چگونگی جذب افراد در آن بسی جای تامل دارد!
سوال اصلی این است که چرا جمهوری‌ اسلامی از ظرفیت جوانان نخبه استفاده نمی‌کند و بعضا با نگاه امنیتی با آنها برخورد می‌شود.
در حرکت عظیم ملت ایران، نسل جوان باید پیشرو باشد. برای نسل جوان - بخصوص نسل جوان دانشجو - بی‌تفاوتی و خونسردی جایز نیست. آن جوانی که به سرنوشت کشور نیندیشد و حوادث و خصومت‌هایی را که نسبت به کشورش در دنیا سازماندهی می‌شود، نبیند و نسبت به آنها نجوشد و نخروشد، آن جوان نمی‌تواند نام جوان شهروند یک ملت انقلابی را روی خودش بگذارد. روح جوان، آن روح پر تپشی است که در سختی‌ها، به داد کشور و ملت رسید و آنها را نجات داد. اما با کدام انگیزه؟
قشر جوان بایستی همیشه نسبت به مسائل انقلاب احساس مسئولیت کند و خودش را از مسائل انقلاب برکنار نداند. انقلاب، امروز چه تکلیفی را به او املا می‌کند؟ از او چه می‌خواهد؟ او چه نقشی می‌تواند در پیشبرد انقلاب داشته باشد؟ وظیفه او چیست؟ قشر جوان باید از خیل عظیم مردم ما - که بحمدالله همیشه در صحنه‌های انقلاب حاضرند - جدا نشود و به رشد و آگاهی و با سواد شدن آنان کمک کند. در دانشگاه باید به روی مردم باز باشد و دانشجو در محیط دانشگاه محصور نباشد. دانشجو باید با اعضای خانواده خود و با دوستانش، ارتباطات روشنگر داشته باشد و در مسائل کشور و مسائل جامعه سهیم باشد. اما سوال اینجاست که آیا به غیر از این است که سهام داران اصلی انقلاب اسلامی ایران مردم هستند؟
آقایان بدانند جوانانی برای حال و آینده جامعه باید تربیت کنیم که به عنوان افرادی جریان‌ساز و ایده‌پرداز در وادی اجتماع و سیاست فعالیت کنند نه آقازادگانی که از نسلی به نسلی دیگر انتقال پیدا کرده و چیزی به جز خفت و ذلت برای نظام جمهوری اسلامی ایران نداشته و نخواهند داشت.
 باید توجه داشت که جوانان تربیت شده اهداف و آرمان‌های نظام مردم‌سالاری و باورهای ایرانی را با لحاظ همه ظرایف و ملاحظات فرهنگ جامعه ایرانی-اسلامی از یک‌سو و تغییر نسل‌ها، چشم‌اندازهای جهانی تهدیدها و مخاطرات بین‌المللی، آسیب‌های درونی و موارد این چنینی از سوی دیگر، به پیش ببرند.
در دنیای معاصر بیش از هر زمان دیگر، بقا و دوام سازمان‌ها و ادارات در گرو نظام شایسته‌سالاری و سپردن کار به کاردان است. استفاده نکردن از افراد شایسته و متخصص و نخبه نوعی فرصت‌سوزی است و استفاده کردن از آقازادگان بی‌کفایت آتش زدن کشور است. باید توجه داشت که استفاده نکردن از نخبگان اضمحلال نظام‌های سیاسی و مدیریتی را در پی خواهد داشت. در مقابل، رشد و تربیت رهبران و مدیران شایسته بر اساس تجارب کشورهایی چون سنگاپور، مالزی و فنلاند موید اهمیت راهبردی و اثربخش اصل شایسته‌سالاری است. مدیریت بر مبنای شایستگی یک رویکرد منسجم و هماهنگ برای اداره سرمایه‌های انسانی در بلندمدت است که براساس مجموعه مشترکی از شایستگی‌های مرتبط با راهبردهای کلان کشور تدوین می‌شود. دقیقا در همین راستا بوده که استقرار نظام شایستگی به عنوان یکی از سیاست‌های کلان و راهبردی سند چشم‌انداز جمهوری اسلامی ایران در کشور مورد تاکید قرار گرفته است.
 در نظام شایسته‌سالار نباید انتصابات بر پایه قدرت مالی شخص یا موقعیت اجتماعی (ژن‌خوب) که سرتاسر کشور را فراگرفته است، باشد. در جوامع شایسته‌سالار، نگرش‌های خویشاوندسالاری، قبیله‌گرایی، حزب و تنظیم‌سالاری مطرود است. باید توجه داشت شایسته‌سالاری، نه یک حکومت، بلکه یک ایدئولوژی است.
برخی مقامات با لاف جوان گرایی می‌فرمایند تربیت مدیران راهبردی به عنوان یک امر زیربنایی نیازمند نیازسنجی درست و همه‌جانبه است و برآورد نیازهای آموزشی مدیران در هم‌سو شدن آن‌ها با انتظارات کشور و انجام درست امور و بهبود عملکرد نقش به‌سزایی دارد. سوال این است که آیا با در مسند بودن مدیران فسیلی و بازنشسته امکان‌پذیر است؟! تا کجا قرار است نقش جوانان نادیده گرفته شود و فقط از اسم جوانان آن هم برای پیشبرد اهداف همین مدیران بازنشسته استفاده ابزاری بشود؟
بخش قابل توجهی از مسائل و مشکلات کشور ناشی از چرخه معیوب گردش نخبگان و گپ انتقال ناقص تجربیات بین نسلی در حوزه‌های مدیریتی در سطوح مختلف است. به نظر شما مدیران کنونی حاضر به کناره‌گیری هستند؟ به قول جناب آقای بهروز نعمتی نماینده اسبق تهران در مجلس شورای اسلامی: «ما از همه این مدیران تشکر می‌کنیم که ۳۰ سال خدمت کردند و امثال ما در کنارشان یاد گرفتیم. به هر حال زمانش رسیده که عرصه را به جوان‌ترها بدهند.»
استعدادیابی، جانشین‌پروری، ساختارسازی و تربیت مدیران مستعد، دوراندیش، سیاست‌گذار و با انگیزه برای مدیریت آینده کشور امری حیاتی و ضرورتی غیرقابل‌انکار است. طرفداران شایسته‌سالاری می‌گویند این نظام عادلانه‌تر و مولدتر از سایر نظام‌ها بوده و امکان پایان یافتن تفاوت‌ها در زمینه جنسیت و نژاد را فراهم می‌کند و هر فردی براساس توانایی‌های ذاتی و اکتسابی خود پله‌های ترقی را طی می‌کند. سوال اینجاست که چرا نظام شایسته‌سالاری جای خود را به نظام امنیتی داده و فضایی را به وجود آورده است که جایی برای نفس کشیدن جوانان وجود ندارد!
اما هدف از نظام شایسته‌سالاری چیست؟ آیا هدفی بهتر از تضمین آینده کشور نمی‌تواند باشد؟ بهترین راه برای تضمین آینده کشور استفاده از جوانان شایسته در مسئولیت‌های گوناگون است. در شایستگی بسیاری از مسئولین و انتصابات در حکومت شکی نیست. اما وجود این افراد در این رده سنی برای حال کشور شاید مساعد باشد اما آینده چه می‌شود؟ اما در واقعیت متناسب با آن به نقش آنان در تصمیم‌گیری‌ها و تحقق مطالباتشان کمتر توجه شده یا میزان توجهات با توجه به مسائل، مشکلات و مطالبات خاص حوزه جوان کافی نبوده است. خصوصا در حوزه‌های اشتغال، تامین زندگی مناسب و ایده‌آل، رفاه و تامین اجتماعی، مسکن، مشارکت اجتماعی و... می‌توان دغدغه‌های جوانان را مشاهده کرد. نگرانی‌هایی که تنها و تنها یک علت دارد و آن چیزی نیست جز عدم برنامه‌ریزی مناسب توسط مسئولین مربوط در حوزه جوانان در دولت‌های مختلف، به طوری که در کشوری با این همه نعم خداوندی و جوانان تحصیل‌کرده، امروزه یکی از بزرگ‌ترین دغدغه‌های کشور بحث بیکاری و مدیران فسیلی در مسند است.
امروزه کم‌تر خانواده‌ای را می‌توان یافت که نگرانی‌هایی در خصوص بیکاری فرزندانشان که حالا بیشترشان جوانانی تحصیل‌کرده نیز هستند، نداشته باشد. این در حالی است که هر روزه دولتمردان از وجود ظرفیت‌های زیادی برای تامین و ایجاد اشتغال و رفع موانع بیکاری در کشور در آینده‌ای نزدیک، سخن می‌گویند. درست است که بیکاری مشکل بزرگ اکثر کشورهاست اما این مشکل در ایران به حالت وخیم درآمده. به طوری که یکی از اهداف تمامی دولت‌ها در ایران حل این معضل بزرگ بوده که در کنار تورم دو علت اصلی فقر، فساد و بی‌عدالتی را تشکیل داده و بر مشکلات پیش روی جوان ایرانی و دغدغه‌های خانواده‌اش بیش از پیش افزوده است.
اگر روزی در کشور با کمبود متخصص روبه‌رو بودیم و علت بیکاری جوانان را دولتمردان، عدم دارا بودن تخصص و مهارت کافی می‌دانستند، اما امروزه چطور می‌توان بیکاری جوانان تحصیل‌کرده که بیشتر آنان نیز مهارت‌های لازم را نیز کسب نموده‌اند، توجیه کرد؟ با این وضعیت و نبود امنیت کاری و عدم دارا بودن کار مناسب و حقوق مکفی، باعث افسردگی و افزایش بیماری‌های گوناگون برای جوانان عزیز این مرز و بوم نمی‌شود؟ آیا اگر دولت‌های مختلف به جای توجه به واردات کالاهای رنگارنگ از کشورهای مختلف و ایجاد فضا برای آقازادگان که جز ذلت و خفت چیزی عاید کشور نکرده‌اند و در نتیجه کاهش تقاضا برای کالاهای داخلی، کمی بیشتر به فکر افزایش جذب سرمایه‌گذاری و ایجاد امنیت اقتصادی و لذا افزایش تولید کالای ایرانی بودند، وضعیت بهتر نمی‌شد؟ 
تا زمانی که به جوانان کشور اعتماد نشود و حلقه بسته مدیریت کشور روزی فرا می‌رسد که کشور با خلاء مدیران متخصص و توانمندی که تجربه اجرایی لازم را ندارند، روبه‌رو خواهد شد.
کد مطلب: 199657
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *