«اربعين» يک واژهاي است که حکايت از يک «چهل روزي» ميکند که بايد «خبرها» در آن نهفته باشد، و مهمترين خبرش؛ بيدار کردن «انديشههاي خفته» شد.
اين همان مهمي است که امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س) در اربعين انجام دادند.
اربعين؛ «رسالت پيام» است، که در واقع به دنبال «رسالت خون» قرار داشت که صاحب آن رسالت حضرت اباعبدالله(ع) بود .
و جالب اينجاست که غايت هر دو رسالت – رسالت خون و رسالت پيام- در واقع يک حقيقت است و آن، همان است که در زيارت اربعين ميخوانيم:
«و بَذلَ مُهجَتـَهُ فيکَ ليَستـَنقـِذَ عِبادکَ مِنَ الجَهالةِ وَ حَيرَةِ الضـَلالة؛ – جانش را در راه تو بخشيد تا بندگانت را از ناداني، سرگرداني و گمراهي نجات دهد».
باري؛ امام حسين و اهل بيت بزرگوارش توانستند؛ چهره به ظاهر موجه زمانه که در باطن، همه حقيقت «استبداد ديني» بود را مفتضح تاريخ کنند، و مردمي را که گرفتار بدترين نوع تزوير شده بودند و در خفتگي و خواب عميق فرو رفته بودند را، بيدار سازند.
ابزار مؤثر در خفتگي انديشهها
حاکميت مستبد «شامات» در طول چهل سال مردم تازه مسلمان آن خطه را چنان تخمير اهداف قدرتطلبانه خود نمود که فرق چهارشنبه و جمعه را براي اقامه نماز جمعه نميدانستند!! و يا براي خوردن «کدو»، اول آن را مانند يک ذبيحه «ذبح» ميکردند و بعد ميخوردند!!
و يا بر ماده بودنِ شتر نري، جمع ميشدند و شهادت ميدادند !!
اين نبود و نشد؛ مگر به وسيله سياست باطل «تقويت تعصبات جاهلانه و ترويج تقليد کورکورانه»!
در اينجاست که جامعه از تصميمات «آگاهانه و انتخابي و غيراحساسي» محروم ميشود!
«بت درست کردن» از «اشخاص» در «فرهنگ اموي» به گونهاي نهادينه شد که «تقليد کورکورانه»، نهايت ارادت و فداکاري نسبت به ساحت دين شمرده ميشد !!
استاد مطهري گويد: «تقليد کورکورانه از شخصيتهاي مهم زمان، لغزش گاه عقل است. [شخصيت پرستان] هر کجا که او هدايتشان کند روي مينهند.
و عشق به آن شخصيت، توجه به هدف را در نظرشان بيمقدار ميکند. هر چه را که او بگويد يا بخواهد چون او گفته، آن را ميستايند… همين پَرستش است که به تعصب ميانجامد…. درحاليکه شيعيان صدر اسلام که نوع بينش مخصوصي داشتند، به اصول اسلامي، نه به افراد و اشخاص، اهميت ميدادند. لذا مردمي منتقد و بت شکن بودند»!
موفقيت «آن اربعين»
در چنان زمين و زماني اربعين سال 61 هجري رقم خورد.
اين «رسالت پيام» به زعامت امام سجاد(ع) و رهبري حضرت زينب، نقطه درخشندهاي شد که تا ابد بر تارک تاريخ، بر هر شيفته واقعي «اربعين» روشني بخش است.
اين موفقيت را بايد در نيروي «تبليغ» آنان جستجو کرد که بدون هزينه از «پول بيتالمال» و تبليغات «بلندگوي حکومتي»، رسالتي را رقم زدند که از هيچ «ثروت توأم با قدرت و رسانه» کارساز نبوده و نيست .
نيروي محيرالقعول «تبليغي» آنان بود که تا «اقصي المقصد» رسوخ کرد و دامنه آن خواص و عوام حکومتي را گرفت .
از سوئي نماينده رسمي روم و يا راهب مسيحي، و يا عبدالله عفيف و يا زيد بن ارقم را؛ به اشخاصي معترض، به سياستهاي حکومت اموي قرار داد.
و از سوي ديگر؛ «افکارعمومي» را به اما و اگرها در موردحاکميت بلامنازع امويان سوق داد.
نتيجه پيام «آن اربعين»؛
اولا: «ظالم» درجهان اسلام آن روز، رسوا شد.
و ثانيا: توانستند «دين» را از حصر کاخ نشينان «خلافت» جدا سازند.
و ثالثاً؛ از تحريف بيشتر و بيشتر «دين» مانع شوند، چرا که «نقاب اسلام» را از چهره پر تزوير حاکمان وقت برداشتند.
اما رسالت «اين اربعينها»
مسئوليت ما در برابر اين اربعينها که ميآيد و ميرود چيست؟
پاسخ روشن است؛ درست همان چيزي است که رسالت «آن اربعين» بوده .
چرا که همه خطرات آن روز، امروز هم، با رنگي ديگر؛ تهديد کننده کيان اسلام و مسلمين است.
خطر «سياست معاويهاي» از بين نرفته است!
اين عبارت استاد مطهري، لرزاننده است:
«امويها رفتند ولي مع الاسف عناصر فکري آنان باقي ماند و با تغيير، جزء اصول زندگي ما شده، امروز هم اصول معاويهاي عامل ديانت را استخدام کرده عليه ديانت و نميشود يک کلمه عليه اصول اُمَوي سخن گفت که آن اشکي که در پاي پيراهن عثمان ريختند، باز ميريزند».
پس؛ امروز، بايد چنان هوشيار باشيم که گرفتار «تعصبات جاهلانه» و «تقليد کورکورانه» نشويم، بلکه پاي بند «اصول اسلام» بوده.
و مهمتر آنکه؛ نوع استفاده حاکمان در کشورها و عالمان ومبلّغان، از منابع ديني را بگونهاي رصد کنيم که «استفاده ابزاري از دين» را تشخيص دهيم.
گرچه پيادهروي در اربعين به سمت «حرم عشق» فضيلت و کمال پر مقداري است، اما؛ با همراه شدن با امام سجاد و زينب کبري، در آن اهداف عاليه، قابل مقايسه نيست.
دراينصورت است که «اين اربعين» ما، به «آن اربعين» حضرت حسين(ع) ربط پيدا ميکند.»