خيلي جالب است که برخي رويدادهاي دولت محمود احمدينژاد اين روزها نعل به نعل در حال تکرار است. البته طبيعي هم به نظر ميرسد. بدنه اين دولت همان بدنه دولت موسوم به مهرورز است و اگر چنين نبود جاي تعجب داشت. هرچند بنده اين انتظار را از حلقه نخست دولت داشتم که روند دولت احمدينژاد عليالخصوص آن موضوعاتي که شکست شان اثبات شده است را تکرار ننمايند. ولي سوگمندانه شاهد هستيم که در حال تکرار برخي روندها هستيم و اين موضوع ميتواند براي دولت سيزدهم گران تمام شود.
يکي از موضوعاتي که اين روزها شاهد آن هستيم محدود کردن فضاي رسانهاي و آکادميک است. فشار بر برخي رسانهها و اخراج بعضي از اساتيد دانشگاه تکرار همان تجربه تلخ دوران محمود احمدينژاد است.
دولت نهم هم دقيقا بعد از دومين سالي که قدرت را در اختيار داشت کم کم شروع به اعمال زور براي رسيدن به نتيجه بود. کارنامه غيرقابل دفاع و نزديک شدن به انتخابات مجلس شوراي اسلامي و رياست جمهوري دو علتي بود که آن دولت تلاش کرد فشار را بر رسانهها و چهرههاي دانشگاهي افزايش دهد. نتيجه اين سياستها چه شد؟ تقريبا هيچ. چرا که جريان اطلاع رساني مثل جريان يک رود پرآب است که نميتوان مانع حرکت آن شد. اگر هم سدي احداث شود اين سد سست است و بالاخره شکسته ميشود. در اين فضاي اطلاعرساني که يک خبر در کسري از ثانيه در کل دنيا منتشر ميشود مگر ميشود مانع نشر آن شد؟
حالا هم دولت سيزدهم تصور ميکند ميتواند همان مسير غلط دولت نهم را تکرار کند و اين خطاي بزرگي است.
به هرحال اين دولت عميقا معتقد است که کارنامه قابل دفاعي دارد. خب طبيعتا اين کارنامه اگر چنين است ديگر خبرپراکني و نفرت پراکني عدهاي محلي از اعراب ندارد. در عالم رسانه وقتي خبر داراي بازخورد است که بستر جذب آن فراهم باشد. وقتي بستر آن نيست ديگر خبر مورد نظر از طرف جامعه جذب نميشود.
مثال در اين باب فراوان است. فکر ميکنيد چرا اخباري که در مورد گراني بنزين منتشر ميشود خيلي وايرال ميگردد؟ دليل آن بستري است که اين خبر دارد. جامعه تجربه تلخي در اين خصوص دارد زيرا ميداند دولت وقت گراني بنزين را تکذيب ميکرد ولي به يکباره اين اتفاق افتاد و مردم دچار شوک شدند. حال اينکه مسئولين مدام تکذيب ميکنند ولي به آن توجهي نميشود به همين دليل است. وگرنه در شرايط طبيعي اين خبر اصلا در رسانهها بلد نميشد که نياز
به تکذيب داشته باشد.