آبادان را وارون (برخلاف) آنچه که برخی میپندارند نباید شهری نوپا و تنها زاییده صنعتنفت دانست زیرا بر پایه گزارشهای تاریخی، پیشینه این شهر را میتوان تا گاه باستان جستجو کرد آن هنگام که در پیوندگاه اروند به دریای پارس پادگانی برای جلوگیری از دستبرد دزدان دریایی پایهگذاری گردید و پیرامونش شهری ساخته شد٬ که آن را «اُپاتان» نامیدند. چنانکه اصطخری گیتاشناس سده ۴ هجری مهی در رویه ۴۳ کتاب مسالک و ممالک میگوید: «در دو فرسنگی عبادان در خلیجفارس، جایی که دجله بغداد به دریا میریخت، مناره مانندهایی چوبی به نام خَشبات (خشاب) بر پا بود که نگهبانان در چهارطاقهای آن رفت و آمد میکردند.»
نئارخوس سردار اسکندر مقدونی نیز در رویه ۷۵ سفرنامه خویش آورده است:
«سفاین وقتی وارد خلیجفارس میشدند، تیرهای عظیمالجثه به قطعات الوار، اینجا و آنجا برافراشته شده بود تا دریانوردان را در مسیر خود هدایت نماید». سید محمدعلی امام شوشتری خشبات و خشاب که فانوسهای دریایی در بستر اروندروند و خلیجفارس بودند را نامی فارسی و ریختی دیگر از واژه«خوشاب» به چم (معنی) آب خوب و بهتر برای کشتیرانی میداند. به گفته ناصرخسرو «مردم عَبادان ساختن این فانوسها را به پادشاهان باستانی نسبت میدهند.» به همین شوند (دلیل) محمدعلی امام شوشتری در نوشتاری با نام پیشینه دریانوردی ایران «آبادان را یک دژ دریایی دانسته» و در رویه ۷ کتاب دانشنامه ایران و اسلام نیز آمده است: «از دیرباز آبادان به علت موقعیت جغرافیاییاش برای نگهبانی مورد استفاده بوده است.» در همین راستا بتلمیوس گیتاشناس رومی سده دوم ترسایی (میلادی) با واژههای آپفانا(apphana) و آبفادانا (apphadana) درباره اُپاتان سخن رانده است. از اینرو به باور بهرام فرهوشی« شکل قدیمی این نقطه از ایران اُپاتان (opatan) از ترکیب سه جز(اُ) یعنی آب و (پات) به معنی پاییدن و (ان) پسوند نسبت و جمعا به معنای جایی که در آنجا آب دریا و رود پاسبانی میشود». در روزگار اشکانیان، آبادان را «خاراکس» و به هنگام پادشاهی ساسانیان «بهمن اردشیر» میخواندند. چنانکه ابن رسته اصفهانی در رویه ۱۲۰ کتاب الاعلاقالنفیسه میگوید: «تا به آخر خور معروف به بهمنارشیر میرسد که استان بهمن اردشیر نیز از فرات بصره است.» همچنین مسعودی در رویه۴۰ نزههالقلوب آورده است: «این جزیره جز ولایت بهمناردشیر است که آن طرف بصره و مجاور دریاست». ایرج افشار نیز در رویه ۳۷۲ کتاب خود از زبان اسحاقبنحسین در کتاب آکامالمرجان «عبادان را در روزگار باستان سرجمع کوره بهمناردشیر» برشمرده است. با پدیداری اسلام و آمدن اعراب به خوزستان، «عَبادان»٬ «جزیرهالخضر» و «میانرودان» نامهایی هستند که هر یک در بازهای به آبادان گفته میشد. چنانکه احمد بلاذری رخدادنویس سده سوم هجری در رویه ۲۲۹ کتاب فتوحالبلدان «نام عبادان را برگرفته از عَبادبن الحُصین سردار حجاج یوسف ثقفی فرمانروای اموی عراق میداند که به سرپرستی این شهر گمارده شد». یاقوت حموی نیز در رویه ۷۴ کتاب معجمالبلدان مینویسد: «نخستین کسی که در آنجا به مرابطه نشست عَبادبنحُصین بود»
گروهی از نویسندگان نیز باور دارند عَبادان، عربی شده واژه اَپاتان است. همچنین به گفته برخی دیگر از پژوهشگران مانند «گای لسترنج» ایرانشناس بریتانیایی در رویه ۵۳ کتاب سرزمینهای خلافت شرقی افزون بر نام عبادان به این شهر، میانرودان هم میگفتند: «جزیرهای بزرگ را که بین دو شط یعنی شطالعرب و کارون واقع است میانرودان نام نهاده بودند.» با پایهگذاری پادشاهی پهلوی، فرهنگستان زبان فارسی در سال۱۳۱۴ خورشیدی نامهای تازهای را برای بسیاری از شهرهای کشور پیشنهاد کرد که پس از دو سال هیات وزیران این نامها را پذیرفت.
در همین راستا شهری که در هزارتوی تاریخ ایران از اُپاتان تا عبادان فراز و فرود فراوان داشت، اینک «آبادان» نامیده شد تا آغازگر دورهای تازه در تاریخ ایران باشد. در میان نامهای گونهگونی که این شهر داشته، «عبادان» در یک سده گذشته همواره دستاویزی برای بیگانگان در راستای جدایی خوزستان بوده است. چنانکه در سال ۱۳۳۸ خورشیدی عبدالکریم قاسم نخست وزیر و رهبر شورای انقلاب عراق خواهان بازگرداندن سرزمین عربستان «خوزستان» به عراق شد و برای نخستین بار از نام های محمره، عبادان، سوسنگرد و... در جهان عرب سخن گفت. درسال ۱۳۴۲ اتحادیه عرب با پافشاری عراق و مصر، نام عربی شهرهای خوزستان را به رسمیت شناخته، عربستان را بخش جداییناپذیر سرزمین اعراب دانست.
در همان سال جبهه التحریره الاحواز (سازمان آزادی بخش خوزستان) با پشتیبانی عراق، کویت، لیبی و مصر با انگیزه جدایی خوزستان پایهگذاری شد. جایگاه این گروه را در درگیریهای قومی و مسلحانه دهه ۴۰ و ۵۰ خورشیدی با همراهی عراق میتوان آشکارا دید. از سوی دیگر برجستهترین سیاست خاورمیانهای عراق از عبدالکریم قاسم تا صدام حسین نیز جدایی خوزستان بوده است، چنانکه درسال ۱۳۵۵ صالح مهدی عماش جانشین نخست وزیر و وزیر کشور عراق میگوید: «محمره، عبادان، خفاجیه و...بخشی از خاک عراق هستند که در دوره قیمومیت خارجی ضمیمه ایران شده است». صدام حسین نیز در خرداد۱۳۵۹ میگوید: «ما آه و ناله زنان عرب درعربستان (خوزستان) را از یاد نبرده و به خلق مبارز عربستان در راه آزادی کمک میکنیم». بیگمان نام عبادان و دیگر شهرهای خوزستان، در دورههایی به کار میرفته است اما برای نخستین بار عراق با نگرش پان عربیستی برای رسیدن به اندیشههای خود به این نامها آرمان و آرزوی عربی بخشیده، برای فشار به ایران خواهان دگرگونی و جابجایی با نامهای کنونی گردید. فراموش نکنیم که «عبادان» نخستین و یگانه نام این شهر نبوده، اگر بخواهیم به گذشته برگردیم همه نامهای این شهر از جایگاهی برابر برخوردار هستند. بر پایه آنچه گفته شد، آبادان اگر چه پیشینهای کهن و دیرینه دارد٬ اما ساختار امروزین آن را باید برآمده از پیدایش نفت و ساخت پالایشگاه آن دانست. زیرا این شهر با بهرهمندی از توان شرکت نفت ایران و انگلیس راه پیشرفت و بالندگی را به شتاب پیموده، در بازهای کوتاه نماد نوگرایی و شهرنشینی نوین در ایران گردید. چنانکه میشل استیوارت دریاسالار ارتش امریکا در کتاب خویش به نام سپیده دم در آبادان این شهر را «معجزه نفت و اصولا” قطعهای جدا شده از محلات ثروتمند نشین و مدرن شهرهای لندن و نیویورک» یاد میکند.
بیگمان آنچه آبادان را در چند دهه گذشته پرآوازه ساخت، افرون بر ریخت شهری، بینش و منش شهروندانش بوده است که از میان چندگانگی فرهنگی، شناسهای (هویتی) تازه به نام «آبادانی بودن» پدید آمد. شناسهای که همانندی با قومیتها، گویشها و خردهفرهنگهای این شهر نداشت اما از هر یک بهرهای برده، زمینهساز همبستگی آنها گردید به گونهای که به دور از وابستگیهای قومی و ایلی، تنها خود را آبادانی خوانده، به آن میبالیدند.
برآیند یکپارچگی مردم آبادان را میتوان از فوتبال این شهر دریافت، آنجا که پرویز دهداری و منوچهر سالیا نماد آن گردیده، بزرگانی مانند حمید برمکی، حمید جاسمیان، عبدالله پیران، منصور قلمی، عبدالواحد بزمه، کریم سنگرگیر، اسماعیل کشتکار، صفدر بنده، نظام آزادی، ناصر شاملی، عبدالرضا برزگری، برادران بشاگردی، برادران مجدم، برادران مظلومی و ... سالها در باشگاههای جم و صنعتنفت در کنار یکدیگر برای سربلندی شهرشان توپ زدند. همچنین از دل این فرهنگ یکدست نامآورانی چون نجف دریابندری، امیر نادری، ناصر تقوایی، برادران خاکسار و... برخاستند. ازاینرو با استواری باید گفت رفتارها و گفتارهای قومی که گاه در برخی از شهرهای خوزستان دیده میشود٬ هیچگاه در آبادان زمینه بروز پیدا نکرد که نمونه بارز آن را میتوان از فرو ریختن ساختمان متروپل یاد کرد. چنانکه از دومین روز این رویداد ناگوار گروهی از درون و برون کشور با گزارشها، فرتورهای (عکسهای) گزینشی، دستکاری در نام درگذشتگان، راهاندازی کاروانها و برجسته کردن واژه «عَبادان» بسیار تلاش کردند این شهر را تک قومیتی نشان دهند، اما مردم آبادان با هوشمندی و پرهیز از بازیهای قومی و سیاسی به یاری همشهریان خود شتافته، به شیوه خویش به سوگ جانباختگان نشستند. شوربختانه در چند دهه گذشته پانعربیسم با دگرگونی در رویکرد و گفتمان خویش و بهرگیری از ادبیات انقلابی، ولایی و ایرانستیرانه از هر پیشامد و چالشی همچون سیل، خشکسالی، آلودگیهای زیستبوم، بیکاری و.... سود میجوید تا افزون بر پیگیری آرمانها و اندیشههای جداخواهانه، خوزستان را به رسانههای سراسری و بیرون از مرزها تک قومیتی نشان داده، وانمود کند اعراب این استان از نابرابری قومیتی رنج میبرند، تا جایی که مرگ دختر هفده ساله اهوازی را در زمستان گذشته برآمده از «ترک تحصیل او، دو زبانه بودن و آموزش ندیدن به زبان مادری» دانستند.
جای شگفتی دارد که این کردارها و گفتارها ناخواسته و ناآگاهانه گاه به دست یکی از خبرگزاریهای انقلابی و ارزشی انجام گرفته، نوشتارها و گزارشهای خبرنگار استانی آن از شبکههای فارسی زبان مانند اینترنشنال و رادیو فردا نیز پخش میگردد، که این جستار خود میتواند هشداری به نهادهای فرهنگی، سیاسی و امنیتی باشد که هر گونه چشمپوشی و درنگی در این زمینه بیگمان زیانهای بسیاری در پی خواهد داشت. همانگونه که شاه سلطان حسین با کوتاهی در برابر یورش محمود غلزایی که او را به نام افغان میشناسیم، سرش را، تاج و تختش را، خاندانش را و شوربختانه ایران را به باد داد ما از تاریخ پند گرفته، چنین نکنیم.
زیرا بارها نگارنده در نوشتارهایی چون «حبیب اسیودها، کم نیستند آنها را دریابید»(روزنامه مردمسالاری، شنبه ۵ آذر ۹۹) و «نگذارید خوزستان به دست نااهلان بیفتد» (خبرگزاری خورنا٬ ۲۵ آذر ۹۸) گوشزد کردم از تفنگ به دستانی که در خوزستان به بمبگذاری و ترور میپردازند باید ترسید اما بیشتر باید از قلم بهدستانی بیم داشت که در میان ما زیسته، اما از هر دشمنی، دشمنتر بوده با نوشتارها و گفتارهایشان برای گروههایی چون الاحوازی، تضامن، نضالالعربی و…. یارگیری کرده، همان آرمان و آرزوی آنان را در سر دارند.
در روزهای آغازین جنگ ایران و عراق، هنگامی که آبادان به دست دشمن بمباران میشد و در آستانه فروپاشی بود، کارمندان رادیو نفت ملی این شهر با ارادهای ستودنی، کوشیدهاند آوای این رادیو خاموش نگردد تا هم مایه دلگرمی کسانی باشد که در شهر بودند و هم در یک جنگ روانی ارتش عراق را به چالش بکشند.
تنها فایل شنیداری که از آن روزها به جا مانده، آوای غلامرضا رهبر خبرنگار شهید آبادانی است که پیوسته میگوید:
«اینجا آبادان است و آبادان میماند.»
این سخن پژواکی از اراده پولادین فرزندان ایران زمین برای ماندگاری این خاک اهورایی است و تلنگری به اهریمنان سیهدلی است که در اندیشه جدایی خوزستان هستند.
منبع: نشریه امرداد
یارینامه:
- زکریای قزوینی، اثارالبلاد
- حمدالله مسوفی، نزهه القلوب
- ابوزید بلخی، صورالاقالیم
- احمدکسروی، تاریخ پانصدساله خوزستان
- تاریخ ایران، جلد پنچ تاریخ کمبریج، برگردان حسن انوشه
- پژوهش دانشگاه کمبریج، برگردان یعقوب آژند، تاریخ ایران دوره تیوریان
- ایرج افشارسیستانی، نگاهی به تاریخ خوزستان
- ایرج افشارسیستانی، دریای پارس و بندرها و جزایر ایرانی
- محمدباقرنجفی، خوزستان در متنهای کهن
- بهرام فرهوشی، فرهنگ فارسی به پهلوی
- عباس میریان، جغرافیای تاریخی سرزمین خوزستان
- سیدمحمدعلی امام، تاریخ خوزستان
- حسن جلالی عزیزیان؛ تاریخ آبادان در روزگار اسلامی
- خرمشهر در جنگی طولانی مرکز مطالعات و تحقیقات