چطور مي توان دانش آموز نقاد، پرسشگر و تحلیل گر تربيت كرد در صورتي كه معلمان بارها در قبال نقدهايي كه به نظام آموزشي و برخي از سياست ها و تصميمات آن داشته اند مورد مواخذه قرار گرفته اند؟ چطور مي توان از اجراي راهكار سند تحول بنیادین مبني بر تربيت تمام ساحتي سخن به زبان آورد و از آن سند حمایت کرد در حالی كه همان معلمي كه بايد در كلاس درس و مدرسه چنين دانش آموزي را تربيت كند از ابتدايي ترين حق حرفه اي و انساني اش - آزادي بیان- محروم مانده است؟ نقد با چاره كار مي نويسند، مي گويند چرا نوشتي؟ در نشست ها و مطالبه گري هاي آرام حضور پيدا مي كنند، مي گويند چرا آنجا حضور داشتي؟ در صفحات شخصي در شبكه هاي اجتماعي براي اتفاقات و رويدادهاي مختلف جامعه نظر شخصي درج ميكنند، مي گويند حقوق بگير دولتي كه نبايد نقد دولت بكند و نبايد به اين شرايط بحرانی دامن بزند .
ننويس، مصاحبه نكن، اعتراض نكن، نقد نكن، اشتباهات استراتژيك و تصميمات نادرست را نببين...گويي معلم را همراه با فعالیت، خلاقیت، آگاه به زمانه، توانمندی، مهارت دانشی و شایستگی حرفه ای نمي خواهند و شايد دلشان به اين خوش است و این را میخواهند كه جامعه معلمان بدون هيچ كنش صنفي به كلاس درس بروند و طوطي وار كتاب هاي درسي را آموزش دهند و در پایان سال تحصیلی نمرات درسی دانش آموزان را اعلام كنند. شاید نمیدانند که قرن حاضر، معلمی را ميخواهد كه فراتر از مرزها حرکت کند و علم را با تمام ویژگی های جهانی اش کسب کند و در فرایند یاددهی - یادگیری به دانش آموزانش منتقل کند.
چندسالی است در محکمه های قضایی و دولتی مرسوم شده که به معلمان دارای گلایه از عملکرد سیستم آموزشی با هر شکوه و پیگیری برچسبی از معاند نظام و کشور زده می شود و آنان برای مدتی نه تنها از محیط کار و خانه خود دور خواهند شد و در بندهای قضایی گذران روزگار میکنند بلکه گاها در همان دوران ناخوشایند دوری و زندان، حکم انفصال از خدمت و اخراج از کار برای شان صادر می شود.
چگونه ممکن است که رهبر یک کشور از نقد ناراحت نمی شوند و از آن استقبال نیز می کنند، اما مسئولان رده های پایین تر دولتی و حکومتی با شنیدن انتقادات و مطالبات چهره در هم می کشند و مسیری را طی می کنند که به خفقان و خاموشی فریادهای عدالتخواه منتهی می شود؟
معلم اگر اعتراضی میکند از چند حوزه بیشتر عدول نمی کند؛ ارتقای کارایی نظام آموزشی و کیفی شدن طرح ها و برنامه ها، حمایت از حقوق آموزشی و پرورشی دانش آموزان، افزایش برنامه های آموزشی توانمندساز و مهارتی و پیگیری مطالبات مالی و معیشتی معلمان. در کدام یک از این موارد ضدیتی با اصول و چارچوب های آرمانی کشور وجود دارد؟!
معلم نه میخواهد کشور را به هم بریزد و نه حقی بیشتر از حقوق مربوطه اش را می خواهد. فقط انتظار دارد که آموزش در جامعه رونق پیدا کند تا از طریق آن چرخه های توسعه و شکوفایی کشور با نوآوری و همیّت حرکت داشته باشد .
هفته گرامیداشت مقام معلم برای پاسداشت و تجلیل از اقدامات ارزنده معلمی است نه برای اعلام حکم انفصال از خدمت و معرفی شدن به ساختارهای زندانی. تجلیل که نشدند حداقل آنها را به آه کشاندن نرسانید. در این چند سال هر چه گفتیم این را شنیدیم که برخی از اتهامات وارده به معلمان از دسترس قانونی دولت و وزرات آموزش و پرورش خارج است. هرچند که نمی توان به عقل پذیرفت که در این میان نمایندگان دولت نقشی ندارند و صفر تا صد آن به قوه قضائیه و دیگر نهادها بستگی دارد اما با این وجود برای دستگاه رسیدگی به جرائم چندان دشوار نخواهد بود که در بین پرونده های قتل، غارت، اختلاس و امنیتی نگاه منطقی تر و منصفانه تری به معلمانی داشته باشد که نه از خزانه این مملکت غارت کرده اند و نه قصد اغتشاش و برهم زدن آرامشی را دارند و نه قانونی از قوانین را زیر پای گذاشتهاند چرا که معلمان خود را تابع قوانین کشوری و احترام به آن می دانند. چطور ممکن است معلمی که زندگی سالم و شهروندی ممتاز را آموزش می دهد درگیر برهم زدن آرامش شهر و کشور باشد؟
چند وقتی است که رئیس قوه قضائیه دیدار و گفت و گو هایی با نهادهای مردمی و صنفی مختلف دارد، اینکه در برنامه ها و نشست های کاری و پیگیرانه اش سری هم به بندهای زندان هایی بزند که در آن معلمان گذران دوره حکم می کنند شاید گره گشا و پاسخ دهنده خوبی برای سوالات موجود در ذهن معلمان باشد که چرا همکاران مطالبه گرشان در زندان و در شرایط نامناسب به سر می برند.
پیگیری و به ثمر رساندن این باور که "جای معلم زندان نیست" انتظاری است که جامعه معلمان از دستگاه قضا و متولیان امنیت کشور دارند. به امید آنکه به زودی معلمان از حمایت های قضایی خوب و مطلوبی برخوردار شوند.